گنجور

شمارهٔ ۶ - ترجیع بند ششم

طلع العشق من ورای حجاب
فافتحوالعین یا اولی الالباب
همه آفاق از تجلی عشق
پر شد از آفتاب عالمتاب
دوست در خانه بی حجاب نشست
عینوالحافظین عند الباب
صار دارالسلام منه البیت
فاد خلوا فیه ایها الا حباب
واسمعوا من لسان رحمته
طبتمواخالدین یا اصحاب
بی ادب بر بساط پای منه
عشق خود چیست سربسر آداب
بهر مهمانیش مهیا ساز
از دل و دیده ات کباب و شراب
بهر تو گر خراب گشت حسین
گنج شاهی بجو بکنج خراب
عشق معنی شناس پیدا کن
بعد از آن این حدیث را دریاب
که جهان صورتست و معنی یار
لیس فی الدار غیره دیار
ای دل ار عشق دلربا داری
سر سودای خود چرا داری
در طریق وفا ز روی صفا
جان کن ایثار اگر وفا داری
دلق فانی اگر برفت چه باک
کز بقای ابد قبا داری
بگسل از غیر دوست از غیرت
تو بجز دوست خود کرا داری
قلب در بوته بلا بگداز
گر سر علم کیمیا داری
یار اندر کنار میکشدت
زو جدائی چرا روا داری
او چو یک لحظه نیست از تو جدا
چند خود را از او جدا داری
نیست کبر و ریا سزاوارت
که صفتهای کبریا داری
چند گوئی که هیچ نیست مرا
همه داری چو عشق ما داری
بگذر از صورت و بگوی حسین
دل بمعنی چو آشنا داری
که جهان صورتست و معنی یار
لیس فی الدار غیره دیار
عشق جز پرتو ولایت نیست
جز صفای دل و عنایت نیست
دفتر درد عشق را کافی است
در هدایه از او روایت نیست
دامن عشق گیر در ره دوست
که جز او رهبر هدایت نیست
در مقامیکه عشق بازانند
عقل را دانش و کفایت نیست
زان مصاحف که سر عشق در اوست
سوره یوسفی یک آیت نیست
کی شناسی رموز ما اوحی
گر در آیت ترا درایت نیست
عشق چون از صفات بیچونست
هرگزش ابتدا و غایت نیست
حسن معشوق را چو نیست کران
علم عشق را نهایت نیست
هر دم از درد او بنال حسین
در ره دوستی شکایت نیست
چون بمعنی رسیده ای ای دل
فاش گو حاجت کنایت نیست
که جهان صورتست و معنی یار
لیس فی الدار غیره دیار
ای مصفا ز تو صبوح و صباح
روح ما را سکینه بخش از راح
روح راحت نیابد ار نرسد
راح قدسی ز عالم ارواح
مطر با زخمه ای بزن که از اوست
طایر روح را جناح نجاح
ساقیا جرعه های غیب بریز
بر سر خاکیان نمی افراح
جان از آن جرعه هاست دل زنده
که ز اقداح کرده ایم قداح
سینه مشکوة و دل زجاجه اوست
نور عشق رخت در او مصباح
در دلهای ما بعالم غیب
تو برحمت گشای ای فتاح
کشف سر کی برآید از کشاف
قفل دل کی گشاید از مفتاح
لوح دل را بشو حسین از غیر
تا به بینی نوشته بر الواح
که جهان صورتست و معنی یار
لیس فی الدار غیره دیار
ای دل ار آشنای این کوئی
وصل بیگانگان چه میجوئی
بگذر از خود که در حریم وصال
درنگنجی اگرچه یک موئی
شسته گردد گلیم اقبالت
دست از خویشتن اگر شوئی
رقص ها کن ز زخم چوگانش
که بمیدان عشق چون گوئی
جوی جویان بسوی دریا رو
از چه سرگشته اندر این جوئی
چون بدان بحر آشنا گشتی
بکش از تن لباس در توئی
غرقه بحر وحدت ار باشی
خود نماند توئی و هم اوئی
رو سوی لامکان بیار حسین
تا بری ره بسوی بی سوئی
چون بمعنی رسیدی از صورت
از تو زیبا بود اگر گوئی
که جهان صورتست و معنی یار
لیس فی الدار غیره دیار
طرفه بی نام و بی نشان که منم
بوالعجب ظاهر و نهان که منم
