شمارهٔ ۱ - فی الترجیعات
طلع العشق ایها العشاق
و استنارت بنوره الافاق
رش من نور شوقه و به
اشرقت ارض قلبی المشتاق
پرتو افکند آنچنان بدری
که نه بیند ز دور چرخ محاق
شده طالع چنان مهی که از او
پر ز خورشید گشت هفت طباق
مهوشان پیش طاق ابرویش
دعوی حسن در نهاده بطاق
یارب این ماه را مباد افول
یارب این وصل را مباد فراق
گرچه دیوانه گشته ای ای دل
زان پری صورت ملک اخلاق
دست در زن بشوق دوست که اوست
بهر معراج اهل عشق براق
چون بدرگاه یار یابی بار
پس تو بینی بدیده عشاق
که جهان مظهر است و ظاهر دوست
همه عالم پر از تجلی اوست
عشق رایات سلطنت افراخت
پس اقالیم عقل غارت ساخت
آن یکی را بسان عود بسوخت
واندگر را مثال چنگ نواخت
شاهد روی پوش حجله غیب
پرده کبریا ز روی انداخت
تا نیاید بچشم ما جز دوست
بر سر غیر تیغ غیرت آخت
جانم از غیرتش چو آگه شد
خانه و دل ز غیر او پرداخت
دل من در قمارخانه عشق
بیکی ضربه هر چه داشت بباخت
پیش صراف عشق قلب بود
دل که در بوته بلا بگداخت
عالمی بنده شهی است که او
علم عشق در جهان افراخت
در هوای هویتش جولان
کند آن کس که اسب همت تاخت
از کرم دوست چون تجلی کرد
گوید آنکس که سر عشق شناخت
که جهان مظهر است و ظاهر دوست
همه عالم پر از تجلی اوست
طلعت عشق اگر عیان بینی
روی جانان بچشم جان بینی
از تلون اگر برون آئی
نقش یکرنگی جهان بینی
گر ز حبس خرد توانی رست
ساحت عشق بیکران بینی
منگر جز بوحدت نقاش
تا بکی نقش این و آن بینی
خانه دل ز غیر خالی کن
تا در او روی دلستان بینی
بی نشان شو ز خویشتن ای دل
تا نشانی ز پی نشان بینی
در هوای هویت ار بپری
جان جولان ز لامکان بینی
طایر دل چو بال بگشاید
عرش را کمتر آشیان بینی
کوش اسرار چین بدست آور
تا ز هر ذره ترجمان بینی
گر ترا آرزوی دلدار است
دیده بگشای تا عیان بینی
که جهان مظهر است و ظاهر دوست
همه عالم پر از تجلی اوست
ای بدرگاه تو نیاز همه
روی تو قبله نماز همه
پرده از روی خویشتن برگیر
تا حقیقت شود مجاز همه
گاه گاهی دل مرا بنواز
ای شهنشاه دلنواز همه
ما غباری ز خاکپای توایم
از پی تست ترک و تاز همه
گرچه بیچاره ایم باکی نیست
کرم تست چاره ساز همه
نازنینا ز بی نیازی تست
با چنان ناز تو نیاز همه
عاشقان گرچه راز دارانند
زین سخن فاش گشت راز همه
که جهان مظهر است و ظاهر دوست
همه عالم پر از تجلی اوست
هر که را دل ز عاشقی خون شد
محرم بارگاه بیچون شد
آنکه درمان خرید و دردش داد
پیش ارباب عشق مغبون شد
سوخت جانم ز داغ غم لیکن
شوقم از درد عشق افزون شد
شاهد عشق بود حجله نشین
با لباس قیود بیرون شد
آنکه آزاد بود از چه و چون
بسته این چرا و آن چون شد
وندر آئینه مظاهر خلق
روی خود را چو دید مفتون شد
از سر ناظری و منظوری
گاه لیلی و گاه مجنون شد
بگسل ای دل ز خویشتن که مسیح
از تجرد بسوی گردون شد
دل ز قید صور چو یافت خلاص
نوبت این حدیث اکنون شد
که جهان مظهر است و ظاهر دوست
همه عالم پر از تجلی اوست
ای همه کائنات مست از تو
خورده جانها می الست از تو
تا تو ساقی دردی دردی
زاهدان گشته می پرست از تو
آخر ای شاهباز سدره نشین
طایر جان ما نرست از تو
چون مگس میزنند شهبازان
بر سر خویشتن دو دست از تو
عقل کل با کمال دانش خویش
