قوله، تعالی: «و للّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الیه سبیلاً (۹۷/آل عمران).»
و از فرایض اعیان یکی حج است بر بنده اندر حال صحت عقل و بلوغ و اسلام و حصول استطاعت و آن حُرم بود به میقات و وقوف اندر عرفات و طواف زیارت به اجماع و به اختلاف سعی میان صفا و مروه و بی حُرم اندر حَرَم نشاید شد و حَرَم را بدان حَرَم خوانند که اندر او مقام ابراهیم است و محل امن.
پس ابراهیم را علیه السّلام دو مقام بوده است: یکی مقام تن و دیگر از آن دل. مقام تن مکه و مقام دل خُلّت. هرکه قصد مقام تن وی کند، از همه شهوات و لذات اعراض باید کرد تا مُحرم بود و کفن اندر پوشید و دست از صید حلال بداشت و جملهٔ حواس را اندر بند کرد و به عرفات حاضر شد و از آنجا به مُزدلفه و مشعرالحرام شد و سنگ برگرفت و به مکه کعبه را طواف کرد و به مِنا آمد و آنجا سه روز ببود و سنگها بشرط بینداخت. و آنجا موی باز کرد و قربان کرد و جامهها درپوشید تا حاجی بود.
و باز چون کسی قصد مقام دل وی کند از مألوفات اعراض باید کرد و به ترک لذات و راحات بباید گفت و از ذکر غیر مُحرم شد و از آنجا التفات به کون محظور باشد آنگاه به عرفات معرفت قیام کرد و از آنجا قصد مزدلفهٔ الفت کرد و از آنجا سر را به طواف حرم تنزیه حق فرستاد و سنگ هواها و خواطر فاسد را به مِنای امان بینداخت، و نفس را اندر منحرگاه مجاهدت قربان کرد تا به مقام خُلّت رسد. پس دخول آن مقام امان باشد از دشمن و شمشیر ایشان، و دخول این مقام امان بود از قطیعت و اخوات آن.
و رسول صلّی اللّه علیه گفت: «الحاجُّ وَفْدُ اللّهِ یُعْطیهِمْ ما سَأَلُوا و یَسْتَجیبُ لَهُم ما دَعُوا. حاج وفد خداوند باشند بدهدشان آنچه خواهند و اجابت کند بدانچه خوانند و دعا کنند.»
و این گروه دیگر نه بخواهند و نه دعا کنند، فاما تسلیم کنند؛ چنانکه ابراهیم علیه السّلام کرد، «إذْ قالَ لَهُ رَبُّه اَسْلِمْ قال اَسْلَمْتُ لِربِّ العالمین (۱۳۱/البقره).» چون ابراهیم علیه السّلام به مقام خُلّت رسید از علایق فرد شد و دل از غیر بگسست. حق تعالی خواست تا وی را بر سر خلق جلوه کند؛ نمرود را بر گماشت تا میان وی و از آنِ مادر و پدرش جدا افکند و آتشی برافروخت. ابلیس بیامد و منجیق بساخت تا وی را در خام گاو دوختند و اندر پلّهٔ منجنیق نهادند. جبرئیل بیامد و پلّهٔ منجنیق بگرفت و گفت: «هَلْ لَکَ حاجَةٍ؟» ابراهیم علیه السّلام گفت: «امّا الیک، فلا.» پس گفت: «به خدای عزّ و جلّ هم حاجتی نداری؟» گفت: «حَسْبی مِنْ سؤالی عِلْمُه بِحالی.» مرا آن بسنده است که او میداند که مرا از برای او در آتش میاندازند. علم او به من زبان مرا از سؤال منقطع گردانیده است.
و محمد بن فضل گوید، رحمة اللّه علیه: «عجب از آن دارم که اندر دنیاخانهٔ وی طلبد، چرا اندر دل مشاهدت وی نطلبد؟ که خانه را، باشد که یابد و باشد که نیابد و مشاهدت لامحاله یابد اگر زیارت سنگی که اندر سالی بدو نظری باشد فریضه بود، دلی که بدو روزی سیصد و شصت نظر باشد به زیارت او اولی تر.»
اما اهل تحقیق را اندر هر قدم از راه مکه نشانی است و چون به حرم رسند از هر یکی خلعتی یابند.
و ابویزید گوید، رضی اللّه عنه: «هرکه را ثواب عبادت به فردا افتد، خود امروز وی عبادت نکرده بود؛ که ثواب هر نَفَسی از مجاهدت حاصل است اندر حال.»
و همو گوید، رحمة اللّه علیه: «به نخستین حج من بهجز از خانه هیچ چیز ندیدم و دوم بار خانه و خداوند خانه دیدم و سدیگر بار همه خداوند خانه دیدم و هیچ خانه ندیدم.»
