شمارهٔ ۳۲
منم و شورش و غوغا ز غمت تا بقیامت
چو سلام تو شنیدم چه برم راه سلامت
دل من مست بقا کن ز تجلیت فنا کن
چو دلم می نشکیبد چو کلیمی بکلامت
چو غمت برد قرارم خبر از طعنه ندارم
چو دل آشفته یارم نه هراسم ز ملامت
ز غم عشق بجوشم چکنم گر نخروشم
قدحی درد بنوشم ببر ایماه تمامت
تو مرا واله خود کن ز میم مست ابد کن
همه را غرق احد کن نه نشان مان نه علامت
بده ای دوست صبوحی که توام راحت روحی
همه احسان و فتوحی همه فضلی و کرامت
ببر از خویش چنانم که دگر هیچ ندانم
که مرا بند ره آمد خرد و علم و شهامت
بکشم درد و بلایت طلبم جور و جفایت
که کسی راز دل و جان نبود هیچ سلامت
دل خود کرد حسین از همه اغیار مصفا
که در او جز تو کسی را نبود جای اقامت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منم و شورش و غوغا ز غمت تا بقیامت
چو سلام تو شنیدم چه برم راه سلامت
هوش مصنوعی: من در درد و رنج و هیاهوی غم تو به سر میبرم. تا زمانی که زندهام و سلام تو را بشنوم، نمیدانم چگونه باید به مسیر درست زندگی برگردم.
دل من مست بقا کن ز تجلیت فنا کن
چو دلم می نشکیبد چو کلیمی بکلامت
هوش مصنوعی: دل من را به حالت باقی و پایدار برسان و از جلوههای زودگذر و فانی دور کن. وقتی دل من مست میشود، مانند کسی که شنوندهی حرفهای توست، به سوی کلام تو میآید.
چو غمت برد قرارم خبر از طعنه ندارم
چو دل آشفته یارم نه هراسم ز ملامت
هوش مصنوعی: وقتی غمت آرامش مرا از بین برده، نیازی به گوش دادن به سخنان طعنهآمیز ندارم. چون دل عاشق و آشفتهام، از سرزنش و ملامت نمیترسم.
ز غم عشق بجوشم چکنم گر نخروشم
قدحی درد بنوشم ببر ایماه تمامت
هوش مصنوعی: از ناراحتی عشق به شدت در حال جوش و خروش هستم. اگر نتوانم خود را آرام کنم، دست کم یک جام درد را مینوشم. ای زیبایی! تو تمام وجود منی.
تو مرا واله خود کن ز میم مست ابد کن
همه را غرق احد کن نه نشان مان نه علامت
هوش مصنوعی: تو مرا شیفته و سرمست خود کن، جهانی را غرق در وجود یکتای خود کن، طوری که نه نشانی از من باقی بماند و نه علامتی.
بده ای دوست صبوحی که توام راحت روحی
همه احسان و فتوحی همه فضلی و کرامت
هوش مصنوعی: به من شرابی بده ای دوست که آرامش روح من در آن است. تمام خوبیها و پیروزیها از توست و همه بخششها و کرامتها نیز از آن توست.
ببر از خویش چنانم که دگر هیچ ندانم
که مرا بند ره آمد خرد و علم و شهامت
هوش مصنوعی: من به قدری از خودم دور میشوم که هیچ چیز دیگری برایم مهم نباشد؛ حتی نمیدانم که خرد، دانش و شجاعت چه هستند.
بکشم درد و بلایت طلبم جور و جفایت
که کسی راز دل و جان نبود هیچ سلامت
هوش مصنوعی: من درد و رنج تو را تحمل میکنم تا اینکه در عذاب و بیمهریات میافتم، زیرا هیچکس نیست که راز دل و جانم را بفهمد و به من آرامش بدهد.
دل خود کرد حسین از همه اغیار مصفا
که در او جز تو کسی را نبود جای اقامت
هوش مصنوعی: حسین دل خود را از هر چیزی خالی کرد و فقط برای تو پاک و خالص ساخت، به طوری که در آن هیچکس غیر از تو جایی ندارد.