کرد چستی ولی نجست از تو
داغها دارد از تو مه در دل
زانکه بازار او شکست از تو
تو ورای اشارتی چکنم
گرچه بالا پرست و پست از تو
خرم آن دل که در کشاکش عشق
نیست گردد ز خویش و هست از تو
عرش و کرسی ز عشق تو مستند
ما نه تنها شدیم مست از تو
چون تو اظهار خویشتن کردی
در دل خسته نقش بست از تو
که جهان مظهر است و ظاهر دوست
همه عالم پر از تجلی اوست
ساقیا بهر چاره مخمور
اسق خمرا مزاجها کافور
غمزای از تو و هزار جنون
جرعه ای زان شراب و صد شر و شور
زان شرابی که از نسیمش خاست
های و هوئی ز مردگان قبور
بر سر خاک جرعه ای افشان
تا هویدا شود صفات نشور
با می و طلعت تو ای ساقی
فارغیم از بهشت و چهره حور
هر کسی را نظر به مهروئی
ما نداریم غیر تو منظور
احول است او که جز تو می بیند
آنچنان چشم بد ز روی تو دور
نتواند ترا شناخت مگر
دیده ای کز رخ تو دارد نور
تا بکی راز خود نهان داریم
مستی ما نمی شود مستور
در قیود صور مباش حسین
تا رسد سر این سخن بظهور
که جهان مظهر است و ظاهر دوست
همه عالم پر از تجلی اوست
ما که دردی کشان خماریم
جام جم در نظر نمیآریم
گشته در فکر دوست مستغرق
وز دو عالم فراغتی داریم
او چو ناز آورد نیاز آریم
ور بیازارد او نیازاریم
سر ما گرچه پایمال شود
دامن او ز دست نگذاریم
گر بجنت تجلئی نکند
از نعیم بهشت بیزاریم
ور در آتش رویم همچو خلیل
با خیالش درون گلزاریم
آه کز ناشناسی و حیرت
یار با ما و طالب یاریم
بنده ماست هر کجا شاهی ست
تا اسیر کمند دلداریم
گر نه بینیم غیر او چه عجب
ما که از واقفان اسراریم
ور بگویم مسیح عیبی نیست
از تجلی چو غرق انواریم
که جهان مظهر است و ظاهر دوست
همه عالم پر از تجلی اوست
مدتی شد که مبتلای توایم
تو شهنشاه و ما گدای توایم
تا تو خورشیدوش همی تابی
ما چو ذرات در هوای توایم
از شرف تاج تارک عرشیم
زانکه ایدوست خاکپای توایم
می نبندیم جز تو هیچ نگار
ما که عشاق بینوای توایم
میکش ایدوست تیغ و میکش باز
زانکه ما طالب رضای توایم
در وفایت طمع نمی بندیم
شکر کاندر خور جفای توایم
هر کسی از برای دلداری ست
ما شکسته دلان برای توایم
قاصریم از ادای شکر هنوز
روز و شب گرچه در ثنای توایم
که جهان مظهر است و ظاهر دوست
همه عالم پر از تجلی اوست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
طلع العشق ایها العشاق
و استنارت بنوره الافاق
هوش مصنوعی: عشق در دل عاشقان سر برآورده و نور عشق در سراسر آسمانها تابیده شده است.
رش من نور شوقه و به
اشرقت ارض قلبی المشتاق
هوش مصنوعی: بیت به زیبایی احساس شوق و نورانی بودن را توصیف میکند. شاعر از شور و شوقی که در دل دارد سخن میگوید و به روشنی و لطافتی اشاره میکند که این شوق برای او به ارمغان آورده است. این احساس به اندازهای قوی و عمیق است که قلب او را روشن کرده و سرشار از عشق و آرزو کرده است.
پرتو افکند آنچنان بدری
که نه بیند ز دور چرخ محاق
هوش مصنوعی: پرنیان آنقدر خیرهکننده است که حتی از دورترين نقاط آسمان هم قابل دیدن نیست.
شده طالع چنان مهی که از او
پر ز خورشید گشت هفت طباق
هوش مصنوعی: درخشش و نور چنین ماهی برآمده که هفت آسمان را از خود پر از تابش خورشید کرده است.
