شمارهٔ ۶
دلا تا کی پزی سودا درون گنبد خضرا
قدم بر فرق فرقد نه بهل بازیچه دنیا
از این سودای بیحاصل نخواهی یافتن سودی
مده سرمایه دولت ز دست خویشتن عمدا
برای وعده فردا مباش امروز در زحمت
اگر دیدار میخواهی دمی از دید خود فردآ
حجاب طلعت جانان توئی تست ای نادان
حجاب از پیش برخیزد چو تو از خود شوی یکتا
جهان پر دلبر زیباست کو یک عاشق صادق
فلک پر کوکب رخشاست کو یک دیده بینا
زهی حسرت که ای عاشق بصورت دوری از معنی
زهی حیرت که ای تشنه بکف محجوبی از دریا
حجاب از پیش دور افکن اگر دیدار میجوئی
صدف بشکاف تا یابی نشان لؤلؤ لالا
دهان بر بسته دل پر خون چو غنچه تا بکی باشی
بخنده از پس پرده برون آ ای گل رعنا
مرا از تو شگفت آید که اندر بحر بی پایان
تو بینی زورق و هرگز نبینی موج دریا را
عجب چشمی است چشم تو که چندین ذره در عالم
تو بینی و نمی بینی رخ ماه جهان آرا
تو این کشتی هستی را ببحر نیستی افکن
که ملاح بقا گوید که بسم الله مجزیها
ز میدان جهان و جان براق عشق بیرون ران
که تا روح القدس گوید که سبحان الذی اسری
نشان سطوت وحدت چو در عین فنا بینی
مقام قرب او ادنی شناسی پایه ادنی
ز جسم و جان ترا نعلین و تو در وادی اقدس
چو موسی بگذر از نعلین و رو در وادی نجوی
اگر ملک قدم خواهی قدم بیرون نه از هستی
برآ بر کوه قاف اول اگر میبایدت عنقا
باحسان گر وجود خود بسازی بذل عشق او
برو در حق تو زاید حدیث احسن الحسنی
اگر سرمایه وصلش بدست آوردنت باید
بسوزان هر دو عالم را بسوز آن آتش سودا
چو تو از خود برون آئی درآئی در حریم جان
گر از گلخن برون آئی روی در گلشن اعلا
چو شهبازی و شهبازت همی خواند بسوی شه
نمی پری و در پری چو زاغان جانب صحرا
دو سه روزی چو شهبازان ببند از غیر شه دیده
که تا چون چشم بگشائی به بینی شاه خوش سیما
اگر دیدار ننماید بمشتاقان خود فردا
چه نفع از روضه رضوان چسود از سایه طوبی
بیاد او بود دوزخ مرا خوشتر ز صد جنت
ولی دور از جمال او چو دوزخ جنت الماوی
چو با دلدار بنشینی چه دیر آن خانه چه کعبه
چو با خورشید همراهی چه جا بلقا چه جا بلسا
نظر امروز پیدا کن اگر فردا لقا خواهی
که اینجا هر که هست اعمی بود در آخرت اعمی
نخستین دیده کن روشن بنور سینه صافی
که تا بینی کلیم آسا شناسی قدس در سینا
بنور عشق چون روشن شود چشم جهان بینت
نه بینی جز یکی شاهد بزیر پرده سما
مسمی جز یکی نبود اگر اسما است بی غایت
چنین باید که بشناسی رموز علم الاسمأ
نظر بر نور اگر داری تعدد را فنا یابی
اگر چه بر فلک باشد هزاران کوکب رخشا
همان آبی که در دریا هزاران قطره دریا شد
چو آید جانب دریا شود آن جمله ناپیدا
تو مرآت صنایع را بچشم عارفان بنگر
که در چشم خدابینت نماید هر یکی زیبا
اگر چشمت خلل دارد قلاویزی بدست آور
که بی همراه این ره را نشاید رفت بر عمیا
بلای راه بسیار است بی لا رفتن امکان نیست
که رهبر چون ز لا نبود نیابی ره سوی الا
قلاووزی چو لا هرگز کجا یابی که در پیشت
کمر بسته است خدمت را و کرده از سر خود پا
پی معراج الاالله ز شکل لا بود سلم
تو بی یاری این سلم سلامت کی روی بالا
نداده داد لا هرگز ز دینت کی خبر باشد
که دین گنجی است بی پایان و لا چون شکل اژدرها
خس و خاشاک هستی را بروب از صحن قصر دل
که از بهر چنین رفتن چو جاروبی است شکل لا
ره پر غول در پیش و ترانی چشم و نی رهبر
