گنجور

بخش ۱ - باب آدابهم فی التّزویج و التّجرید

قوله، تعالی: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ و أنْتُم لِباسٌ لَهُنَّ (۱۸۷/البقره).»

قوله، علیه السّلام: «تناکَحُوا تکُثروا. فأنّی أُباهی بِکُم الأممَ یومَ القیمةِ و لو بالسِّقطِ.»

و قوله، علیه السّلام: «إنّ أعظَمَ النّساءِ برکةً أحْسَنُهنَّ وجوهاً و أرخَصُهُنَّ مُهوراً.» و این از صحاح اخبار است.

و در جمله نکاح مباح است بر مردان وزنان و فریضه بر آن که از حرام نتواند پرهیزید و سنت مر آن را که حق عیال بتواند گزارد.

و مشایخ این قصه رضی اللّه عنهم گروهی گفته‌اند که: «اهل مر دفع شهوت را باید و کسب مر فراغت دل را.» و گروهی گفتند که: «مر اثبات نسل را باید تا فرزندی باشد. و چون فرزند ببود اگر پیش از پدر بشود شفیعی بود یوم القیامه و اگر پدر پیش برود دعاگویی بماند.»

و اندر خبر است که: عمربن الخطاب رضی اللّه عنه مر ام کلثوم را دختر فاطمه بنت مصطفی، صلی اللّه علیه خِطبه کرد از پدرش علی، رضی اللّه عنهم اجمعین. علی گفت: «او بس خرد است و تو مردی پیری، و مرا نیت است که به برادرزادهٔ خودش دهم عبداللّه بن جعفر، رُضِیَ عنهم.» عمر پیغام فرستاد: «یا باالحسن، اندر جهان زنان بسیارند بزرگ و مراد من از ام کلثوم اثبات نسل است نه دفع شهوت؛ لقوله، علیه السّلام: کُلُّ سَبَبٍ ینقَطِعُ إلّا سَبَبی و نَسَبی. کنون مرا سبب هست، بایدم تا نسب نیز با آن یار باشد تا هر دو طرف به متابعت وی محکم گردانیده باشم.» علی رضی اللّه عنه وی را بدو داد و زید بن عمر رضی اللّه عنهم از وی بیامد.

و قال النّبیُّ، صلی اللّه علیه و سلم: «تُنْکَحُ النّساءُ علی أربعةٍ: علی المالِ، و الحَسَب، و الحُسْنِ، و الدّینِ؛ فعلیکم بذاتِ الدّین، فانّه ما استفادَ امرهٌ بعدَ الإسلامِ خیراً من زوجةٍ مؤمنةٍ لِیَسُرَّ إذا نَظَر الیها.»

فواید و زواید بهترین از پس اسلام، زنی مؤمنهٔ موافقه باشد تا بدو انس گیرد مرد مؤمن، و اندر دین به صحبت وی قوتی باشد و اندر دنیا مؤانستی؛ که همه وحشت‌ها در تنهایی است و همه راحت‌ها اندر صحبت و رسول گفت، علیه السّلام: «الشّیطانُ مَعَ الواحِدِ.» و به‌حقیقت مرد یا زن که تنها بود قرین وی شیطان بود؛ که شهوت را اندر پیش دل وی می‌آراید. و هیچ صحبت اندر حکم حرمت و امان چون زناشویی نیست، اگر مجانست و مؤانست وموافقت باشد؛ و هیچ عقوبت و مشغولی چندان نه، چون نه جنس باشد. پس درویش را باید که نخست اندر کار خود تأمل کند و آفت‌های تجرید و تزویج اندر پیش دل صورت کند؛تادفع کدام آفت بر دلش سهل‌تر باشد، متابع آن شود.

و در جمله در تجرید دو آفت است: یکی ترک سنتی از سُنن، و دیگر پروردن شهوتی در دل و در تن و خطرِ افتادن اندر حرامی و تزویج را نیز دو آفت است؛ یکی مشغولی دل به دیگری ودیگر شغل تن از برای حظ نفس و اصل این مسأله به عزلت و صحبت باز گردد. آن که صحبت اختیار کند با خلق ورا تزویج شرط باشد و آن که عزلت جوید از خلق، ورا تجرید زینت بود؛ لقوله، علیه السّلام: «سیرُوا سَبَقَ المُفرِدونَ.» و حسن بن الحسین البصری گوید، رحمة اللّه علیه: «نَجَی المُخِفُّونَ وَهَلَکَ المُثْقِلُونَ.»

از ابراهیم خواص رحمة اللّه علیه می‌آید که گفت: «به دیهی رسیدم به قصد زیارت بزرگی که آن‌جا بود. چون به خانهٔ وی رفتم خانه‌ای دیدم پاکیزه؛ چنان‌که معبد اولیا بود و اندر دو زاویهٔ آن خانه دو محراب ساخته و در یک محراب پیری نشسته و اندر دیگر یک عجوزه‌ای پاکیزهٔ روشن، و هردو ضعیف گشته از عبادت بسیار به آمدن من شادی نمودند. سه روز آن‌جا ببودم. چون باز خواستم گشت، پرسیدم از آن پیر که: «این عفیفه تو را که باشد؟» گفت: «از یک جانب دختر عم و از دیگر جانب عیال.» گفتم: «اندر این سه روز سخت بیگانه وار دیدمتان اندر صحبت!» گفت: «آری، شصت و پنج سال است تا چنان است.» علت آن پرسیدم گفت: «بدان که ما به کودکی عاشق یک‌دیگر بودیم، و پدر وی او را به من نمی‌داد که دوستی ما مر یک‌دیگر را معلوم گشته بود. مدتی رنج آن بکشیدم تا پدرش را وفات آمد پدر من عم وی بود، او را به من داد. چون شب اول اتفاق ملاقات شد، وی مرا گفت: دانی که خدای تعالی بر ما چه نعمت کرده است که ما را به یک‌دیگر رسانید و دل‌های ما را از بند و آفت‌های ناخوب فارغ گردانید؟ گفتم: بلی. گفت: پس ما امشب خود را از هوای نفس بازداریم و مراد خود را در زیر پای آریم و مر خداوند را عبادت کنیم، شکر این نعمت را. گفتم: صواب اید. دیگر شب همان گفت. شب سدیگر من گفتم: دو شب از برای تو شکر بگزاردیم امشب از برای من نیز عبادت کنیم. کنون شصت و پنج سال برآمد که ما یک‌دیگر را ندیده‌ایم به حکم مُلامست و همه عمر اندر شکر نعمت می‌گذاریم.»