مهوشان پیش طاق ابرویش
دعوی حسن در نهاده بطاق
هوش مصنوعی: زیباییهای دلربا در مقابل طاق ابروی او از خود مدعیان زیبایی بسیار دارند.
یارب این ماه را مباد افول
یارب این وصل را مباد فراق
هوش مصنوعی: ای پروردگار، نگذار که این ماه (ماه عشق یا محبوب) غروب کند، و نگذار که این وصال (و نزدیکی) به جدایی دچار شود.
گرچه دیوانه گشته ای ای دل
زان پری صورت ملک اخلاق
هوش مصنوعی: هرچند که ای دل، به خاطر زیباییهای آن دختر پریچهره دیوانه شدهای، ولی باید توجه کنی که باید اخلاق و رفتار خود را حفظ کنی.
دست در زن بشوق دوست که اوست
بهر معراج اهل عشق براق
هوش مصنوعی: دستت را به سمت دوست دراز کن، زیرا او وسیلهی پرواز و اوجگیری عاشقان است.
چون بدرگاه یار یابی بار
پس تو بینی بدیده عشاق
هوش مصنوعی: وقتی که به درگاه محبوب بروی و به او نزدیک شوی، در آن moment میتوانی عشق و احساسات عاشقان را با تمامی وجودت حس کنی.
که جهان مظهر است و ظاهر دوست
همه عالم پر از تجلی اوست
هوش مصنوعی: جهان نمایانگر و تجلیگاه وجود دوست است و تمام عالم پر از نشانههای اوست.
عشق رایات سلطنت افراخت
پس اقالیم عقل غارت ساخت
هوش مصنوعی: عشق مانند پرچم سلطنت برافراشته شده و به همین دلیل قلمرو عقل را به تصرف خود درآورده است.
آن یکی را بسان عود بسوخت
واندگر را مثال چنگ نواخت
هوش مصنوعی: یکی از آنها مانند عود سوزانده شد و دیگری مانند چنگ نوازش شد.
شاهد روی پوش حجله غیب
پرده کبریا ز روی انداخت
هوش مصنوعی: زیبایی چشمان معشوق در ابرهای بزرگ و بینهایت پنهان شده است و جلوهاش را از دید پنهان کرده است.
تا نیاید بچشم ما جز دوست
بر سر غیر تیغ غیرت آخت
هوش مصنوعی: تا زمانی که تنها دوست را ببینیم، برای دیگران هیچ تیری از غیرت نخواهیم کشید.
جانم از غیرتش چو آگه شد
خانه و دل ز غیر او پرداخت
هوش مصنوعی: جانم زمانی که از غیرت او آگاه شد، دل و خانهام را از غیر او خالی کرد.
دل من در قمارخانه عشق
بیکی ضربه هر چه داشت بباخت
هوش مصنوعی: دل من در بازی عشق تمام داراییاش را باخت.
پیش صراف عشق قلب بود
دل که در بوته بلا بگداخت
هوش مصنوعی: در برابر صراف عشق، قلب مانند دلی است که در آتش مشکلات و مصیبتها ذوب میشود.
عالمی بنده شهی است که او
علم عشق در جهان افراخت
هوش مصنوعی: یک فرد عالم و دانشمند کسی است که به عشق و محبت خداوندی که بر همه چیز حاکم است، تسلیم شده و آن را در دنیا به نمایش گذاشته است.
در هوای هویتش جولان
کند آن کس که اسب همت تاخت
هوش مصنوعی: آن کسی که به دنبال شخصیت حقیقیاش است و به تلاش و کوشش ادامه میدهد، مانند اسب پرشور و شوقی است که در مسیر خود میتازد و به جلو میرود.
از کرم دوست چون تجلی کرد
گوید آنکس که سر عشق شناخت
هوش مصنوعی: وقتی دوستی به ما محبت و لطف میکند، آنگاه کسی که حقیقت عشق را درک کرده، میگوید.
که جهان مظهر است و ظاهر دوست
همه عالم پر از تجلی اوست
هوش مصنوعی: جهان بستر نمایش و تجلی محبت خداوند است و تمامی عالم مملو از نشانهها و جلوههای او میباشد.
طلعت عشق اگر عیان بینی
روی جانان بچشم جان بینی
هوش مصنوعی: اگر زیبایی عشق را به وضوح ببینی، چهره محبوب را با چشمان جانت خواهی دید.
