گنجور

شمارهٔ ۲۸

وای که از حال من دلبرم آگاه نیست
آه که از دست او زهره یک آه نیست
بر در او میکشم جان ز پی تحفه لیک
هدیه این بینوا لایق درگاه نیست
طالب هر دو جهان ره نبرد سوی او
راه گداپیشگان در حرم شاه نیست
چند بود خاک پاک بسته این تیره خاک
یوسف مصری ما در خور این چاه نیست
شمع شبستان ما روی دلارای او است
مجلس عشاق را روشنی از ماه نیست
شاه مرا بندگان هست به از من بسی
لیک مرا غیر آن هیچ شهنشاه نیست
حلقه زدم بر درش گفت برو ای حسین
تا تو بخود بسته ای پیش منت راه نیست

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وای که از حال من دلبرم آگاه نیست
آه که از دست او زهره یک آه نیست
هوش مصنوعی: آه که دلبرم از وضعیت من خبر ندارد و ای کاش می‌دانست که چقدر به خاطر او دردر می‌کشم و حتی یک آه هم از دلم برنمی‌خیزد.
بر در او میکشم جان ز پی تحفه لیک
هدیه این بینوا لایق درگاه نیست
هوش مصنوعی: من برای رسیدن به محبوبم جانم را فدای او می‌کنم، اما می‌دانم که این هدیه ناچیز و بی‌ارزش است و در خور درگاه او نیست.
طالب هر دو جهان ره نبرد سوی او
راه گداپیشگان در حرم شاه نیست
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال رسیدن به هر دو جهان است، نمی‌تواند به سوی او برود؛ زیرا مانند گدایان در حریم شاه، نمی‌تواند وارد شود.
چند بود خاک پاک بسته این تیره خاک
یوسف مصری ما در خور این چاه نیست
هوش مصنوعی: چند جو از خاک پاک می‌تواند در این چاه تیره که مربوط به یوسف مصری است، وجود داشته باشد؟ این خاک برای چنین جایی مناسب نیست.
شمع شبستان ما روی دلارای او است
مجلس عشاق را روشنی از ماه نیست
هوش مصنوعی: شمعی که در شبستان ما می‌افروزد، زیبایی و ناز او است. روشنایی مجلس عاشقان، به اندازه نور ماه نیست.
شاه مرا بندگان هست به از من بسی
لیک مرا غیر آن هیچ شهنشاه نیست
هوش مصنوعی: پادشاهان ممکن است از من بندگان بیشتری داشته باشند، اما به جز من هیچ‌کس دیگری نیست که برای آنها اهمیت داشته باشد.
حلقه زدم بر درش گفت برو ای حسین
تا تو بخود بسته ای پیش منت راه نیست
هوش مصنوعی: به در خانه‌اش رفتم و او گفت برو ای حسین، چون تو خود را به این در بسته‌ای، برای ما راهی نیست که به تو برسیم.