پس چون درویشی صحبت اختیار کند، باید تا قوت آن مستوره از وجه حلال دهد و مَهرش از حلال گزارد و تا از حقوق خداوند تعالی و اوامرِ وی چیزی باقی باشد بر وی به حظ نفس خود مشغول نشود و چون آن را بگزارد، قصد فِراش وی کند و حرص و مراد خود اندر خود کُشد، و با خداوند تعالی بر وجه مناجات بگوید: «بارخدایا، شهوت اندر خاک آدم تو سرشتی مر آبادانی عالم را و اندر علم قدیم خود خواستی که مرا این صحبت باشد. یا رب، این صحبت من دو چیز را گردان: یکی مر دفع حرص حرام را به حلال، و دیگر فرزندی ولی و رضی به ارزانی دار. نه فرزندی که دل من از تو مشغول گرداند.»

و از سهل عبداللّه رضی اللّه عنه می‌آید که: وی را پسری آمد. هرگاه که به خردگی از مادر طعام خواستی، مادر گفتی، «از خدای خواه.» وی اندر محراب شدی و سجده‌ای کردی. مادر آن مراد اندر نهان او را پیدا کردی، بی آن که وی دانستی که آن مادر داده است. تا خو به درگاه حق کرد روزی از دبیرستان اندر آمد و مادر حاضر نبود. سر به سجده نهاد. خداوند تعالی آن‌چه بایستِ وی بود پدیدار آورد. مادرش درآمد بدید گفت: «ای پسر، این از کجاست؟» گفت: «از آن‌جا که هر بار.»

و چون زکریا صَلَواتُ اللّه علیه به نزدیک مریم اندر آمدی، به تابستان میوهٔ زمستانی دید و به زمستان میوهٔ تابستانی بر وجه تعجب پرسیدی: «أنّی لَکِ هذا (۳۷/آل عمران)» وی گفتی: «مِنْ عندِ اللّه.»

پس باید که استعمال سنتی مر درویش را اندر طالب دنیای حرام و شغل دل نیفکند؛ که هلاک درویش اندر خرابی دل بود؛ چنان‌که از آنِ توانگران اندر خرابی سرای و باغ و خانمان؛ که آن‌چه توانگر را خراب شود آن را عوض باشد و آن‌چه درویش را خراب شود آن را عوض نباشد. و اندر زمانهٔ ما ممکن نگردد که کسی را زنی موافقه باشد، بی بایست زیادت و فضول و طلب محال و از آن بود که گروهی تجرید و تخفیف اختیار کردند و رعایت این خبر بر دست گرفته‌اند؛ لقوله، علیه السّلام: «خَیْرُ النّاسِ فی آخِرِ الزّمانِ خفیفُ الحاذِّ.» قیلَ:«یارَسُولَ اللّهِ، و ما خفیفُ الحاذِّ؟» قال: «الّذی لا أهلَ لَهُ وَلا وَلَدَ لَهُ.» و نیز گفت: «سیرُوا سَبَقَ المُفرّدونَ. بروید که مفردان بر شما سبقت گرفتند.»

و مجتمع‌اند مشایخ این طریق رُضِیَ عنهم بر آن که بهترین و فاضل‌ترین، مجردان‌اند که دل ایشان از آفت خالی باشد و طبعشان از ارادت مُعرض.

و عوام ارتکاب خبر مروی را که پیغمبر علیه السّلام گفت: «حُبِّبَ الیَّ مِنْ دُنیاکم ثَلاثٌ: الطّیبُ و النِّساءُ و جُعِلَتْ قُرَّةُ عَیْنی فی الصّلواةِ.» گویند: «چون زنان محبوب وی باشند باید تا تزویج فاضل‌تر باشد.» گوییم: قال، علیه السّلام: «لی حِرْفتانِ: الفَقْرُ و الجهادُ.» پس چرا دست از حرفت می بدارید؟ اگر آن محبوب وی است، این حرفت وی است پس به حکم آن که هوایتان را میل بدان بیشتر است مر هوای خود را محبوب وی خواندن محال باشد. کسی پنجاه سال متابع هوای خود باشد پندارد که متابع سنت است.

و در جمله نخستین فتنه‌ای که به سر آدم مقدر بود اصل آن از زنی بود اندر بهشت و نخست فتنه‌ای که اندر دنیا پدیدار آمد یعنی فتنهٔ هابیل و قابیل هم از زنی بود و چون خداوند تبارک و تعالی دو فریسته را خواست تا عذاب کند سبب آن زنی شد. و الی یومنا هذا، همه فتنه‌های دینی و دنیایی ایشان‌اند؛ قوله، علیه السّلام: «ما ترکتُ بعدی فتنةً أضرَّ عَلی الرّجالِ مِنَ النّساءِ. هیچ فتنه نگذاشتم پس از خود زیانکارتر بر مردان اززنان.» پس فتنهٔ ایشان بر ظاهر چندین است اندر باطن خود چگونه باشد؟

و مرا که علی بن عثمان الجلابی‌‌ام از پس آن که یازده سال از آفت تزویج نگاه داشته بود، تقدیر کرد تا به فتنه ای در افتادم و ظاهر و باطنم اسیر صفتی شد که با من کردند، بی از آن که رؤیت بوده بود و یک سال مستغرق آن بودم؛ چنان‌که نزدیک بود که دین بر من تباه شدی؛ تا حق تعالی به کمال فضل و تمام لطف خود عصمت خود به استقبال دل بیچارهٔ من فرستاد و به رحمت، خلاصی ارزانی داشت. والحمدللّه علی جزیل نَعْمائه.

و در جمله قاعدهٔ این طریق بر تجرید نهاده‌اند چون تزویج آمد کار دیگرسان شد و هیچ لشکر نیست از عساکر شهوت الا که آتش آن را به اجتهاد بتوان نشاند؛ از آن‌چه آفتی که از تو خیزد آلت دفع آن هم با تو باشد غیری نباید تا آن صفت از تو زایل شود و زوال شهوت به دو چیز باشد: یکی آن که اندر تحت تکلف درآید و یکی از دایرهٔ کسب و مجاهدت بیرون باشد آن‌چه اندر تکلف و مقدور آدمی است، گرسنگی باشد و آن‌چه از تکلف بیرون باشد یا خوفی مُقلقل است، یا حیی صادق که تفاریق همم جمع شود و محبت، سلطان خود اندر اجزای جسد پراکند، و جملهٔ حواس را از وصف همگان معزول کند و کل بنده را جد کند و هزل را ازوی فانی گرداند.

و احمد حمادی سرخسی که به ماوراء النهر رفیق من بود مردی محتشم بود. ورا گفتند: «حاجت اید تو را به تزویج؟» وی گفت: «نه.» گفتند: «چرا؟» گفت:«من اندر روزگار خود،غایب باشم از خود، یا حاضر به خود. چون غایب باشم از کونین یادم ناید و اگر حاضر بوم نفس خود را چنان دارم که چون نانی بیاید چنان داند که هزار حور یافته است. پس شغل دل عظیم باشد به هرچه خواهی گو باش.»