چون تو با خویشتن گرفتاری
کی شناسی مرا چنان که منم
بخدا نیم چو نمی ارزد
دو جهان اندر آن جهان که منم
نه فلک را حباب بشمارم
در چنین بحر بیکران که منم
جمله از من خبر دهند ولیک
بزبان نامده است آن که منم
گرچه آنم که تو نمیدانی
آنچه دانسته ای بدان که منم
بسته باشد همیشه راه فنا
در چنین ملک جاودان که منم
گفتی ام از حسین گیر کنار
کو کنار اندر این میان که منم
ای معانی شناس نیست بدیع
گر بگویم در این بیان که منم
که جهان صورتست و معنی یار
لیس فی الدار غیره دیار
ای دل مبتلای هر جائی
اندر این خاکدان چه میپائی
کمترین آشیانه ات سدره است
چونکه پرواز بال بگشائی
قدسیان بر تو جمله رشک برند
گر تو یکدم جمال بنمائی
وصف ذاتت نمی توانم گفت
که تو اندر صفت نمی آئی
قطره ای چون ببحر غرقه شوی
گاه موجی و گاه دریائی
خود ز دریا شنو که میگوید
ما توئیم ای حبیب تو مائی
هم تو در خود جمال ما بنگر
که تو آئینه مصفائی
بلکه هم ناظری و هم منظور
اندر آن مرتبت که یکتائی
از تو زیبد حسین اگر گوئی
چون بچشم حبیب بینائی
که جهان صورتست و معنی یار
لیس فی الدار غیره دیار
مظهر سر کبریا مائیم
سایه رحمت خدا مائیم
تو مس ناسره بما بسیار
آنگهی بین که کیمیا مائیم
قطره ای گوهری کنیم از آنک
بحر فیاض با صفا مائیم
خضر از ما چشید آب حیات
زانکه سرچشمه بقا مائیم
راه دریای وحدت از ما پرس
کاندر آن بحر آشنا مائیم
نقش دیدار دوست در ما بین
زانکه آئینه لقا مائیم
در اقالیم اجتبا امروز
صاحب رایت و لوا مائیم
هر مریضی ز ما شفا یابد
که مسیحای جانفزا مائیم
جان عالم اگرچه جانانست
ما نیاریم گفت تا مائیم
که جهان صورتست و معنی یار
لیس فی الدار غیره دیار
آخر ایجان جمله اشیا تو
هم نهانی و هم هویدا تو
پرده از کاینات ساخته ای
در پس پرده آشکارا تو
در پس پرده های گوناگون
هم تماشاگر و تماشا تو
در مقامیکه نفی و اثباتست
ما همه لای محض و الا تو
همه تن چشم گشته ام ای عشق
تا نمائی جمال خود را تو
تو بهر چهره ای نموده جمال
هم بهر دیده گشته بینا تو
از سر ناظری و منظوری
گاه مجنون و گاه لیلا تو
وز طریق ظهور سر بطون
ظاهر ما و باطن ما تو
بار دیگر بگوی چون هستی
بزبان حسین گویا تو
که جهان صورتست و معنی یار
لیس فی الدار غیره دیار

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طلع العشق من ورای حجاب
فافتحوالعین یا اولی الالباب
هوش مصنوعی: عشق از پشت حجاب ظاهر شده است، پس ای صاحبان بصیرت، چشمان خود را باز کنید.
همه آفاق از تجلی عشق
پر شد از آفتاب عالمتاب
هوش مصنوعی: تمام دنیا از نور عشق پر شده است و همچون خورشید درخشان شده است.
دوست در خانه بی حجاب نشست
عینوالحافظین عند الباب
هوش مصنوعی: دوست در خانه با ظاهری ساده نشسته و در کنار در، مانند حافظان دروازه، مراقب اوضاع است.
صار دارالسلام منه البیت
فاد خلوا فیه ایها الا حباب
هوش مصنوعی: این خانه تبدیل به منزل آرامش و امنیت من شده است، پس ای دوستان، به درون آن وارد شوید.
واسمعوا من لسان رحمته
طبتمواخالدین یا اصحاب
هوش مصنوعی: به صدای رحمت من گوش دهید، که شما به خوشی رسیده‌اید و جاودانه‌اید، ای یاران.