اگر بر هم نهی دیده نه سر یابی و نی کالا
تو غافل خفته در ره بیابانی چنین هایل
نخواهد شد بدین رفتن میسر قطع ره قطعا
به بیداری و هشیاری توان پی برد این ره را
دمی بیدار شو مستان ز مستان هوا صهبا
مده دامان همت را بدست آرزو یکدم
که در عقبی شوی والی بیمن همت والا
طریق عشق را ای دل چو همت راهبر گردد
روی زین عالم سفلی بسوی ذروه اعلا
براق برق رفتار است همت در طریق حق
چو او در زیر ران آید بمعراج آی از بطحا
کسی کز همت عالی طراز آستین سازد
کشد دامان عزت را بدین نه طارم مینا
اگر از آتش عشقش چراغ همت افروزی
به بینی نور ربانی میان لیله ظلما
همای همت ار سایه دمی بر فرقت اندازد
کشند از بهر سلطانی هر دو عالمت طغرا
ترا از پشته همت پدید آید همه دولت
چنان کز پهلوی آدم پدیدار آمده حوا
بفقر و نامرادی سازگر شور غمش داری
که دارد نیش با نوش و برآید خار با خرما
صبوری ورز اگر خواهی که کام دل بدست آری
سرانجام همه کارت بود از صبر پابرجا
دمد شوره ز خاک آنگه برآید لاله و سنبل
رسد غوره ز تاک آنگه پدید آید می حمرا
اگر در راه درد او بود روی تو زرد اولی
که بر خوان شهنشاهی مزعفر به بود حلوا
نیاز از ناز به سازد در این ره کاسب جنگی را
بود بر گستوان بهتر بروز جنگ از هرا
خداوندا بده کامی مرا از ذوق درویشی
که از روی زبان دانی زبون آمد دل دردا
دلم بخش و زبان بستان که از بهر دو سه حرفی
اسیر هر قفس گشته است دایم طوطی گویا
خداوندا بجان آمد دلم از درد بی دردی
شفای خویش از قانون طلب بر بوعلی سینا
دلم تا شد اشارت دان درد تو نمی جوید
مداوای دلم جانا بدرد خویشتن فرما
حسین اندر بیابان حوادث گشت سرگشته
بلطف خویشتن او را بسوی خود رهی فرما
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلا تا کی پزی سودا درون گنبد خضرا
قدم بر فرق فرقد نه بهل بازیچه دنیا
هوش مصنوعی: ای دل، تا کی درون این گنبد سبز غم و اندوه را تحمل میکنی؟ بر این جهان فانی، قدم نگذار و اجازه نده که بازیچه دنیا تو را به هدر دهد.
از این سودای بیحاصل نخواهی یافتن سودی
مده سرمایه دولت ز دست خویشتن عمدا
هوش مصنوعی: از این خیال و آرزوی بی فایده، هیچ بهرهای نخواهی برد. پس سرمایه و دارایی خود را بهطور عمدی از دست نده.
برای وعده فردا مباش امروز در زحمت
اگر دیدار میخواهی دمی از دید خود فردآ
هوش مصنوعی: اگر میخواهی فردا را ملاقات کنی، امروز نباید در زحمت و نگرانی باشی. کمی از زمان امروز را به خودت اختصاص بده و آرامش داشته باش.
حجاب طلعت جانان توئی تست ای نادان
حجاب از پیش برخیزد چو تو از خود شوی یکتا
هوش مصنوعی: ای نادان، تو خود را از جمال محبوبت مستور کردهای. وقتی که از خود دور شوی و یکی از او شوی، این حجاب از پیش خواهد رفت.
جهان پر دلبر زیباست کو یک عاشق صادق
فلک پر کوکب رخشاست کو یک دیده بینا
هوش مصنوعی: جهان پر از زیباییها و دلبرانی است که اگر عاشق صادقی در آن وجود داشته باشد، همچون ستارهای در آسمان میدرخشد. تنها کسی که چشم بصیرتی دارد، میتواند این زیباییها را ببیند و از آنها لذت ببرد.
زهی حسرت که ای عاشق بصورت دوری از معنی
زهی حیرت که ای تشنه بکف محجوبی از دریا
هوش مصنوعی: حسرت بزرگیست که ای عاشق، به خاطر دوری از حقیقت، احساس سردرگمی میکنی. و چه حیرتانگیز است که ای تشنه، به خاطر اینکه از دریا دور ماندهای، هنوز هم در پی آب هستی.