و گروهی گفتند: ما اختیار خود از هر دو منقطع کنیم تا از حکم تقدیر و پردهٔ غیب چه بیرون آید اگر تجرید نصیب ما آید اندر آن به عفت کوشیم و اگر تزویج، متابع سنت باشیم و به فراغ دل کوشیم؛ که چون داشتِ وی با بنده باشد تجرید وی چون از آنِ یوسف بُوَد علیه السّلام که اندر حال قدرت روی از مراد خود بگردانید و به قهر هوی و رؤیت عیوب نفس مشغول شد، اندر آن وقت که زلیخا با وی خلوت کرد و تزویج وی چون از آنِ ابراهیم بُوَد علیه السّلام و به اعتمادی که وی را با حق تعالی بود شغل اهل، شغل نداشت چون ساره رشک پیدا کرد و تعلق به غیرت کرد،ابراهیم هاجر را برگرفت و به وادی غیرذی زرع برد و به خداوند سپرد و روی از ایشان بگردانید. حق تعالی بداشت و بپرورد ایشان را؛ چنان‌که خواست. پس هلاک بنده نه اندر تزویج و تجرید است؛ که بلای وی اندر اثبات اختیار و متابعت هوای خود است.

و شرط آداب متأهل آن است که: اوراد وَیْ فوت نشود و احوال ضایع و اوقات بشولیده، و با اهل خود شفیق بوَد و نفقهٔ حلال سازدش و از برای وی رعایت ظلمه و سلاطین نکند تا اگر فرزندی باشد بشرط باشد.

که اندر حکایات معروف است که: احمد حرب نیسابوری رضی اللّه عنه روزی با جمعی از رؤسا و سادات نسابور، که به سلام وی آمده بودند، نشسته بود که آن پسر شرابخوارش اندر آمد، مست و رود نواز، و بدیشان برگذشت و از کس نیندیشید. آن جمله متغیر شدند احمد آن تغیر اندر ایشان بدید گفت: «شما را چه بود که تغیری پدیدار آمد؟» گفتند: «به برگذشتن این پسر بر این حال بر شما، ما متغیر شدیم و تشویر خوردیم که وی از تو نیندیشند.» احمد گفت: «وی معذور است؛از آن‌چه شبی از خانهٔ همسایه چیزی آوردند خوردنی و من و عیال از آن بخوردیم. آن شب ما را صحبت افتاد و این فرزند از آن بوده است. و خواب بر ما افتاد و ورد ما بشد. چون بامداد بود، تتبع کار خود بکردیم و بدان همسایه بازگشتیم تا آن‌چه فرستاده بود از کجاست. گفت: مرا از عروسی آورده بودند چون نگاه کردیم از خانهٔ سلطانی بود.»

و شرط آداب مجرد آن است که چشم را از ناشایست بازداری و نادیدنی نبینی، و نااندیشیدنی نیندیشی و آتش شهوت را به گرسنگی بنشانی، و دل از مشغولی به احداث نگاه داری و مر هوای نفس را علم نگویی و مر بوالعجبی شیطان را تأویل نسازی؛ تا به نزدیک طریقت مقبول باشی.

این است اختصار آداب صحبت و معاملت، چنان‌که اندک بر بسیار دلیل باشد.

بخش ۲ - کشفُ الحجاب العاشر فی بیانِ منطقهم و حدودِ ألفاظهم و حقائقٍ معانیهم: بدان اسعدک اللّه که مر اهل هر صنعتی را و ارباب هر معاملتی را با یک‌دیگر اندر جریان اسرار خود عبارات است و کلمات که به‌جز ایشان معنی آن ندانند و مراد وضع عبارات دو چیز باشد: یکی حسن تفهیم و تسهیل غوامض را تا به فهم مرید نزدیک‌تر باشد و دیگر کتمان سر را از کسانی که اهل آن علم نباشند و دلایل آن واضح است. چنان‌که اهل لغت مخصوص‌اند به عباراتِ موضوع خود، چون: فعل ماضی و مستقبل و صحیح و معتل و اجوف و لفیف و ناقص و مثلهم و اهل نحو مخصوص‌اند به عباراتِ موضوع خود، چون: رفع و ضم و نصب و فتح و خفض و جر و کسر و منصرف و لاینصرف و غیره و اهل عروض مخصوص‌اند به عبارات موضوع خود،چون: بحور و دوایر و وتد و فاصله و آن‌چه بدین ماند و محاسبان مخصوص‌اند به عبارات موضوع خود، چون:فرد و زوج و ضرب و جذر و اضافت و تضعیف و تنصیف و جمع و تفریق و آن‌چه بدین ماند، و فقها مخصوص‌اند به عبارات موضوع خود، چون: علت و معلول و قیاس و اجتهاد و دفع و الزام و آن‌چه بدین ماند و محدثان همچنان، چون: مسند و مرسل و آحاد و متواتر و جرح و تعدیل وآنچه بدین ماند و متکلمان نیز به عبارات موضوع خود مخصوص‌اند چون عرض و جوهر و کل و جزء و جسم و جنس و تحیز و تولی، و آن‌چه بدین ماند. پس این طایفه را نیز الفاظ موضوع است مر کُمون و ظهور سخن خود را؛ تا اندر طریقت خود بدان تصرف کنند و آن را که خواهند باز نمایند و از آن که خواهند بپوشانند. پس من بعضی از آن کلمات را بیانی مشرح بیارم و فرق کنم میان هر دو کلمه که مرادشان از آن چه چیز است تا تو و خوانندگان این کتاب را فایده تمام شود، ان شاء اللّه.