بی ادب بر بساط پای منه
عشق خود چیست سربسر آداب
هوش مصنوعی: بدون ادب بر روی سفره نرو، عشق تو چه ارتباطی با آداب و رسوم دارد؟
بهر مهمانیش مهیا ساز
از دل و دیده ات کباب و شراب
هوش مصنوعی: برای پذیرایی از مهمان خود، با دل و جانش غذا و نوشیدنی آماده کن.
بهر تو گر خراب گشت حسین
گنج شاهی بجو بکنج خراب
هوش مصنوعی: اگر به خاطر تو، حسین در بیابان نابود شود، همچون گنجی باید در آن خرابه‌ها جستجو کرد.
عشق معنی شناس پیدا کن
بعد از آن این حدیث را دریاب
هوش مصنوعی: عشق را به درستی بشناس و درک کن، سپس به این گفته توجه کن.
که جهان صورتست و معنی یار
لیس فی الدار غیره دیار
هوش مصنوعی: دنیا تنها ظاهری است و حقیقت اصلی همان یار (محبوب) است، در این خانه هیچ‌کس جز او وجود ندارد.
ای دل ار عشق دلربا داری
سر سودای خود چرا داری
هوش مصنوعی: ای دل، اگر عاشق زیبایی هستی، پس چرا در فکر و خیال خود غرق شده‌ای؟
در طریق وفا ز روی صفا
جان کن ایثار اگر وفا داری
هوش مصنوعی: اگر در راه وفا و صداقت هستی، با جان و دل آماده‌ی فداکاری و قربانی کردن خود باش.
دلق فانی اگر برفت چه باک
کز بقای ابد قبا داری
هوش مصنوعی: اگر لباس دنیوی و فانی برود، نگران نباش، چون تو دارای جامه‌ای از جاودانگی هستی.
بگسل از غیر دوست از غیرت
تو بجز دوست خود کرا داری
هوش مصنوعی: از هرچه غیر از دوستی جدا شو، زیرا جز دوست حقیقتاً کسی را نداری.
قلب در بوته بلا بگداز
گر سر علم کیمیا داری
هوش مصنوعی: اگر در سختی‌ها و مشکلات قرار می‌گیری، باید قلبت را با صبر و استقامت تقویت کنی؛ چرا که اگر دانش و علم مناسبی را در اختیار داری، می‌توانی از این دشواری‌ها عبور کنی و به نتایج مثبتی دست یابی.
یار اندر کنار میکشدت
زو جدائی چرا روا داری
هوش مصنوعی: دوستت در کنار به تو محبت می‌کند، چرا جدایی از او را تحمل می‌کنی؟
او چو یک لحظه نیست از تو جدا
چند خود را از او جدا داری
هوش مصنوعی: او در هر لحظه از تو جدا نیست، پس چرا خودت را از او جدا می‌کنی؟
نیست کبر و ریا سزاوارت
که صفتهای کبریا داری
هوش مصنوعی: افتخار و خودپسندی در شأن تو نیست، زیرا تو ویژگی‌های بزرگ و والا را داری.
چند گوئی که هیچ نیست مرا
همه داری چو عشق ما داری
هوش مصنوعی: چقدر می‌گویی که هیچ نیستم، در حالی که تو همه چیز را داری، چون عشق ما را در دل داری.
بگذر از صورت و بگوی حسین
دل بمعنی چو آشنا داری
هوش مصنوعی: از ظواهر گذر کن و به قلب و معنای حسین توجه کن، مانند کسی که با او آشنا هستی.
که جهان صورتست و معنی یار
لیس فی الدار غیره دیار
هوش مصنوعی: جهان تنها ظاهری است و حقیقت واقعی در وجود یار است، و غیر از او در این دنیا هیچ چیز ارزشمند نیست.
عشق جز پرتو ولایت نیست
جز صفای دل و عنایت نیست
هوش مصنوعی: عشق تنها نور و روشنایی وجود ولی نیست و بدون توجه و لطف الهی، صفای دل معنا ندارد.
دفتر درد عشق را کافی است
در هدایه از او روایت نیست
هوش مصنوعی: نگران نباش، داستان عشق و درد آن را می‌توان در نوشته‌های دیگر یافت، پس نیازی نیست که در اینجا به آن اشاره کنیم.