حجاب از پیش دور افکن اگر دیدار میجوئی
صدف بشکاف تا یابی نشان لؤلؤ لالا
هوش مصنوعی: اگر به دنبال دیدار هستی، موانع و حجابها را کنار بزن. باید صدف را بشکافی تا نشانهای از لؤلؤ، یعنی دُرّ گرانبها، بیابی.
دهان بر بسته دل پر خون چو غنچه تا بکی باشی
بخنده از پس پرده برون آ ای گل رعنا
هوش مصنوعی: دهانم بسته و دل ویرانم چون غنچهای که در حال شکفتن است. تا کی باید در پشت پردهی غم بمانم؟ ای گل زیبا، بیا و بخند!
مرا از تو شگفت آید که اندر بحر بی پایان
تو بینی زورق و هرگز نبینی موج دریا را
هوش مصنوعی: اینکه تو در دریاچه بیپایانت یک قایق کوچک را میبینی، اما هرگز نگران موجهای بزرگ دریا نیستی، برای من حیرتآور است.
عجب چشمی است چشم تو که چندین ذره در عالم
تو بینی و نمی بینی رخ ماه جهان آرا
هوش مصنوعی: چشمان تو چنان شگفتانگیزند که میتوانی در دنیا هزاران ذره را ببینی، اما نمیتوانی چهره زیبا و دلانگیز ماه را مشاهده کنی.
تو این کشتی هستی را ببحر نیستی افکن
که ملاح بقا گوید که بسم الله مجزیها
هوش مصنوعی: تو همچون کشتی هستی که نباید به دریا بیفتی، چرا که ناخدای زندگی میگوید که با نام خدا این کشتی را هدایت کن.
ز میدان جهان و جان براق عشق بیرون ران
که تا روح القدس گوید که سبحان الذی اسری
هوش مصنوعی: از عرصهی جهان و وجود عشق را به سرعت بیرون بران تا روحالقدس به تمجید بپردازد و بگوید: پاک و منزه است آنکه در شب، پیامبرش را به معراج برد.
نشان سطوت وحدت چو در عین فنا بینی
مقام قرب او ادنی شناسی پایه ادنی
هوش مصنوعی: وقتی قدرت و عظمت یگانگی را در میان نابودی مشاهده کنی، نزدیکترین مقام به او را درک میکنی و همواره در آن مرتبه باقی خواهی ماند.
ز جسم و جان ترا نعلین و تو در وادی اقدس
چو موسی بگذر از نعلین و رو در وادی نجوی
هوش مصنوعی: از جسم و جان خود بگذر و مانند موسی در مکان مقدس حرکت کن، از زینتها و تعلقات دنیا بگذر و به آرامی به جستجوی حقیقت بپرداز.
اگر ملک قدم خواهی قدم بیرون نه از هستی
برآ بر کوه قاف اول اگر میبایدت عنقا
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به مقام بلند و ملکوتی دست یابی، باید از دنیا و هستی خود فراتر بروی و همانند پرندهای mythical به سوی قلههای بلند بروی. ابتدا باید از موانع عبور کنی و به جایگاههای عالی دست پیدا کنی.
باحسان گر وجود خود بسازی بذل عشق او
برو در حق تو زاید حدیث احسن الحسنی
هوش مصنوعی: اگر با نیکی و محبت وجود خود را بسازی و از عشق او بهرهمند شوی، در حق تو سخنهای زیبا و نیکو خواهد آمد.
اگر سرمایه وصلش بدست آوردنت باید
بسوزان هر دو عالم را بسوز آن آتش سودا
هوش مصنوعی: اگر به وصال محبوب دست یابی، باید برای رسیدن به او همه چیز را فدای عشق کنی، حتی اگر لازم باشد تمام دنیا را به آتش بکشی.
چو تو از خود برون آئی درآئی در حریم جان
گر از گلخن برون آئی روی در گلشن اعلا
هوش مصنوعی: اگر تو از دنیای خودت خارج شوی و به عمق وجودت راه پیدا کنی، مانند کسی خواهی شد که از کورهراهها بیرون آمده و به باغی زیبا و دلانگیز وارد میشود.
چو شهبازی و شهبازت همی خواند بسوی شه
نمی پری و در پری چو زاغان جانب صحرا
هوش مصنوعی: مانند یک شاهین هستی، اما شاهین تو هم به سوی تو نمیآید و تو مانند زاغها به سمت بیابان پرواز نمیکنی.