اطلاعات

منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله، تعالی: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ و أنْتُم لِباسٌ لَهُنَّ (۱۸۷/البقره).»
هوش مصنوعی: این آیه به رابطه میان زن و شوهر اشاره دارد و می‌گوید که زنان برای مردان مانند لباس هستند و مردان نیز برای زنان مانند لباس. این تعبیر به معنای حمایت، آرامش و پوشش متقابل در زندگی زناشویی است. در واقع، این ارتباط به نوعی به همسری و محبت بین دو طرف اشاره دارد که هرکدام برای دیگری مثل یک لباس محافظ و آرامش‌بخش هستند.
قوله، علیه السّلام: «تناکَحُوا تکُثروا. فأنّی أُباهی بِکُم الأممَ یومَ القیمةِ و لو بالسِّقطِ.»
هوش مصنوعی: ازدواج کنید تا جمعیت شما افزایش یابد، زیرا من در روز قیامت به شما افتخار خواهم کرد، حتی اگر فرزندان شما سقط شده باشند.
و قوله، علیه السّلام: «إنّ أعظَمَ النّساءِ برکةً أحْسَنُهنَّ وجوهاً و أرخَصُهُنَّ مُهوراً.» و این از صحاح اخبار است.
هوش مصنوعی: ایشان می‌فرمایند: «برترین زنان از نظر برکت، آن‌هایی هستند که زیباترین چهره‌ها را دارند و مهریه‌شان نیز کمتر است.» این سخن از منابع معتبر نقل شده است.
و در جمله نکاح مباح است بر مردان وزنان و فریضه بر آن که از حرام نتواند پرهیزید و سنت مر آن را که حق عیال بتواند گزارد.
هوش مصنوعی: ازدواج برای مردان و زنان مجاز است و واجب است بر کسانی که نمی‌توانند از گناهان دوری کنند. همچنین سنت ازدواج برای کسانی است که قادر به تأمین نیازهای خانواده خود هستند.
و مشایخ این قصه رضی اللّه عنهم گروهی گفته‌اند که: «اهل مر دفع شهوت را باید و کسب مر فراغت دل را.» و گروهی گفتند که: «مر اثبات نسل را باید تا فرزندی باشد. و چون فرزند ببود اگر پیش از پدر بشود شفیعی بود یوم القیامه و اگر پدر پیش برود دعاگویی بماند.»
هوش مصنوعی: بعضی از علما گفته‌اند که باید انسان شهوت را کنترل کند و به دنبال آرامش دل باشد. گروه دیگری نیز بر این باورند که لازم است که نسل و فرزند را حفظ کرد، تا در آینده فرزند به عنوان شفیع در روز قیامت برای پدر باشد. اگر پدر قبل از فرزند فوت کند، فرزند می‌تواند برای او دعا کند.
و اندر خبر است که: عمربن الخطاب رضی اللّه عنه مر ام کلثوم را دختر فاطمه بنت مصطفی، صلی اللّه علیه خِطبه کرد از پدرش علی، رضی اللّه عنهم اجمعین. علی گفت: «او بس خرد است و تو مردی پیری، و مرا نیت است که به برادرزادهٔ خودش دهم عبداللّه بن جعفر، رُضِیَ عنهم.» عمر پیغام فرستاد: «یا باالحسن، اندر جهان زنان بسیارند بزرگ و مراد من از ام کلثوم اثبات نسل است نه دفع شهوت؛ لقوله، علیه السّلام: کُلُّ سَبَبٍ ینقَطِعُ إلّا سَبَبی و نَسَبی. کنون مرا سبب هست، بایدم تا نسب نیز با آن یار باشد تا هر دو طرف به متابعت وی محکم گردانیده باشم.» علی رضی اللّه عنه وی را بدو داد و زید بن عمر رضی اللّه عنهم از وی بیامد.
هوش مصنوعی: در تاریخی آمده است که عمر بن خطاب به خواستگاری ام کلثوم، دختر فاطمه و علی، نزد پدرش علی رفت. علی پاسخ داد که او هنوز جوان است و عمر سن بیشتری دارد و قصد دارد دخترش را به برادرزاده‌اش، عبدالله بن جعفر، بدهد. عمر پیامی فرستاد و گفت که در میان زنان بسیاری وجود دارد و هدف او از خواستگاری ام کلثوم، تأمین نسل و ادامه‌داری نسب است و نه صرفاً برای رفع نیازهای شهوانی. او به حدیثی اشاره کرد که می‌گوید هر سببی منقطع می‌شود به غیر از نسب و رابطه خانوادگی. به همین دلیل، عمر بر این بود که نسب او هم باید با کسی گره بخورد که از طریق دو سمت به آن رابطه مستحکم گردد. در نهایت، علی رضی الله عنه دخترش را به عمر داد و زید بن عمر از او خواستگاری کرد.
و قال النّبیُّ، صلی اللّه علیه و سلم: «تُنْکَحُ النّساءُ علی أربعةٍ: علی المالِ، و الحَسَب، و الحُسْنِ، و الدّینِ؛ فعلیکم بذاتِ الدّین، فانّه ما استفادَ امرهٌ بعدَ الإسلامِ خیراً من زوجةٍ مؤمنةٍ لِیَسُرَّ إذا نَظَر الیها.»
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام، صلی الله علیه و سلم، فرموده‌اند: «زنان بر اساس چهار ویژگی انتخاب می‌شوند: دارایی، اصل و نسب، زیبایی، و دین. اما بر شما واجب است که به زن متدین اهمیت بدهید، چرا که پس از ایمان، هیچ چیزی برای مرد بهتر از همسر مؤمنی که بتواند او را خوشحال کند، نیست.»
فواید و زواید بهترین از پس اسلام، زنی مؤمنهٔ موافقه باشد تا بدو انس گیرد مرد مؤمن، و اندر دین به صحبت وی قوتی باشد و اندر دنیا مؤانستی؛ که همه وحشت‌ها در تنهایی است و همه راحت‌ها اندر صحبت و رسول گفت، علیه السّلام: «الشّیطانُ مَعَ الواحِدِ.» و به‌حقیقت مرد یا زن که تنها بود قرین وی شیطان بود؛ که شهوت را اندر پیش دل وی می‌آراید. و هیچ صحبت اندر حکم حرمت و امان چون زناشویی نیست، اگر مجانست و مؤانست وموافقت باشد؛ و هیچ عقوبت و مشغولی چندان نه، چون نه جنس باشد. پس درویش را باید که نخست اندر کار خود تأمل کند و آفت‌های تجرید و تزویج اندر پیش دل صورت کند؛تادفع کدام آفت بر دلش سهل‌تر باشد، متابع آن شود.
