گنجور

شمارهٔ ۲۲۱

باز این چه فتنه است که آغاز کرده ای
با عاشقان خویش مگر راز کرده ای
با جغد و با عقاب چرا همنفس شدی
از آشیان قدس چو پرواز کرده ای
مرغ دلم ز قید هوا رسته بود لیک
صیدش تو شاهباز چو شهباز کرده ای
چشم کسی ندید چنین فتنه ها که تو
با چشم شوخ و غمزه غماز کرده ای
بر رخ کشیده پرده مه و مهر از حیا
هر دم که پرده از رخ خود باز کرده ای
آوازه جمال تو بگرفت شرق و غرب
وانگاه صید خلق بآواز کرده ای
جان حسینی و دل عشاق برده ای
تا در حصار نغمه شهناز کرده ای

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز این چه فتنه است که آغاز کرده ای
با عاشقان خویش مگر راز کرده ای
هوش مصنوعی: این چه شور و هیجانی است که تو برای عاشقان خود به راه انداخته‌ای؟ آیا راز و رمزی در کار است که تو آن را در دل داری؟
با جغد و با عقاب چرا همنفس شدی
از آشیان قدس چو پرواز کرده ای
هوش مصنوعی: چرا با جغد و عقاب همراه شده‌ای؟ وقتی که از آشیان پاک خود پرواز کرده‌ای.
مرغ دلم ز قید هوا رسته بود لیک
صیدش تو شاهباز چو شهباز کرده ای
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در دل من آزاد شده بود، اما تو با رفتار و حضور خود، او را مانند پرنده‌ای گرفتار کردی.
چشم کسی ندید چنین فتنه ها که تو
با چشم شوخ و غمزه غماز کرده ای
هوش مصنوعی: هیچ کسی تاکنون چنین دسیسه‌ها و فریب‌هایی را مشاهده نکرده است که تو با چشمان بازیگوش و نازناک خود به نمایش گذاشته‌ای.
بر رخ کشیده پرده مه و مهر از حیا
هر دم که پرده از رخ خود باز کرده ای
هوش مصنوعی: بر چهره‌ات همچون پرده‌ای زیبایی و نور ماه و خورشید را می‌پوشانی، و هر بار که چهره‌ات را نمایان می‌کنی، حیا و شرم را کنار می‌زنی.
آوازه جمال تو بگرفت شرق و غرب
وانگاه صید خلق بآواز کرده ای
هوش مصنوعی: جمال و زیبایی تو در سرتاسر دنیا شناخته شده و همه جا درباره‌اش صحبت می‌شود، و در این میان، تو با صدای دلکش خود، دل‌های مردم را به سوی خود جلب کرده‌ای.
جان حسینی و دل عشاق برده ای
تا در حصار نغمه شهناز کرده ای
هوش مصنوعی: روح حسین و دل عاشقان را ربوده‌ای تا در دایره‌ی نغمه‌های دل‌انگیز شهناز قرار بگیری.