از تلون اگر برون آئی
نقش یکرنگی جهان بینی
هوش مصنوعی: اگر از تغییر و نوسانها بیرون بیایی، میتوانی جهانی با رنگ و نقش یکنواخت را ببینی.
گر ز حبس خرد توانی رست
ساحت عشق بیکران بینی
هوش مصنوعی: اگر از زندان خرد و اندیشهات رها شوی، میتوانی به زیباییهای بیپایان عشق دست یابی.
منگر جز بوحدت نقاش
تا بکی نقش این و آن بینی
هوش مصنوعی: به دیگران نگاه نکن و فقط به وحدت و یکپارچگی نگاه کن؛ زیرا اگر به جز آن توجه کنی، فقط به نقش و شمایل این و آن پی میبری.
خانه دل ز غیر خالی کن
تا در او روی دلستان بینی
هوش مصنوعی: دل خود را از چیزهای بیهوده و دنیا پر کن تا بتوانی زیباییهای واقعی و محبت را در آن احساس کنی.
بی نشان شو ز خویشتن ای دل
تا نشانی ز پی نشان بینی
هوش مصنوعی: ای دل، خود را از همه نشانها و هویتها خالی کن تا بتوانی نشانهای از حقیقت را ببینی.
در هوای هویت ار بپری
جان جولان ز لامکان بینی
هوش مصنوعی: اگر در فضای خودشناسی و هویت پرواز کنی، میتوانی آزادی و شگفتیهایی فراتر از محدودیتهای معمول را تجربه کنی.
طایر دل چو بال بگشاید
عرش را کمتر آشیان بینی
هوش مصنوعی: وقتی دل از قید و بندها آزاد میشود، دیگر جایی برای زندگی موقتی و محدود باقی نمیماند.
کوش اسرار چین بدست آور
تا ز هر ذره ترجمان بینی
هوش مصنوعی: برای درک عمیقتر از رازهای نهفته و اسرار زندگی تلاش کن، تا بتوانی از هر چیزی معنا و مفهوم خاصی را استخراج کنی.
گر ترا آرزوی دلدار است
دیده بگشای تا عیان بینی
هوش مصنوعی: اگر دلت میخواهد معشوقات را ببینی، چشمانت را باز کن تا او را به وضوح ببینی.
که جهان مظهر است و ظاهر دوست
همه عالم پر از تجلی اوست
هوش مصنوعی: جهان به عنوان نمایانگر و نشانهای از وجود خداوند، همهجا مملو از جلوههای اوست.
ای بدرگاه تو نیاز همه
روی تو قبله نماز همه
هوش مصنوعی: ای پروردگار، نیاز همه به درگاه توست و همه به روی تو بهسوی نماز میآیند.
پرده از روی خویشتن برگیر
تا حقیقت شود مجاز همه
هوش مصنوعی: از خودت پرده بردار تا واقعیات به جای نمادها و معانی سطحی، نمایان شوند.
گاه گاهی دل مرا بنواز
ای شهنشاه دلنواز همه
هوش مصنوعی: گاهی اوقات دل مرا نوازش کن ای پادشاه دلنواز من.
ما غباری ز خاکپای توایم
از پی تست ترک و تاز همه
هوش مصنوعی: ما مانند غبار پای تو هستیم و همیشه در پی تو حرکت میکنیم، نشانهای از عشق و ارادت ما به توست.
گرچه بیچاره ایم باکی نیست
کرم تست چاره ساز همه
هوش مصنوعی: اگرچه ما در شرایط سختی هستیم و به نظر میرسد که در مضیقه قرار داریم، اما نگران نیستیم زیرا تو مهربانی هستی که میتوانی به ما کمک کنی و مشکلات ما را حل کنی.
نازنینا ز بی نیازی تست
با چنان ناز تو نیاز همه
هوش مصنوعی: عزیزم، تو با بینیازیات به قدری زیبا و دلفریب هستی که حتی نیازهای دیگران را هم برطرف میکنی.
عاشقان گرچه راز دارانند
زین سخن فاش گشت راز همه
هوش مصنوعی: عاشقان هرچند که رازی را نگه میدارند، اما این سخن باعث شد که راز همه آشکار شود.