هوش مصنوعی: زنی مؤمن و هم‌فکر می‌تواند برای مرد مؤمن بسیار مفید باشد. این زن می‌تواند به او در تقویت دینش کمک کند و او را از تنهایی نجات دهد، زیرا تنهایی باعث ترس و وحشت می‌شود و در کنار دیگران راحت‌تر زندگی می‌کنیم. پیامبر (ص) فرمودند که شیطان همیشه با تنهایی همراه است. بنابراین، کسی که به تنهایی زندگی می‌کند، در واقع در کنار خود شیطان را دارد که او را به وسوسه و اشتباه می‌اندازد. هیچ ارتباطی به اندازه ازدواج نمی‌تواند امنیت و امان داشته باشد، به شرطی که هم‌فکری و هم‌نشینی وجود داشته باشد. از طرفی، تنهایی و ازدواج هر کدام آفت‌های خود را دارند و برای یک درویش مهم است که به خوبی در این دو جنبه فکر کند و ببیند که کدام یک برایش بهتر است.
و در جمله در تجرید دو آفت است: یکی ترک سنتی از سُنن، و دیگر پروردن شهوتی در دل و در تن و خطرِ افتادن اندر حرامی و تزویج را نیز دو آفت است؛ یکی مشغولی دل به دیگری ودیگر شغل تن از برای حظ نفس و اصل این مسأله به عزلت و صحبت باز گردد. آن که صحبت اختیار کند با خلق ورا تزویج شرط باشد و آن که عزلت جوید از خلق، ورا تجرید زینت بود؛ لقوله، علیه السّلام: «سیرُوا سَبَقَ المُفرِدونَ.» و حسن بن الحسین البصری گوید، رحمة اللّه علیه: «نَجَی المُخِفُّونَ وَهَلَکَ المُثْقِلُونَ.»
هوش مصنوعی: در این متن دو مشکل اصلی در زندگی مجردان مطرح شده است. نخستین مشکل، دوری از سنت‌های اجتماعی و دینی است که ممکن است باعث انحراف شود. مشکل دوم، بروز تمایلات نفسانی و خطر افتادن در گناهانی است که به دنبال آن می‌آید. همچنین برای کسانی که ازدواج می‌کنند، دو آسیب وجود دارد؛ یکی اینکه دل روحشان به دیگری مشغول می‌شود و دیگری اینکه جسم آنها به دنبال لذت شخصی خواهد بود. این موضوع در نهایت به دو نوع سبک زندگی منجر می‌شود: یکی زندگی در عزلت و دیگری زندگی در جمع. کسانی که دوستانی را انتخاب می‌کنند، ازدواج برایشان لازم است، اما افرادی که ترجیح می‌دهند تنها بمانند، تجرد را مزیّنت و زیبا می‌دانند. به تعبیر یکی از بزرگان، کسانی که سبکی و آسانی در زندگی دارند، نجات یافته و آنان که بار سنگینی را بر دوش می‌کشند، در خطر به هلاکت افتادن هستند.
از ابراهیم خواص رحمة اللّه علیه می‌آید که گفت: «به دیهی رسیدم به قصد زیارت بزرگی که آن‌جا بود. چون به خانهٔ وی رفتم خانه‌ای دیدم پاکیزه؛ چنان‌که معبد اولیا بود و اندر دو زاویهٔ آن خانه دو محراب ساخته و در یک محراب پیری نشسته و اندر دیگر یک عجوزه‌ای پاکیزهٔ روشن، و هردو ضعیف گشته از عبادت بسیار به آمدن من شادی نمودند. سه روز آن‌جا ببودم. چون باز خواستم گشت، پرسیدم از آن پیر که: «این عفیفه تو را که باشد؟» گفت: «از یک جانب دختر عم و از دیگر جانب عیال.» گفتم: «اندر این سه روز سخت بیگانه وار دیدمتان اندر صحبت!» گفت: «آری، شصت و پنج سال است تا چنان است.» علت آن پرسیدم گفت: «بدان که ما به کودکی عاشق یک‌دیگر بودیم، و پدر وی او را به من نمی‌داد که دوستی ما مر یک‌دیگر را معلوم گشته بود. مدتی رنج آن بکشیدم تا پدرش را وفات آمد پدر من عم وی بود، او را به من داد. چون شب اول اتفاق ملاقات شد، وی مرا گفت: دانی که خدای تعالی بر ما چه نعمت کرده است که ما را به یک‌دیگر رسانید و دل‌های ما را از بند و آفت‌های ناخوب فارغ گردانید؟ گفتم: بلی. گفت: پس ما امشب خود را از هوای نفس بازداریم و مراد خود را در زیر پای آریم و مر خداوند را عبادت کنیم، شکر این نعمت را. گفتم: صواب اید. دیگر شب همان گفت. شب سدیگر من گفتم: دو شب از برای تو شکر بگزاردیم امشب از برای من نیز عبادت کنیم. کنون شصت و پنج سال برآمد که ما یک‌دیگر را ندیده‌ایم به حکم مُلامست و همه عمر اندر شکر نعمت می‌گذاریم.»
هوش مصنوعی: روزی ابراهیم خواص رحمة اللّه علیه به دیاری رسید تا بزرگی را زیارت کند. وقتی وارد خانه آن بزرگ شد، خانه‌ای بسیار تمیز و پاکیزه دید که مانند معبدی برای اولیا بود. در دو گوشه آن خانه دو محراب وجود داشت؛ در یکی از محراب‌ها پیرمردی نشسته بود و در دیگری زنی سالخورده و پاکیزه. هر دو نفر از آمدن او خوشحال بودند و بعد از چند روز که ابراهیم در آن‌جا ماند، از آن پیر درباره زنی که در محراب دیگر بود پرسید. پیر گفت که آن زن یک طرف دختر عمش و از طرف دیگر همسرش است. ابراهیم متوجه شد که در سه روز گذشته آن‌ها به‌طور بیگانه‌ای با هم صحبت کرده‌اند و پیر توضیح داد که این حالت به مدت شصت و پنج سال ادامه داشته است. پیر داستان عاشقانه آن‌ها را بیان کرد که در کودکی عاشق یکدیگر بودند اما پدر دختر به او اجازه نمی‌داد که با هم باشند. بعد از مرگ پدر دختر، که عموی پیر بود، او به همسری‌اش درآمد. در شب اول ملاقات، دختر از پیر خواسته بود که برای شکرگذاری به درگاه خداوند، خود را از خواسته‌های نفسانی دور نگه‌دارند و به عبادت بپردازند. پیر و زن در دو شب بعد نیز به همین روش عمل کردند و حالا شصت و پنج سال است که هرگز یکدیگر را ندیده‌اند، اما زندگی خود را در شکرگزاری از این نعمت سپری می‌کنند.
پس چون درویشی صحبت اختیار کند، باید تا قوت آن مستوره از وجه حلال دهد و مَهرش از حلال گزارد و تا از حقوق خداوند تعالی و اوامرِ وی چیزی باقی باشد بر وی به حظ نفس خود مشغول نشود و چون آن را بگزارد، قصد فِراش وی کند و حرص و مراد خود اندر خود کُشد، و با خداوند تعالی بر وجه مناجات بگوید: «بارخدایا، شهوت اندر خاک آدم تو سرشتی مر آبادانی عالم را و اندر علم قدیم خود خواستی که مرا این صحبت باشد. یا رب، این صحبت من دو چیز را گردان: یکی مر دفع حرص حرام را به حلال، و دیگر فرزندی ولی و رضی به ارزانی دار. نه فرزندی که دل من از تو مشغول گرداند.»