دو سه روزی چو شهبازان ببند از غیر شه دیده
که تا چون چشم بگشائی به بینی شاه خوش سیما
هوش مصنوعی: چند روزی مانند پرندگان شکاری، از نگاه به دیگران دوری کن، تا زمانی که چشمانت را باز کنی، زیبایی شاه را ببینی.
اگر دیدار ننماید بمشتاقان خود فردا
چه نفع از روضه رضوان چسود از سایه طوبی
هوش مصنوعی: اگر فردا معشوق به دیدار عاشقان نرسد، برای چه از بهشت و درخت طوبی لذت ببریم؟
بیاد او بود دوزخ مرا خوشتر ز صد جنت
ولی دور از جمال او چو دوزخ جنت الماوی
هوش مصنوعی: یاد او برای من از صد بهشت هم دلپذیرتر است، اما دوری از زیباییاش برایم جهنمی است که بهشت نیز در مقایسه با آن ناچیز به نظر میآید.
چو با دلدار بنشینی چه دیر آن خانه چه کعبه
چو با خورشید همراهی چه جا بلقا چه جا بلسا
هوش مصنوعی: وقتی با محبوب خود نشستهای، هیچ اهمیتی ندارد که آن مکان، چه خانهای باشد یا کعبه. و وقتی در کنار خورشید هستی، جایی که هستی چه بلقیس باشد، چه بلسا، هیچ فرقی نمیکند.
نظر امروز پیدا کن اگر فردا لقا خواهی
که اینجا هر که هست اعمی بود در آخرت اعمی
هوش مصنوعی: امروز به دقت نگاه کن، اگر میخواهی در فردا با حقیقت روبرو شوی. زیرا در این دنیا هرکس که هست، در روز قیامت نابینا خواهد بود.
نخستین دیده کن روشن بنور سینه صافی
که تا بینی کلیم آسا شناسی قدس در سینا
هوش مصنوعی: اولین نگاهت را با نور قلبی پاک روشن کن، تا بتوانی مانند کلیم (حضرت موسی) حقیقت مقدس را در کوه سینا ببینی.
بنور عشق چون روشن شود چشم جهان بینت
نه بینی جز یکی شاهد بزیر پرده سما
هوش مصنوعی: زمانی که عشق در دیدهات روشن شود، دیگر تنها یک حقیقت را میبینی و جز آن، چیزی نمیتوانی مشاهده کنی. تمام زیباییها و معانی در پس پردهای قرار دارند که به تماشای آن میپردازی.
مسمی جز یکی نبود اگر اسما است بی غایت
چنین باید که بشناسی رموز علم الاسمأ
هوش مصنوعی: تنها یکی وجود دارد که نامها غیر از او نیستند. اگر اسمها بیپایان وجود داشته باشند، پس باید با رمز و رازهای علم نامها آشنا شوی.
نظر بر نور اگر داری تعدد را فنا یابی
اگر چه بر فلک باشد هزاران کوکب رخشا
هوش مصنوعی: اگر به نور و روشنایی توجه کنی، میتوانی از کثرت و تنوع بسیاری از چیزها بگذری و به حقیقتی عمیقتر دست یابی، حتی اگر در آسمان هزاران ستاره درخشان وجود داشته باشند.
همان آبی که در دریا هزاران قطره دریا شد
چو آید جانب دریا شود آن جمله ناپیدا
هوش مصنوعی: آبی که در دریا هزاران قطره را تشکیل میدهد، وقتی به سمت دریا میآید، آن همه قطرات ناپدید میشوند.
تو مرآت صنایع را بچشم عارفان بنگر
که در چشم خدابینت نماید هر یکی زیبا
هوش مصنوعی: به زیباییهای آفرینش و دستساختههای هنری با دید عمیق و درک روشن نگاه کن، زیرا در دیدگاه کسی که خدا را میبیند، هر یک از این آثار به شکلی زیبا و دلربا نمایان میشود.
اگر چشمت خلل دارد قلاویزی بدست آور
که بی همراه این ره را نشاید رفت بر عمیا
هوش مصنوعی: اگر چشمت دچار نقص است، به دنبال چارهای باش که بدون همراهی نتوانی این مسیر را ادامه دهی.