دامن عشق گیر در ره دوست
که جز او رهبر هدایت نیست
هوش مصنوعی: به عشق و محبت نسبت به دوست خود بچسبید، زیرا غیر از او هیچ راهنمایی در مسیر درست وجود ندارد.
در مقامیکه عشق بازانند
عقل را دانش و کفایت نیست
هوش مصنوعی: در جایگاهی که عشق ورزان حضور دارند، عقل و دانش به تنهایی کافی نیستند.
زان مصاحف که سر عشق در اوست
سوره یوسفی یک آیت نیست
هوش مصنوعی: کلام و نوشته‌هایی که در آن عشق وجود دارد، مانند مصاحف (کتاب‌های مقدس) هستند، اما داستان یوسف تنها یک آیه از این عشق عمیق نیست.
کی شناسی رموز ما اوحی
گر در آیت ترا درایت نیست
هوش مصنوعی: کی می‌توانی رمز و راز ما را بشناسی، اگر در نشانه‌ای از ما درک و فهمی نداری؟
عشق چون از صفات بیچونست
هرگزش ابتدا و غایت نیست
هوش مصنوعی: عشق به ویژگی‌هایی اشاره دارد که بی‌پایان هستند و هیچ شروع یا پایانی ندارند.
حسن معشوق را چو نیست کران
علم عشق را نهایت نیست
هوش مصنوعی: زیبایی محبوب هیچ‌گاه حد و اندازه‌ای ندارد و دانش عشق نیز پایانی ندارد.
هر دم از درد او بنال حسین
در ره دوستی شکایت نیست
هوش مصنوعی: هر لحظه از درد او شکایت می‌کنم، اما در مسیر دوستی، از آن چه بر من می‌گذرد گله‌ای ندارم.
چون بمعنی رسیده ای ای دل
فاش گو حاجت کنایت نیست
هوش مصنوعی: زمانی که به کمال و مقصد خود رسیدی، ای دل، به طور صریح خواسته‌ات را بیان کن؛ نیازی به کنایه نیست.
که جهان صورتست و معنی یار
لیس فی الدار غیره دیار
هوش مصنوعی: جهان تنها یک شکل ظاهری است و حقیقت اصلی همان محبوب است، در این خانه هیچ چیز دیگری جز او وجود ندارد.
ای مصفا ز تو صبوح و صباح
روح ما را سکینه بخش از راح
هوش مصنوعی: ای پاک و بی‌آلایش، صبح و روشنی روح ما را آرامش بده و در مسیر درست قرارمان ده.
روح راحت نیابد ار نرسد
راح قدسی ز عالم ارواح
هوش مصنوعی: روح آرامش نخواهد یافت مگر اینکه به خوشی‌های آسمانی از دنیای ارواح برسد.
مطر با زخمه ای بزن که از اوست
طایر روح را جناح نجاح
هوش مصنوعی: با نواختن دمی از ساز، پرنده روح را به پرواز موفقیت برسان.
ساقیا جرعه های غیب بریز
بر سر خاکیان نمی افراح
هوش مصنوعی: ای ساقی، جرعه‌های پنهانی را بر سر خاکی‌ها بریز تا آن‌ها را شاد کنی.
جان از آن جرعه هاست دل زنده
که ز اقداح کرده ایم قداح
هوش مصنوعی: زندگی و دل خوشی ما به همان جرعه‌هایی است که نوشیده‌ایم و از آن‌ها نیرو گرفته‌ایم.
سینه مشکوة و دل زجاجه اوست
نور عشق رخت در او مصباح
هوش مصنوعی: سینه‌اش مانند چراغی است که نور عشق چهره‌اش در آن می‌درخشد. دل او شفاف و چون شیشه است.
در دلهای ما بعالم غیب
تو برحمت گشای ای فتاح
هوش مصنوعی: در دل‌های ما، به عالم غیب، تو با رحمت خود در را باز کن، ای فتح کننده.
کشف سر کی برآید از کشاف
قفل دل کی گشاید از مفتاح
هوش مصنوعی: رازها چگونه آشکار می‌شود وقتی که قفل دل هنوز باز نشده است؟ کلید درک و فهم، فقط زمانی کارایی دارد که دل آماده پذیرش باشد.