که جهان مظهر است و ظاهر دوست
همه عالم پر از تجلی اوست
هوش مصنوعی: جهان به عنوان نمایانگر و نشانهای از وجود دوست است و هر گوشهای از عالم سرشار از نمایان شدن اوست.
هر که را دل ز عاشقی خون شد
محرم بارگاه بیچون شد
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر عشق دلش جریحهدار شد، به عنوان کسی معتبر در پیشگاه حقیقت و محبت شناخته میشود.
آنکه درمان خرید و دردش داد
پیش ارباب عشق مغبون شد
هوش مصنوعی: کسی که برای درمان دردهایش به عشق مراجعه کرد، در نهایت به دست عشق گرفتار شد و به نوعی فریب خورده است.
سوخت جانم ز داغ غم لیکن
شوقم از درد عشق افزون شد
هوش مصنوعی: جانم از داغ غم میسوزد، اما شوق و علاقهام به عشق بیشتر شده است.
شاهد عشق بود حجله نشین
با لباس قیود بیرون شد
هوش مصنوعی: عاشق که در محفل عشق نشسته بود، با لباسهایی که به هم گره خورده بودند، بیرون آمد.
آنکه آزاد بود از چه و چون
بسته این چرا و آن چون شد
هوش مصنوعی: کسی که از قید و بندهای چیزی آزاد است، نمیداند که چرا دیگران به آن قیدها وابستهاند، و آن کس که در قید است، نمیفهمد که چطور آزاد شده است.
وندر آئینه مظاهر خلق
روی خود را چو دید مفتون شد
هوش مصنوعی: او وقتی که در آینه زیباییهای آفرینش، چهرهاش را دید، به شدت مجذوب و شیفته شد.
از سر ناظری و منظوری
گاه لیلی و گاه مجنون شد
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر نظر و هدفی خاص، انسان میتواند به حالتی عاشق و سرمست (لیلی) یا دیوانه و بیتاب (مجنون) دچار شود.
بگسل ای دل ز خویشتن که مسیح
از تجرد بسوی گردون شد
هوش مصنوعی: ای دل، از خودت دور شو؛ زیرا مسیح از دوری و تنهایی به آسمان رفت.
دل ز قید صور چو یافت خلاص
نوبت این حدیث اکنون شد
هوش مصنوعی: وقتی دل از قید اشکال و ظواهر رها شد، اکنون وقت این گفتگو و بیان حقیقت است.
که جهان مظهر است و ظاهر دوست
همه عالم پر از تجلی اوست
هوش مصنوعی: جهان تجلی و نمایانگر وجود خداوند است و همهی عالم سرشار از نشانههای اوست.
ای همه کائنات مست از تو
خورده جانها می الست از تو
هوش مصنوعی: ای همه موجودات، تحت تأثیر تو قرار گرفته و جانهای خود را از تو گرفتهاند. تمامی صحنهها و لحظات وجود، تحت تأثیر شگفتیهای توست.
تا تو ساقی دردی دردی
زاهدان گشته می پرست از تو
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو مشغول فراهم کردن شراب و لذت هستی، زاهدان و پرهیزکاران نیز دچار درد و رنج شدهاند و به تو پناه آوردهاند.
آخر ای شاهباز سدره نشین
طایر جان ما نرست از تو
هوش مصنوعی: ای شاهباز آسمانی، طایر جان ما همچون پرندهای است که از تو جدا نمیشود.
چون مگس میزنند شهبازان
بر سر خویشتن دو دست از تو
هوش مصنوعی: وقتی که مگسها به شهبازان (پرندگان بزرگ و قدرتمند) حمله میکنند، شهبازان باید با دستان خود از خود دفاع کنند. این تصویر نشاندهنده این است که حتی بزرگترین و قدرتمندترین موجودات نیز با مشکلات و مزاحمتهای کوچکتر مواجه میشوند و برای حفظ خود باید تلاش کنند.
عقل کل با کمال دانش خویش
کرد چستی ولی نجست از تو
هوش مصنوعی: تمام دانایی و عقل کل با تمام تواناییهایش تلاش کرد، اما نتوانست از تو بگذرد و به تو دست یابد.
داغها دارد از تو مه در دل
زانکه بازار او شکست از تو
هوش مصنوعی: دل من از دوری تو به شدت میسوزد و آزرده است، زیرا محبت و رابطهام با تو دچار مشکلاتی شده و به هم ریخته است.