بلای راه بسیار است بی لا رفتن امکان نیست
که رهبر چون ز لا نبود نیابی ره سوی الا
هوش مصنوعی: در راه زندگی مشکلات و دشواریهای زیادی وجود دارد و بدون کسب تجربه و راهنمایی نمیتوان به هدف رسید. اگر شخصی بدون راهنمایی مناسب حرکت کند، نمیتواند به مقصد صحیحی برسد.
قلاووزی چو لا هرگز کجا یابی که در پیشت
کمر بسته است خدمت را و کرده از سر خود پا
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانی کسی را پیدا کنی که در مقابل تو با اراده و جدیت آماده خدمت باشد و با تمام وجود با پای خود در راه خدمت قدم گذاشته باشد.
پی معراج الاالله ز شکل لا بود سلم
تو بی یاری این سلم سلامت کی روی بالا
هوش مصنوعی: به دنبال ارتقاء و صعود به مرتبهی بالا هستی و در واقع این صعود فقط با تقرب به خدای متعال میسر است. بدون همراهی و یاری، به این مرتبهی عالی دست نخواهی یافت و سلامت و رستگاری در این مسیر به راحتی حاصل نمیشود.
نداده داد لا هرگز ز دینت کی خبر باشد
که دین گنجی است بی پایان و لا چون شکل اژدرها
هوش مصنوعی: هرگز نباید دین را فدای دیگر مسائل کنی، زیرا دین یک گنجینه بیپایان است و مانند اژدهایی شکل و بزرگ است که نمیتوان به سادگی به آن دسترسی پیدا کرد.
خس و خاشاک هستی را بروب از صحن قصر دل
که از بهر چنین رفتن چو جاروبی است شکل لا
هوش مصنوعی: بهتر است که آلودگیها و بیاهمیتها را از دل خود دور کنی، زیرا این نوع رفتن و پاکسازی، شبیه به کار جاروب زدن است که فضایی زیبا و دلنشین ایجاد میکند.
ره پر غول در پیش و ترانی چشم و نی رهبر
اگر بر هم نهی دیده نه سر یابی و نی کالا
هوش مصنوعی: راهی که در پیش داری پر از خطرات بزرگ است و اگر از ترانه، چشمان و نی رهبری کنی، نمیتوانی به هدف برسی و نه سر را خواهی یافت و نه چیزی از دستاوردها.
تو غافل خفته در ره بیابانی چنین هایل
نخواهد شد بدین رفتن میسر قطع ره قطعا
هوش مصنوعی: تو به خواب رفتهای و در بیابانی که در آن غفلت وجود دارد، چنین مشکلاتی حل نخواهد شد. با این روشِ رفتن، راهی را نخواهی یافت و نتیجهای به دست نخواهی آورد.
به بیداری و هشیاری توان پی برد این ره را
دمی بیدار شو مستان ز مستان هوا صهبا
هوش مصنوعی: برای درک این مسیر، باید با هشیاری و بیداری وارد آن شد. لحظهای بیدار شو و از حالت مستی بیرون بیا. هوای مستی را حس کن و از آن بهرهبرداری کن.
مده دامان همت را بدست آرزو یکدم
که در عقبی شوی والی بیمن همت والا
هوش مصنوعی: دست از آرزوها بکش و دامان همتت را رها نکن، زیرا در آینده ممکن است موفقی و به مقام والایی دست یابی.
طریق عشق را ای دل چو همت راهبر گردد
روی زین عالم سفلی بسوی ذروه اعلا
هوش مصنوعی: اگر دل تو در محبت استقامت و تلاش کند، میتواند به سوی کمال و بالاترین مقامها حرکت کند و از این دنیا به عوالم بالاتر دست یابد.
براق برق رفتار است همت در طریق حق
چو او در زیر ران آید بمعراج آی از بطحا
هوش مصنوعی: براق به عنوان نماد سرعت و شتاب در حرکت، نشاندهنده توانایی همت و اراده در پیروی از راه حقیقت است. همانطور که براق به زمین نزدیک میشود و از آن عبور میکند، شما نیز میتوانید با تلاش و کوشش خود به جایگاه بلندتری دست یابید و در مسیر حق، از موانع عبور کنید.
کسی کز همت عالی طراز آستین سازد
کشد دامان عزت را بدین نه طارم مینا
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر اراده و همت بلندش آستین خود را بالا میزند، میتواند خود را به مقام والای عزت برساند و این کار را در شرایطی انجام میدهد که دیگران به تفریح و خوشگذرانی میپردازند.