لوح دل را بشو حسین از غیر
تا به بینی نوشته بر الواح
هوش مصنوعی: دل را از هر چیزی جز عشق حسین پاک کن تا نوشته‌های الهی را بر آن ببینی.
که جهان صورتست و معنی یار
لیس فی الدار غیره دیار
هوش مصنوعی: جهان تنها یک تصویر است و معنی واقعی آن عشق است، در این خانه غیر از او هیچ‌کس دیگری وجود ندارد.
ای دل ار آشنای این کوئی
وصل بیگانگان چه میجوئی
هوش مصنوعی: ای دل، اگر با این سرزمین آشنا هستی، چرا به دنبال ارتباط با بیگانگان هستی؟
بگذر از خود که در حریم وصال
درنگنجی اگرچه یک موئی
هوش مصنوعی: فراموش کن که کیستی، زیرا برای رسیدن به عشق و وصل، جایگاهی برای خودخواهی وجود ندارد، حتی اگر به اندازه یک مو هم باشد.
شسته گردد گلیم اقبالت
دست از خویشتن اگر شوئی
هوش مصنوعی: اگر دست از خودخواهی‌های خود برداری، سرنوشت تو بهبود خواهد یافت.
رقص ها کن ز زخم چوگانش
که بمیدان عشق چون گوئی
هوش مصنوعی: رقص‌ها را به خاطر زخم‌های چوبهای چوگانش انجام بده، چون در میدان عشق گویی در حال بازی است.
جوی جویان بسوی دریا رو
از چه سرگشته اندر این جوئی
هوش مصنوعی: به کسانی که به دنبال دریا هستند، بگوید که چرا در این جوی کوچک و محدود سرگردانند.
چون بدان بحر آشنا گشتی
بکش از تن لباس در توئی
هوش مصنوعی: وقتی با دریا آشنا شدی، از تن خود لباس را بکن چون تو خود آن دریا هستی.
غرقه بحر وحدت ار باشی
خود نماند توئی و هم اوئی
هوش مصنوعی: اگر در دریای یگانگی غرق شوی، دیگر نه تو باقی می‌مانی و نه او، بلکه هر دو یکی می‌شوید.
رو سوی لامکان بیار حسین
تا بری ره بسوی بی سوئی
هوش مصنوعی: به سوی جایی برو که هیچ مکانی در آن نیست، ای حسین، تا به مسیر بی‌نهایت بی‌سمتی هدایت شوی.
چون بمعنی رسیدی از صورت
از تو زیبا بود اگر گوئی
هوش مصنوعی: زمانی که به معنی و حقیقت رسیدی، زیبایی ظاهری از تو کمتر اهمیت دارد، اگر بخواهی بگویی.
که جهان صورتست و معنی یار
لیس فی الدار غیره دیار
هوش مصنوعی: جهان فقط یک ظواهر است و حقیقت عشق، تنها حضور یار است و در این جهان، جز او کسی نیست که خانه دل را پر کند.
طرفه بی نام و بی نشان که منم
بوالعجب ظاهر و نهان که منم
هوش مصنوعی: من موجودی عجیب و غریب هستم که نه نام مشخصی دارم و نه نشانی واضح؛ به گونه‌ای که در ظاهر و باطنم، رازهای زیادی نهفته است.
چون تو با خویشتن گرفتاری
کی شناسی مرا چنان که منم
هوش مصنوعی: وقتی تو درگیر خودت هستی، چگونه می‌توانی من را بشناسی همان‌ طور که من خودم را می‌شناسم؟
بخدا نیم چو نمی ارزد
دو جهان اندر آن جهان که منم
هوش مصنوعی: به خدا قسم، دو جهان در مقابل آنچه من هستم ارزشی ندارند.
نه فلک را حباب بشمارم
در چنین بحر بیکران که منم
هوش مصنوعی: من چنین دریا وسیع و بی‌کرانی دارم که هیچ چیز دیگر را در آن اندازه نمی‌گیرم، حتی گردابی که آسمان را تشکیل می‌دهد.
جمله از من خبر دهند ولیک
بزبان نامده است آن که منم
هوش مصنوعی: همه از من صحبت می‌کنند، اما کسی نمی‌تواند آنچه در دل من است را بیان کند، چون من به زبان نمی‌آورم.