هوش مصنوعی: وقتی یک درویش به صحبت و دوستی می‌پردازد، باید تمام نیازهای خود را از راه حلال تامین کند و مهر خود را با روش حلال به جا آورد. همچنین نباید اجازه دهد که از حقوق خداوند و دستورات او چیزی باقی بماند و به خواسته‌های نفسی خود مشغول شود. اگر این مسائل را فراموش کند، باید به سوی دوست خویش برود و حرص و خواسته‌های خود را از ذهنش دور سازد. او باید با خداوند در حال راز و نیاز بگوید: «ای خدا، تو شهوت و تمایلات را در وجود آدم خلق کردی تا دنیا آباد شود و در علم ازلی خود اراده کردی که من به این دوستی برسم. پروردگارا، این دوستی‌ام را به دو چیز تبدیل کن: یکی اینکه وسوسه‌ها و تمایلات حرام را با حلال سرکوب کنم و دیگری اینکه فرزندی با سعادت و خوشبختی به من عطا کنی، نه فرزندی که دل مرا از تو غافل کند.»
و از سهل عبداللّه رضی اللّه عنه می‌آید که: وی را پسری آمد. هرگاه که به خردگی از مادر طعام خواستی، مادر گفتی، «از خدای خواه.» وی اندر محراب شدی و سجده‌ای کردی. مادر آن مراد اندر نهان او را پیدا کردی، بی آن که وی دانستی که آن مادر داده است. تا خو به درگاه حق کرد روزی از دبیرستان اندر آمد و مادر حاضر نبود. سر به سجده نهاد. خداوند تعالی آن‌چه بایستِ وی بود پدیدار آورد. مادرش درآمد بدید گفت: «ای پسر، این از کجاست؟» گفت: «از آن‌جا که هر بار.»
هوش مصنوعی: سهل عبداللّه رضی اللّه عنه می‌گوید که او پسری داشته است. هرگاه که پسرش در دوران کودکی از مادرش چیزی می‌خواست، مادرش به او می‌گفت که از خدا بخواهد. پسر در حالی که در محراب بود، سجده می‌کرد و مادر بدون اینکه او متوجه شود، حاجت او را در دلش می‌فهمید. یک روز وقتی پسر از مدرسه برگشت و مادرش در خانه نبود، دوباره سجده کرد و خداوند به او آنچه که باید می‌داد را آشکار کرد. وقتی مادرش به خانه برگشت و دید که او چیزی دارد، پرسید که آن چیز از کجا آمده است. پسر پاسخ داد: «از همان جایی که همیشه.»
و چون زکریا صَلَواتُ اللّه علیه به نزدیک مریم اندر آمدی، به تابستان میوهٔ زمستانی دید و به زمستان میوهٔ تابستانی بر وجه تعجب پرسیدی: «أنّی لَکِ هذا (۳۷/آل عمران)» وی گفتی: «مِنْ عندِ اللّه.»
هوش مصنوعی: وقتی زکریا به نزد مریم رفت، میوه‌های فصل زمستان را در تابستان مشاهده کرد و هم‌چنین میوه‌های تابستان را در زمستان دید. او با تعجب پرسید: «این میوه‌ها از کجا آمده‌اند؟» مریم پاسخ داد: «اینها از سوی خدا هستند.»
پس باید که استعمال سنتی مر درویش را اندر طالب دنیای حرام و شغل دل نیفکند؛ که هلاک درویش اندر خرابی دل بود؛ چنان‌که از آنِ توانگران اندر خرابی سرای و باغ و خانمان؛ که آن‌چه توانگر را خراب شود آن را عوض باشد و آن‌چه درویش را خراب شود آن را عوض نباشد. و اندر زمانهٔ ما ممکن نگردد که کسی را زنی موافقه باشد، بی بایست زیادت و فضول و طلب محال و از آن بود که گروهی تجرید و تخفیف اختیار کردند و رعایت این خبر بر دست گرفته‌اند؛ لقوله، علیه السّلام: «خَیْرُ النّاسِ فی آخِرِ الزّمانِ خفیفُ الحاذِّ.» قیلَ:«یارَسُولَ اللّهِ، و ما خفیفُ الحاذِّ؟» قال: «الّذی لا أهلَ لَهُ وَلا وَلَدَ لَهُ.» و نیز گفت: «سیرُوا سَبَقَ المُفرّدونَ. بروید که مفردان بر شما سبقت گرفتند.»
هوش مصنوعی: بنابراین، نباید درویش به دنیای حرام و کارهای دل مشغول شود؛ زیرا نابودی او در ویرانی دلش است، همان‌طور که برای ثروتمندان نابودی در خراب شدن خانه و باغ و زندگی آن‌هاست. چیزی که برای ثروتمند ویران می‌شود، قابل جبران است، اما آنچه برای درویش ویران می‌شود، جبران‌ناپذیر است. در زمانهٔ ما، داشتن همسری مناسب ممکن نیست، مگر آنکه با افزون‌طلبی و آرزوهای غیرممکن همراه باشد. به همین دلیل، برخی به زندگی ساده و بی‌ادعا روی آورده‌اند و این موضوع را رعایت کرده‌اند. پیامبر گفته است: «بهترین مردم در آخر زمان، کسانی هستند که ساده و بی‌ادعا زندگی می‌کنند.» وقتی پرسیدند: «ساده و بی‌ادعا چه کسی است؟» او پاسخ داد: «کسی که خانواده و فرزندی ندارد.» و همچنین فرمود: «بروید، زیرا افرادی که به تنهایی زندگی می‌کنند، از شما پیشی گرفته‌اند.»
و مجتمع‌اند مشایخ این طریق رُضِیَ عنهم بر آن که بهترین و فاضل‌ترین، مجردان‌اند که دل ایشان از آفت خالی باشد و طبعشان از ارادت مُعرض.
هوش مصنوعی: مشایخ این طریق به توافق رسیده‌اند که بهترین و با فضیلت‌ترین افراد، کسانی هستند که دلشان از آفات خالی بوده و طبعشان از تمایلات دنیوی دوری کرده باشد.
و عوام ارتکاب خبر مروی را که پیغمبر علیه السّلام گفت: «حُبِّبَ الیَّ مِنْ دُنیاکم ثَلاثٌ: الطّیبُ و النِّساءُ و جُعِلَتْ قُرَّةُ عَیْنی فی الصّلواةِ.» گویند: «چون زنان محبوب وی باشند باید تا تزویج فاضل‌تر باشد.» گوییم: قال، علیه السّلام: «لی حِرْفتانِ: الفَقْرُ و الجهادُ.» پس چرا دست از حرفت می بدارید؟ اگر آن محبوب وی است، این حرفت وی است پس به حکم آن که هوایتان را میل بدان بیشتر است مر هوای خود را محبوب وی خواندن محال باشد. کسی پنجاه سال متابع هوای خود باشد پندارد که متابع سنت است.
