گنجور

شمارهٔ ۱۹۴

دور از رخ تو زیستن ای جان نمیتوان
از جان توان گذشت وز جانان نمیتوان
بار جفا و جور توانم کشید لیک
بار فراق و محنت هجران نمیتوان
دشوار دامن تو بدست من اوفتاد
با دیگران گذاشتن آسان نمیتوان
بی سرو قامت تو و گلبرگ عارضت
رفتن بسوی باغ و گلستان نمیتوان
بی لذت مشاهده حور از قصور
راضی شدن بروضه رضوان نمیتوان
گفتم که سر عشق بپوشم ز غیر دوست
لیکن ز دست دیده گریان نمیتوان
درد حبیب را بطبیبان مگو حسین
کز غیر او توقع درمان نمیتوان

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دور از رخ تو زیستن ای جان نمیتوان
از جان توان گذشت وز جانان نمیتوان
هوش مصنوعی: عزیزم، دوری از چهره‌ات برای من غیرممکن است. نمی‌توانم از جان خود بگذرم و همچنین نمی‌توانم از عشق تو دور شوم.
بار جفا و جور توانم کشید لیک
بار فراق و محنت هجران نمیتوان
هوش مصنوعی: می‌توانم سختی‌ها و ناملایمات را تحمل کنم، اما جدایی و درد ناشی از فراق برایم غیرقابل تحمل است.
دشوار دامن تو بدست من اوفتاد
با دیگران گذاشتن آسان نمیتوان
هوش مصنوعی: دست من به دامن تو رسیده و نگه‌داشتن آن دشوار است، اما رها کردن تو و رفتن به سمت دیگران کار آسانی نیست.
بی سرو قامت تو و گلبرگ عارضت
رفتن بسوی باغ و گلستان نمیتوان
هوش مصنوعی: بدون قد و قامت تو و زیبایی چهره‌ات، رفتن به باغ و گلستان امکان‌پذیر نیست.
بی لذت مشاهده حور از قصور
راضی شدن بروضه رضوان نمیتوان
هوش مصنوعی: خوشی و لذت دیدن حور و فرشتگان باعث نمی‌شود که از زندگی در قصر و باغ رضوان راضی باشیم. انسان بدون تجربه و مشاهده زیبایی‌ها نمی‌تواند به راحتی از نعمت‌های دیگر بهره‌مند شود.
گفتم که سر عشق بپوشم ز غیر دوست
لیکن ز دست دیده گریان نمیتوان
هوش مصنوعی: گفتم که عشق را از دیگران پنهان کنم، اما نتوانستم جلوی اشک‌هایم را بگیرم.
درد حبیب را بطبیبان مگو حسین
کز غیر او توقع درمان نمیتوان
هوش مصنوعی: درد و ناراحتی عشق را به پزشکان نگو، حسین؛ چون غیر از او هیچ کس نمی‌تواند به درمان آن امیدی داشته باشد.