گرچه آنم که تو نمیدانی
آنچه دانسته ای بدان که منم
هوش مصنوعی: هرچند من هستم کسی که تو نمی‌دانی، ولی آنچه را که می‌دانی، بدان که من همان فرد هستم.
بسته باشد همیشه راه فنا
در چنین ملک جاودان که منم
هوش مصنوعی: همیشه در این سرزمین پایدار و ابدی که من در آن هستم، راهی برای نابودی وجود ندارد.
گفتی ام از حسین گیر کنار
کو کنار اندر این میان که منم
هوش مصنوعی: گفتی که در اینجا کنار حسین بایستم، اما در واقع من خودم در این وسط هستم.
ای معانی شناس نیست بدیع
گر بگویم در این بیان که منم
هوش مصنوعی: ای کسی که به معانی آگاه هستی، اگر بگویم که من کیستم، در این بیان چیزی نوین نخواهد بود.
که جهان صورتست و معنی یار
لیس فی الدار غیره دیار
هوش مصنوعی: جهان تنها ظاهری است و حقیقت عشق اوست؛ در این خانه هیچ کس جز او وجود ندارد.
ای دل مبتلای هر جائی
اندر این خاکدان چه میپائی
هوش مصنوعی: ای دل، تو که در هر گوشه از این دنیا دچار و گرفتار شده‌ای، چرا به دنبال چه می‌گردی؟
کمترین آشیانه ات سدره است
چونکه پرواز بال بگشائی
هوش مصنوعی: اگر به اوج آسمان‌ها پرواز کنی، حتی کم‌ترین مکانی که برای خود انتخاب می‌کنی، درخت سدر خواهد بود، که نماد بلندی و عظمت است.
قدسیان بر تو جمله رشک برند
گر تو یکدم جمال بنمائی
هوش مصنوعی: فرشتگان همه به تو حسد می‌برند اگر لحظه‌ای زیبایی خود را به نمایش بگذاری.
وصف ذاتت نمی توانم گفت
که تو اندر صفت نمی آئی
هوش مصنوعی: نمی‌توانم تو را وصف کنم زیرا تو بالاتر از تمام اوصافی.
قطره ای چون ببحر غرقه شوی
گاه موجی و گاه دریائی
هوش مصنوعی: زمانی که قطره‌ای در دریا غرق می‌شود، گاهی دچار تلاطم و موج می‌شود و گاهی در آرامش دریا.
خود ز دریا شنو که میگوید
ما توئیم ای حبیب تو مائی
هوش مصنوعی: از دریا بشنو که می‌گوید: ما خود تو هستیم، ای دوست، تو نیز جزئی از ما هستی.
هم تو در خود جمال ما بنگر
که تو آئینه مصفائی
هوش مصنوعی: تو هم زیبایی ما را در وجود خود ببین، زیرا تو همچون آینه‌ای پاک و صاف هستی.
بلکه هم ناظری و هم منظور
اندر آن مرتبت که یکتائی
هوش مصنوعی: شما هم ناظر هستید و هم هدف، در این مقام که یکتایی وجود دارد.
از تو زیبد حسین اگر گوئی
چون بچشم حبیب بینائی
هوش مصنوعی: اگر حسین بگوید که چگونه باید زیبایی را ببینم، این حرف به او می‌آید و شایسته‌اش است.
که جهان صورتست و معنی یار
لیس فی الدار غیره دیار
هوش مصنوعی: جهان فقط یک شکل و ظاهر است و معانی واقعی در یار نهفته است؛ در این دنیا هیچ‌کس غیر از او زندگی نمی‌کند.
مظهر سر کبریا مائیم
سایه رحمت خدا مائیم
هوش مصنوعی: ما نشانه‌ای از عظمت و بزرگی خداوند هستیم و در واقع نمایانگر رحمت او به شمار می‌رویم.
تو مس ناسره بما بسیار
آنگهی بین که کیمیا مائیم
هوش مصنوعی: تو مانند مس بی‌ارزش هستی و زمانی که با ما همراه شوی، متوجه می‌شوی که ما طلا و بهترین چیزها هستیم.
قطره ای گوهری کنیم از آنک
بحر فیاض با صفا مائیم
هوش مصنوعی: از آنجایی که ما در کنار دریای پربرکت و پاک هستیم، می‌خواهیم که مانند یک جواهر کوچک، از آن بهره‌مند شویم.