هوش مصنوعی: کسانی که خبر گفته شده از پیامبر را نقل می‌کنند، می‌گویند: «چون زنان محبوب پیامبرند، بنابراین ازدواج با زنان بهتر باید نسبت به دیگران باشد.» اما در این باره می‌گوییم پیامبر فرمود: «من دو شغل دارم: فقر و جهاد.» پس چرا از گفتار خود صرف‌نظر نمی‌کنید؟ اگر زنان محبوب او هستند، این حرف‌های شما هم در مورد محبوب اوست. بنابراین، این محال است که به دلیل تمایل شما به این موضوع، چیزی که خودتان را دوست داشته باشید، محبوب او بنامید. اینکه فردی به مدت پنجاه سال از هوای نفس خود پیروی کند و فکر کند در حال تبعیت از سنت پیامبر است، اشتباه است.
و در جمله نخستین فتنه‌ای که به سر آدم مقدر بود اصل آن از زنی بود اندر بهشت و نخست فتنه‌ای که اندر دنیا پدیدار آمد یعنی فتنهٔ هابیل و قابیل هم از زنی بود و چون خداوند تبارک و تعالی دو فریسته را خواست تا عذاب کند سبب آن زنی شد. و الی یومنا هذا، همه فتنه‌های دینی و دنیایی ایشان‌اند؛ قوله، علیه السّلام: «ما ترکتُ بعدی فتنةً أضرَّ عَلی الرّجالِ مِنَ النّساءِ. هیچ فتنه نگذاشتم پس از خود زیانکارتر بر مردان اززنان.» پس فتنهٔ ایشان بر ظاهر چندین است اندر باطن خود چگونه باشد؟
هوش مصنوعی: در جمله اول، اشاره شده که نخستین آزمایشی که برای آدم مقدر شده بود، از زنی در بهشت نشأت گرفت. همچنین، نخستین فتنه‌ای که در دنیا پدید آمد، یعنی ماجرای هابیل و قابیل نیز به خاطر زنی بود. زمانی که خداوند دو فرشته را خواست تا عذاب کنند، این زن بود که سبب آن شد. از آن زمان تا به امروز، همه فتنه‌های دینی و دنیایی به نوعی به آن‌ها برمی‌گردد. در عبارتی آمده است که بعد از من، فتنه‌ای که برای مردان زیان‌بارتر از زنان وجود داشته، نخواهد بود. بنابراین، فتنه آن‌ها به ظاهر متفاوت است، اما باطن آن چه می‌تواند باشد؟
و مرا که علی بن عثمان الجلابی‌‌ام از پس آن که یازده سال از آفت تزویج نگاه داشته بود، تقدیر کرد تا به فتنه ای در افتادم و ظاهر و باطنم اسیر صفتی شد که با من کردند، بی از آن که رؤیت بوده بود و یک سال مستغرق آن بودم؛ چنان‌که نزدیک بود که دین بر من تباه شدی؛ تا حق تعالی به کمال فضل و تمام لطف خود عصمت خود به استقبال دل بیچارهٔ من فرستاد و به رحمت، خلاصی ارزانی داشت. والحمدللّه علی جزیل نَعْمائه.
هوش مصنوعی: من که علی بن عثمان الجلابی هستم، پس از یازده سال که از ازدواج دور مانده بودم، تقدیر به گونه‌ای رقم خورد که در فتنه‌ای گرفتار شدم و باطن و ظاهر من تحت تاثیر صفتی قرار گرفت که بر من تحمیل شد، بدون آن که قبلاً آن را دیده بودم و یک سال در آن مستغرق بودم. تا جایی که دینم در خطر افتاده بود. اما خداوند با کمال لطف و فضل خود، مرا از این وضعیت نجات داد و رحمتش را بر من نازل کرد. سپاس خداوند را به خاطر نعمت‌های فراوانش.
و در جمله قاعدهٔ این طریق بر تجرید نهاده‌اند چون تزویج آمد کار دیگرسان شد و هیچ لشکر نیست از عساکر شهوت الا که آتش آن را به اجتهاد بتوان نشاند؛ از آن‌چه آفتی که از تو خیزد آلت دفع آن هم با تو باشد غیری نباید تا آن صفت از تو زایل شود و زوال شهوت به دو چیز باشد: یکی آن که اندر تحت تکلف درآید و یکی از دایرهٔ کسب و مجاهدت بیرون باشد آن‌چه اندر تکلف و مقدور آدمی است، گرسنگی باشد و آن‌چه از تکلف بیرون باشد یا خوفی مُقلقل است، یا حیی صادق که تفاریق همم جمع شود و محبت، سلطان خود اندر اجزای جسد پراکند، و جملهٔ حواس را از وصف همگان معزول کند و کل بنده را جد کند و هزل را ازوی فانی گرداند.
هوش مصنوعی: در این متن آمده است که وقتی به ازدواج می‌پردازیم، اوضاع تغییر می‌کند و هیچ نیرویی از تمایلات نفسانی وجود ندارد مگر آنکه با تلاش و کوشش بتوان آن را کنترل کرد. هر مشکلی که از انسان ناشی شود، باید با خود او حل شود و نیاز به کمک از خارج نیست تا آن خصوصیات منفی از او حذف شود. زوال میلهای شهوانی به دو عامل بستگی دارد: یکی وقتی که فرد خود را در قید و بندهایی بگذارد و دیگری زمانی که از دایره کوشش و تلاش خارج شود. آنچه در دایره امکان انسان است، گرسنگی و نیاز است و آنچه که فراتر از توان اوست، ممکن است از ترس یا با وجود احساس واقعی و عمیق باشد که همه هم و غم فرد را یکجا جمع می‌کند و عشق، تاثیر خود را بر اعضای بدن پخش می‌کند و تمام حواس را از وضعیتی که دارند، جدا می‌کند و فرد را نسبت به بی‌معنایی و پوچی دور می‌سازد.
و احمد حمادی سرخسی که به ماوراء النهر رفیق من بود مردی محتشم بود. ورا گفتند: «حاجت اید تو را به تزویج؟» وی گفت: «نه.» گفتند: «چرا؟» گفت:«من اندر روزگار خود،غایب باشم از خود، یا حاضر به خود. چون غایب باشم از کونین یادم ناید و اگر حاضر بوم نفس خود را چنان دارم که چون نانی بیاید چنان داند که هزار حور یافته است. پس شغل دل عظیم باشد به هرچه خواهی گو باش.»
هوش مصنوعی: احمد حمادی سرخسی که در ماوراء النهر دوست من بود، مردی با وقار و محترم بود. از او پرسیدند: «آیا نیازی به ازدواج داری؟» او پاسخ داد: «نه.» از او علت را پرسیدند و او گفت: «در این روزگار، یا غایب از خودم هستم یا حاضر. اگر غایب باشم، چیزی از دنیا یادم نمی‌آید و اگر حاضر باشم، به قدری درگیر نفس خودم هستم که انگار وقتی نان می‌خورم، فکر می‌کنم هزار حور را به دست آورده‌ام. بنابراین، مشغله دل بسیار بزرگ است، هرچقدر که بخواهی، بگذار بماند.»