اگر از آتش عشقش چراغ همت افروزی
به بینی نور ربانی میان لیله ظلما
هوش مصنوعی: اگر در آتش عشق او شمع انگیزه و تلاش را روشن کنی، نوری الهی را در شبهای تار مشاهده خواهی کرد.
همای همت ار سایه دمی بر فرقت اندازد
کشند از بهر سلطانی هر دو عالمت طغرا
هوش مصنوعی: اگر پرنده خوشبختی لحظهای بر جدایی سایه افکند، برای رسیدن به سلطنت هر دو جهان، جانت را فدای آن میکنند.
ترا از پشته همت پدید آید همه دولت
چنان کز پهلوی آدم پدیدار آمده حوا
هوش مصنوعی: همه موفقیتها و نعمتهایی که به دست میآید، از تلاش و همت انسان سرچشمه میگیرند، همانطور که حوا از پهلوی آدم خلق شد.
بفقر و نامرادی سازگر شور غمش داری
که دارد نیش با نوش و برآید خار با خرما
هوش مصنوعی: در زندگی، حتی در سختی و مشکلات، باید توجه داشته باشیم که دردها و خوشیها به هم مرتبطاند. گاهی اوقات در دل غم، نشانههایی از شوق و شادی نیز وجود دارد. با این حال، باید مراقب باشیم که در کنار شیرینیها، تلخیهایی هم وجود دارد. زندگی همیشه ترکیبی از خوب و بد است.
صبوری ورز اگر خواهی که کام دل بدست آری
سرانجام همه کارت بود از صبر پابرجا
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به خواستهها و آرزوهایت برسی، باید صبر و حوصله داشته باشی، چون در نهایت همه کارها و موفقیتها به صبر تو بستگی دارد.
دمد شوره ز خاک آنگه برآید لاله و سنبل
رسد غوره ز تاک آنگه پدید آید می حمرا
هوش مصنوعی: باد نامناسب و خشک باعث میشود که از خاک، لاله و سنبل رشد کنند و درخت انگور میوهاش را بدهد. به همین ترتیب، وقتی شرایط مناسب باشد، میتوان از آن مینوشید و لذت برد.
اگر در راه درد او بود روی تو زرد اولی
که بر خوان شهنشاهی مزعفر به بود حلوا
هوش مصنوعی: اگر به خاطر درد و رنج او، چهرهات تغییر کند و زرد شود، در این حالت، نخستین کسی که باید بر سر سفرهی سلطنتی بنشیند و خود را مهمان حلوایی ببیند، تویی.
نیاز از ناز به سازد در این ره کاسب جنگی را
بود بر گستوان بهتر بروز جنگ از هرا
هوش مصنوعی: در این مسیر، نیاز باعث میشود که کسی از لذتها و زیباییها صرفنظر کند. در چنین شرایطی، جنگجو باید بر مشکلات و چالشهای سخت غلبه کند، زیرا در میدان نبرد، بهتر است که در زمان وقوع جنگ از ترس فرار نکند و بدون ترس رویارویی کند.
خداوندا بده کامی مرا از ذوق درویشی
که از روی زبان دانی زبون آمد دل دردا
هوش مصنوعی: خدایا، لطف کن و به من کامیابی بده، از شادی و خوشحالی درویشی که به خاطر علم و دانشش، دلش پر از درد و رنج است.
دلم بخش و زبان بستان که از بهر دو سه حرفی
اسیر هر قفس گشته است دایم طوطی گویا
هوش مصنوعی: دل من را آزاد کن و زبانم را بگیر، زیرا به خاطر چند کلمه، همیشه در قفس گرفتار شدهام.
خداوندا بجان آمد دلم از درد بی دردی
شفای خویش از قانون طلب بر بوعلی سینا
هوش مصنوعی: خدایا، دلم از درد بیدردی به جان آمده است. از قانون و اصول درمان بوعلی سینا، شفای خود را میطلبم.
دلم تا شد اشارت دان درد تو نمی جوید
مداوای دلم جانا بدرد خویشتن فرما
هوش مصنوعی: وقتی دلم شکسته و ناراحت است، دیگر به دنبال درمان درد تو نیستم. ای عزیز، خودت برای درد درونت چارهای بیندیش.
حسین اندر بیابان حوادث گشت سرگشته
بلطف خویشتن او را بسوی خود رهی فرما
هوش مصنوعی: حسین در میان ناگواریها و مشکلات، به دنبال راهی میگردد که با لطف و رحمت خودت، او را به سمت خود هدایت کنی.