خضر از ما چشید آب حیات
زانکه سرچشمه بقا مائیم
هوش مصنوعی: خضر از ما طعم آب زندگی را چشیده، زیرا ما منبع جاودانگی هستیم.
راه دریای وحدت از ما پرس
کاندر آن بحر آشنا مائیم
هوش مصنوعی: اگر خواهان رسیدن به دریای وحدت و شعور عمیق هستید، باید از ما بپرسید؛ زیرا ما در این دریای آشنایی و معرفت حضور داریم.
نقش دیدار دوست در ما بین
زانکه آئینه لقا مائیم
هوش مصنوعی: دیدار دوست تأثیر عمیقی بر ما دارد، چرا که ما همچون آینه‌ای هستیم که در آن، نور و جلوه‌ی این دیدار را منعکس می‌کنیم.
در اقالیم اجتبا امروز
صاحب رایت و لوا مائیم
هوش مصنوعی: امروز ما در سرزمین‌های منتخب و خاص، دارای پرچم و نشانه‌ای هستیم که نشان‌دهندهٔ رهبری و اختیار ماست.
هر مریضی ز ما شفا یابد
که مسیحای جانفزا مائیم
هوش مصنوعی: هر بیمار و رنجوری که به ما نزدیک شود، به درمان و بهبودی می‌رسد؛ چون ما خود مایه زندگی و شفا هستیم.
جان عالم اگرچه جانانست
ما نیاریم گفت تا مائیم
هوش مصنوعی: اگرچه جان عالم، معشوق و محبوبی بزرگ است، ما هرگز نتوانیم بگوییم که تا هستیم، ارزش او را نخواهیم داشت.
که جهان صورتست و معنی یار
لیس فی الدار غیره دیار
هوش مصنوعی: این جهان ظاهری است و حقیقتی که وجود دارد، معشوق است و در این خانه جز او، هیچ چیز دیگری وجود ندارد.
آخر ایجان جمله اشیا تو
هم نهانی و هم هویدا تو
هوش مصنوعی: در نهایت، ای جان، همه چیز در تو وجود دارد؛ هم در خفا و هم آشکار.
پرده از کاینات ساخته ای
در پس پرده آشکارا تو
هوش مصنوعی: تو بافته‌ای پرده‌ای از دنیای وجود، و در پشت این پرده، حقیقت به روشنی نمایان است.
در پس پرده های گوناگون
هم تماشاگر و تماشا تو
هوش مصنوعی: در پس لایه‌های مختلف چیزی، هم تو ناظر هستی و هم آنچه را که مشاهده می‌کنی.
در مقامیکه نفی و اثباتست
ما همه لای محض و الا تو
هوش مصنوعی: در جایی که بحث نفی و اثبات وجود دارد، همه ما بی‌نهایت و حتی در غیر از تو، هیچ چیزی نیست.
همه تن چشم گشته ام ای عشق
تا نمائی جمال خود را تو
هوش مصنوعی: من به طور کامل در محبت و عشق غرق شده‌ام و فقط منتظر هستم تا زیبایی خودت را به من نشان بدهی.
تو بهر چهره ای نموده جمال
هم بهر دیده گشته بینا تو
هوش مصنوعی: تو برای زیبایی چهره، جمال خود را به نمایش گذاشته‌ای و نور دیدگان را برای فهم و درک آن آماده کرده‌ای.
از سر ناظری و منظوری
گاه مجنون و گاه لیلا تو
هوش مصنوعی: گاهی تو خود را به عنوان مجنون نشان می‌دهی و گاهی به شکل لیلا، بسته به نگاه و هدف ناظری.
وز طریق ظهور سر بطون
ظاهر ما و باطن ما تو
هوش مصنوعی: با ظهور و نمایان شدن رازهای نهفته‌ام، تو هم باطن و هم ظاهر من هستی.
بار دیگر بگوی چون هستی
بزبان حسین گویا تو
هوش مصنوعی: بار دیگر بگو که چطور هستی، با زبان حسین به وضوح بیان کن.
که جهان صورتست و معنی یار
لیس فی الدار غیره دیار
هوش مصنوعی: جهان فقط ظاهر و شکل است و حقیقت آن یار و دوست واقعی است و در این دنیا غیر از او هیچ کس نیست که به عنوان خانه و سرپناه شناخته شود.