شمارهٔ ۳۷
کدام جان گرامی که مبتلای تو نیست
کدام طایر قدسی که در هوای تو نیست
کدام سر نه سراسیمه است در قدمت
کدام دل هدف ناوک بلای تو نیست
ز دل چسود مرا گر ز عشق خون نشود
ز جان چه حاصلم ای جان اگر فدای تو نیست
مرا بقا ز برای لقای تو باشد
بقای خویش نخواهم اگر لقای تو نیست
مباد یک نفس از عمر خویش برخوردار
کسی که عمر گرامیش از برای تو نیست
کراست شورش جانی که نیست آرزویت
کجاست شاه جهانی که او گدای تو نیست
رضای تو اگر اندر هلاک من باشد
بیا بکش که مرادم بجز رضای تو نیست
وفا نمی طلبم راضیم بجور و جفا
کدام ذوق و نشاطی که در جفای تو نیست
حسین از همه عالم شده است بیگانه
هنوز چیست ندانم که آشنای تو نیست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کدام جان گرامی که مبتلای تو نیست
کدام طایر قدسی که در هوای تو نیست
هوش مصنوعی: کدام انسان عزیز وجود دارد که به عشق و محبت تو دچار نشده باشد؟ و کدام پرنده مقدس است که در آرزوی تو پرواز نکند؟
کدام سر نه سراسیمه است در قدمت
کدام دل هدف ناوک بلای تو نیست
هوش مصنوعی: کدام سر نیست که در حضور تو مضطرب باشد و کدام قلبی وجود دارد که تیر مصیبت تو را هدف نگرفته باشد؟
ز دل چسود مرا گر ز عشق خون نشود
ز جان چه حاصلم ای جان اگر فدای تو نیست
هوش مصنوعی: اگر عشق باعث نشود که دل من به درد بیافتد، پس از زندگی چه سودی دارم؟ ای جان، اگر جانم فدای تو نشود، چه ارزشی دارد؟
مرا بقا ز برای لقای تو باشد
بقای خویش نخواهم اگر لقای تو نیست
هوش مصنوعی: من فقط برای دیدن تو زندگی میکنم و اگر قرار نباشد تو را ببینم، به بقای خودم اهمیتی نمیدهم.
مباد یک نفس از عمر خویش برخوردار
کسی که عمر گرامیش از برای تو نیست
هوش مصنوعی: مبادا که کسی در یک لحظه از عمرش بهرهمند شود، در حالی که عمر گرانبهای او برای تو نیست.
کراست شورش جانی که نیست آرزویت
کجاست شاه جهانی که او گدای تو نیست
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که کسی که شور و شوق درونش به جوش آمده و زندگیاش جانی تازه گرفته، باید بداند که آرزوهایش در کجاست. همچنین، به این نکته اشاره میکند که فردی که در مقام شاهجهان قرار دارد، ارزش و ارج تو را نمیشناسد یا به تو توجهی ندارد. یعنی، گاهی در جستجوی خواستهها و آرزوهایمان، افرادی را مییابیم که نمیتوانند به ما آنچه را که میخواهیم بدهند.
رضای تو اگر اندر هلاک من باشد
بیا بکش که مرادم بجز رضای تو نیست
هوش مصنوعی: اگر خوشنودی تو در نابودی من باشد، بیا و مرا بکش زیرا هدف من جز خوشنودی تو نیست.
وفا نمی طلبم راضیم بجور و جفا
کدام ذوق و نشاطی که در جفای تو نیست
هوش مصنوعی: من انتظار وفا و پایبندی ندارم؛ از بیوفایی و ظلم تو هم راضیام. هیچ شادی و لذتی در این جفا و بیوفایی تو نیست که بخواهم آن را طلب کنم.
حسین از همه عالم شده است بیگانه
هنوز چیست ندانم که آشنای تو نیست
هوش مصنوعی: حسین از هر چیزی در جهان احساس بیگانگی میکند، اما هنوز نمیدانم چه چیزی وجود دارد که برای تو ناآشنا باشد.