و گروهی گفتند: ما اختیار خود از هر دو منقطع کنیم تا از حکم تقدیر و پردهٔ غیب چه بیرون آید اگر تجرید نصیب ما آید اندر آن به عفت کوشیم و اگر تزویج، متابع سنت باشیم و به فراغ دل کوشیم؛ که چون داشتِ وی با بنده باشد تجرید وی چون از آنِ یوسف بُوَد علیه السّلام که اندر حال قدرت روی از مراد خود بگردانید و به قهر هوی و رؤیت عیوب نفس مشغول شد، اندر آن وقت که زلیخا با وی خلوت کرد و تزویج وی چون از آنِ ابراهیم بُوَد علیه السّلام و به اعتمادی که وی را با حق تعالی بود شغل اهل، شغل نداشت چون ساره رشک پیدا کرد و تعلق به غیرت کرد،ابراهیم هاجر را برگرفت و به وادی غیرذی زرع برد و به خداوند سپرد و روی از ایشان بگردانید. حق تعالی بداشت و بپرورد ایشان را؛ چنان‌که خواست. پس هلاک بنده نه اندر تزویج و تجرید است؛ که بلای وی اندر اثبات اختیار و متابعت هوای خود است.
هوش مصنوعی: گروهی تصمیم گرفتند که از هر دو گزینه جدا شوند تا ببینند سرنوشت چه خواهد بود. اگر به تجرد دست یابند، در پاکدامنی تلاش خواهند کرد و اگر به ازدواج برسند، به سنت پایبند خواهند بود و با آرامش به کار خود ادامه خواهند داد. چون اگر اوضاع آنچنان باشد که تجردش شبیه یوسف باشد، که در زمان قدرت از آرزوی خود روی بگرداند و با تمایلات نفسانی و عیوب خود مشغول شود، در آن زمان که زلیخا با او خلوت کرد. و اگر به ازدواج مانند ابراهیم باشد، که با اعتماد به خداوند، به شغل اهل و روزگار خود اهمیت نداد و زمانی که ساره حسادت کرد و نسبت به غیرت واکنش نشان داد، ابراهیم هاجر را گرفت و به وادی خالی از زراعت برد و به خداوند سپرد و از آنها روی برگرداند. خداوند آنها را پرورش داد و مطابق خواسته‌اش رفتار کرد. بنابراین مشکل بنده نه در ازدواج و نه در تجرد است، بلکه در اثبات اختیار و تبعیت از هوس‌های خود است.
و شرط آداب متأهل آن است که: اوراد وَیْ فوت نشود و احوال ضایع و اوقات بشولیده، و با اهل خود شفیق بوَد و نفقهٔ حلال سازدش و از برای وی رعایت ظلمه و سلاطین نکند تا اگر فرزندی باشد بشرط باشد.
هوش مصنوعی: و از شرایط آداب زندگی مشترک این است که انسان از ذکر و عبادت غافل نشود، وضعیت خود را حفظ کند و وقتش را به بیهودگی نگذرانده و با خانواده‌اش محبت و مهربانی داشته باشد. همچنین باید هزینه‌های حلال را برای خانواده تأمین کند و از بی‌احترامی به قدرت‌ها خودداری کند تا اگر فرزندی داشته باشد، بتواند مسئولیت‌پذیر باشد.
که اندر حکایات معروف است که: احمد حرب نیسابوری رضی اللّه عنه روزی با جمعی از رؤسا و سادات نسابور، که به سلام وی آمده بودند، نشسته بود که آن پسر شرابخوارش اندر آمد، مست و رود نواز، و بدیشان برگذشت و از کس نیندیشید. آن جمله متغیر شدند احمد آن تغیر اندر ایشان بدید گفت: «شما را چه بود که تغیری پدیدار آمد؟» گفتند: «به برگذشتن این پسر بر این حال بر شما، ما متغیر شدیم و تشویر خوردیم که وی از تو نیندیشند.» احمد گفت: «وی معذور است؛از آن‌چه شبی از خانهٔ همسایه چیزی آوردند خوردنی و من و عیال از آن بخوردیم. آن شب ما را صحبت افتاد و این فرزند از آن بوده است. و خواب بر ما افتاد و ورد ما بشد. چون بامداد بود، تتبع کار خود بکردیم و بدان همسایه بازگشتیم تا آن‌چه فرستاده بود از کجاست. گفت: مرا از عروسی آورده بودند چون نگاه کردیم از خانهٔ سلطانی بود.»
هوش مصنوعی: روزی احمد حرب نیسابوری، که از شخصیت‌های بزرگ و مورد احترام زمان خود بود، با گروهی از رؤسای منطقه نشسته بود که ناگهان پسرش، که تحت تأثیر شراب بود، وارد شد و بی‌محابا از میان آنان گذشت. این ظاهر شدن او واکنش‌هایی در جمع به‌وجود آورد و همه به نوعی متأثر شدند. احمد که تغییر حالت آن‌ها را دید، از آن‌ها پرسید که چه شده است. آن‌ها پاسخ دادند که به خاطر ورود پسرش به این حال، دچار تغییر حالت شده‌اند و نگرانند که او به پدرشان احترام نمی‌گذارد. احمد به آن‌ها توضیح داد که پسرش معذور است زیرا شبی از همسایه چیزی خورده بودند که احتمالاً او نیز تحت تأثیر آن قرار گرفته است و از آن شب به خواب رفته بودند. در نهایت متوجه شدند که آن چیزی که خورده بودند از خانه‌ای متعلق به یک خانواده بزرگ بوده است.
و شرط آداب مجرد آن است که چشم را از ناشایست بازداری و نادیدنی نبینی، و نااندیشیدنی نیندیشی و آتش شهوت را به گرسنگی بنشانی، و دل از مشغولی به احداث نگاه داری و مر هوای نفس را علم نگویی و مر بوالعجبی شیطان را تأویل نسازی؛ تا به نزدیک طریقت مقبول باشی.
هوش مصنوعی: شرط رعایت آداب روحانی این است که از تماشای ناپسند دوری کنی و آنچه را که نباید ببینی، نادیده بگیری. همچنین باید از فکر کردن به چیزهای نامناسب پرهیز کنی و آتش تمایلات نفسانی را با گرسنگی خاموش کنی. دل خود را از مشغله‌های دنیوی آزاد نگه‌دار و اجازه نده که خواسته‌های نفسانی تو را فریب دهد. همچنین نباید به ترفندهای شیطانی بها داده و آنها را توجیه کنی؛ در غیر این صورت، نمی‌توانی به سوی مسیر معنوی درست نزدیک شوی.
این است اختصار آداب صحبت و معاملت، چنان‌که اندک بر بسیار دلیل باشد.
هوش مصنوعی: این خلاصه‌ای از اصول گفتگو و تعامل است، به‌گونه‌ای که حتی یک الفاظ کم نیز می‌تواند بر معنای بزرگتری دلالت کند.