تو ورای اشارتی چکنم
گرچه بالا پرست و پست از تو
هوش مصنوعی: من هر کار که کنم فراتر از یک علامت است و تو در هر حال، چه بالا و چه پایین، مهمتر از تمام این مسائل هستی.
خرم آن دل که در کشاکش عشق
نیست گردد ز خویش و هست از تو
هوش مصنوعی: دل شاد و خوشبختی در عشق، هیچگاه از خود را گم نمیکند و همیشه میدان را به عشق تو میسپارد.
عرش و کرسی ز عشق تو مستند
ما نه تنها شدیم مست از تو
هوش مصنوعی: عشق تو ما را به اوج و قدرتی بالاتر برده است و نه تنها خودمان مست و شیدای تو شدیم.
چون تو اظهار خویشتن کردی
در دل خسته نقش بست از تو
هوش مصنوعی: وقتی تو خودت را نشان دادی، در دل من که خسته است، از تو تصویری به جا مانده است.
که جهان مظهر است و ظاهر دوست
همه عالم پر از تجلی اوست
هوش مصنوعی: جهان نمایانگر وجود و صفات دوست است، و تمام عالم مملو از جلوههای اوست.
ساقیا بهر چاره مخمور
اسق خمرا مزاجها کافور
هوش مصنوعی: شرابنوش، برای بهبود حال مستهای خود، از شراب بیاور و با عطر خوشش، حال و هوای آنها را تغییر بده.
غمزای از تو و هزار جنون
جرعه ای زان شراب و صد شر و شور
هوش مصنوعی: از دلبری تو و هزار حالت دیوانهوار، لب سیراب کنی از آن شراب و حال و هوای شگفتانگیز.
زان شرابی که از نسیمش خاست
های و هوئی ز مردگان قبور
هوش مصنوعی: از شرابی که بویش به نسیم وزید، صدای شادمانی از مردگانِ در خاک خفته به گوش میرسد.
بر سر خاک جرعه ای افشان
تا هویدا شود صفات نشور
هوش مصنوعی: بر روی خاک، جامی بریز تا ویژگیهای رستاخیز آشکار شود.
با می و طلعت تو ای ساقی
فارغیم از بهشت و چهره حور
هوش مصنوعی: ای ساقی، با شراب و زیبایی تو غم بهشت و چهره حور را فراموش کردهایم و بیغم هستیم.
هر کسی را نظر به مهروئی
ما نداریم غیر تو منظور
هوش مصنوعی: ما به جز تو، به هیچکس دیگر توجهی نداریم و فقط تو را در دل داریم.
احول است او که جز تو می بیند
آنچنان چشم بد ز روی تو دور
هوش مصنوعی: آن کسی که جز تو را میبیند، به راستی کور است؛ چرا که زیبایی تو چنان خیرهکننده است که هر چشم بدی باید از آن دور باشد.
نتواند ترا شناخت مگر
دیده ای کز رخ تو دارد نور
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند تو را بشناسد، مگر آن که نگاهی به چهرهات داشته باشد که از آن نور میبارد.
تا بکی راز خود نهان داریم
مستی ما نمی شود مستور
هوش مصنوعی: تا کی باید راز خود را پنهان نگهداریم؟ مستی و شادی ما هرگز از دید پنهان نمیماند.
در قیود صور مباش حسین
تا رسد سر این سخن بظهور
هوش مصنوعی: تا زمانی که به ظواهر دنیایی گرفتار هستی، مانند حسین نباش و تلاش کن که به حقیقت و معنای عمیقتر برسید.
که جهان مظهر است و ظاهر دوست
همه عالم پر از تجلی اوست
هوش مصنوعی: جهان نمایانگر وجود خداوند است و عشق به او در تمام عالم به وضوح دیده میشود.
ما که دردی کشان خماریم
جام جم در نظر نمیآریم
هوش مصنوعی: ما افرادی هستیم که درد و رنج زیادی را متحمل شدهایم و در این حالت، به چیزهایی مثل جام جم، که نماد زیبایی و کمال است، اهمیتی نمیدهیم.
گشته در فکر دوست مستغرق
وز دو عالم فراغتی داریم
هوش مصنوعی: در حال حاضر تمام افکار من درگیر دوست عزیزم است و از دو جهان دیگر بیخبرم و هیچ نگرانی ندارم.
او چو ناز آورد نیاز آریم
ور بیازارد او نیازاریم
هوش مصنوعی: اگر او با ناز و کرشمه رفتار کند، ما نیز با او نرم و لطیف میشویم، اما اگر به ما آزار رساند، ما نیز او را آزار نمیدهیم.
سر ما گرچه پایمال شود
دامن او ز دست نگذاریم
هوش مصنوعی: اگر چه ممکن است ما از سختیها و مشکلات رنج ببریم، اما هرگز از محبت و عاطفهای که به او داریم کوتاه نخواهیم آمد.
گر بجنت تجلئی نکند
از نعیم بهشت بیزاریم
هوش مصنوعی: اگر در بهشت نور و روشنی نباشد، از نعمتهای آن بیزار خواهیم بود.
ور در آتش رویم همچو خلیل
با خیالش درون گلزاریم
هوش مصنوعی: اگر حتی در آتش بروم مانند خلیل، با یاد او در میان گلزار و باغ قرار دارم.
آه کز ناشناسی و حیرت
یار با ما و طالب یاریم
هوش مصنوعی: ای کاش از ناشناسی و گیجی بیدار شویم؛ یار در کنار ماست و ما به دنبال او هستیم.
بنده ماست هر کجا شاهی ست
تا اسیر کمند دلداریم
هوش مصنوعی: هر کجا که پادشاهی وجود داشته باشد، ما به عنوان خدمتگزار او هستیم، زیرا قلب ما به عشق معشوق گره خورده است و تحت تاثیر او قرار داریم.
گر نه بینیم غیر او چه عجب
ما که از واقفان اسراریم
هوش مصنوعی: اگر غیر او را نبینیم، چه تعجبی دارد در حالی که ما از رازها باخبر هستیم.
ور بگویم مسیح عیبی نیست
از تجلی چو غرق انواریم
هوش مصنوعی: اگر بگویم مسیح، عیبی ندارد، چون در نورهای درخشان غرق شدهایم.
که جهان مظهر است و ظاهر دوست
همه عالم پر از تجلی اوست
هوش مصنوعی: این جهان نشانه و نمایانگر وجود دوست است و همه جای عالم پر از تجلی و نمایش اوست.
مدتی شد که مبتلای توایم
تو شهنشاه و ما گدای توایم
هوش مصنوعی: مدتی است که گرفتار عشق تو هستیم، تو مانند یک پادشاهی و ما چونان گدای تو هستیم.
تا تو خورشیدوش همی تابی
ما چو ذرات در هوای توایم
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو همچون خورشید میتابی، ما مثل ذراتی هستیم که در هوای تو حضور داریم.
از شرف تاج تارک عرشیم
زانکه ایدوست خاکپای توایم
هوش مصنوعی: ما از اصالت و مرتبت بسیار بالایی برخورداریم، زیرا از خاک پای تو نشأت گرفتهایم.
می نبندیم جز تو هیچ نگار
ما که عشاق بینوای توایم
هوش مصنوعی: ما جز تو هیچ زیبایی را نمینوشیم، زیرا همهی عاشقان بیچاره تو هستیم.
میکش ایدوست تیغ و میکش باز
زانکه ما طالب رضای توایم
هوش مصنوعی: دوست ما با تیغ (شمشیر) میزند و دوباره هم میزنید، زیرا ما تنها هدفمان جلب رضایت شماست.
در وفایت طمع نمی بندیم
شکر کاندر خور جفای توایم
هوش مصنوعی: ما به وفاداری تو امیدی نداریم، چون از محبت تو خبری نیست و تنها در عذاب تو هستیم.
هر کسی از برای دلداری ست
ما شکسته دلان برای توایم
هوش مصنوعی: هر فردی برای آرامش و تسلی دل خود تلاش میکند، اما ما که دلشکستهایم، فقط برای تو زندگی میکنیم.
قاصریم از ادای شکر هنوز
روز و شب گرچه در ثنای توایم
هوش مصنوعی: ما هنوز نتوانستهایم شکرگذاری واقعیمان را انجام دهیم، هرچند که شب و روز در مدح و ستایش تو هستیم.
که جهان مظهر است و ظاهر دوست
همه عالم پر از تجلی اوست
هوش مصنوعی: جهان نمایانگر و نشاندهندهی خداوند است و کل عالم سرشار از جلوههای اوست.