و در جمله حرم آنجا بود که مشاهدت تعظیم بود و آن را که کل عالم میعاد قرب و خلوتگاه انس نباشد وی را از دوستی هنوز خبر نبود و چون بنده مکاشف بود عالم جمله حرم وی باشند و چون محجوب بود حرم وی را از اظلم عالم بود «اَظْلَمُ الأشیاءِ دارُ الحبیبِ بلا حبیبٍ.»
پس قیمت، مشاهدت راست اندر محل خُلّت، که خداوند سبب آن را دیدار کعبه گردانیده است نه قیمت کعبه راست؛ اما مسبَّب را به هر سبب تعلق میباید کرد تا عنایت حق تعالی از کدام کمینگاه روی نماید و از کجا پیدا شود. پس مراد مردان اندر قطع مَفازات و بَوادی نه حرم بوده است؛ که دوست را رؤیت حرم حرام بود؛ که مراد مجاهدتی بوده است اندر شوقی مُقلقل و یا روزگاری اندر محنتی دایم.
یکی به نزدیک جنید رضی اللّه عنه آمد وی را گفت: «از کجا میآیی؟» گفت: «به حج بودم.»
گفت: «حج کردی؟» گفت: «بلی.»
گفت: «از ابتدا که از خانه برفتی و از وطن رحلت کردی از همه معاصی رحلت کردی؟» گفتا: «نی.» گفت: «پس رحلت نکردی.»
گفت: «چون از خانه برفتی و اندر هر منزلی هر شب مقام کردی، مقامی از طریق حق اندران مقام قطع کردی؟» گفت: «نی.» گفت: «پس منازل نسپردی.»
گفت: «چون مُحرم شدی به میقات از صفات بشریت جدا شدی؛ چنانکه از جامه؟» گفتا: «نی.» گفت: «پس محرم نشدی.»
گفت «چون به عرفات واقف شدی، اندر کشف مشاهدت وقفت پدیدار آمد؟» گفتا: «نی.» گفت: «پس به مزدلفه نشدی.»گفت: «چون طواف کردی خانه را، سرّ را اندر محل تنزیه لطایف جمال حق دیدی؟» گفتا: «نی» گفت: «پس طواف نکردی.»
گفت: «چون سعی کردی میان صفا و مروه، مقام صفا و درجهٔ مروّت را ادراک کردی؟» گفتا: «نی.» گفت: «هنوز سعی نکردی.»
گفت: «چون به مِنا آمدی، مُنیتهای تو از تو ساقط شد؟» گفتا: «نه» گفت: «هنوز به منا نرفتی.»
گفت: «چون به منحرگاه قربان کردی، همه خواستهای نفس را قربان کردی؟» گفتا: «نی». گفت: «پس قربان نکردی.»
گفت: «چون سنگ انداختی هرچه با تو صحبت کرد از معانی نفسانی همه بینداختی؟» گفتا: «نه.» گفت: «پس هنوز سنگ نینداختی و حج نکردی بازگرد و بدین صورت حجی بکن تا به مقام ابراهیم برسی.»
شنیدم که یکی از بزرگان در مقابلهٔ کعبه نشسته بود و میگریست و این ابیات میگفت:
واصْبَحْتُ یَوْمَ النَّفْرِ و العیسُ تَرْحَلُ
وَکانَ حُدَی الحادی بِنَا و هُوَ مُعْجِلُ
اُسائِلُ عَنْ سلمی فَهَلْ مِنْ مُخَبِّرٍ
بسانَّ له علماً بها أیْنَ تنزلُ
لَقَد اَفْسَدَتْ حجّی و نُسْکی و عُمرتی
و فی البَیْنِ لی شُغْلٌ عَنِ الحجّ مُشْغِلُ
سأرْجِعُ مِنْ عامی لحَجّةِ قابلٍ
فانّ الّذی قد کان لایُتَقبَّلُ
فضیل بن عیاض گوید، رحمة اللّه علیه: جوانی دیدم اندر موقف خاموش استاده و سر فرو افکنده همه خلق اندر دعا بودند و وی خاموش میبود گفتم: «ای جوان، تو نیز چرا دعایی نکنی؟» گفت: «مرا وحشتی افتاده است. وقتی که داشتم از من فوت شد. هیچ روی دعا کردنم ندارد.» گفتم: «دعا کن تا خدای تعالی به برکت این جمع تو را به سر مراد تو رساند.» گفت: خواست که دست بردارد و دعا کند نعرهای از وی جدا شد و جان با آن ازوی جدا شد.
ذوالنّون مصری گوید، رحمة اللّه علیه: جوانی دیدم به منا ساکن نشسته و همه خلق به قربانها مشغول. من اندر وی نگاه میکردم تا چه کند و کیست. گفت: «بارخدایا، همه خلق به قربانها مشغولاند و من میخواهم تا نفس خود را قربان کنم اند رحضرت تو، از من بپذیر.» این بگفت و به انگشت سبابه به گلو اشارت کرد و بیفتاد. چون نیکو نگاه کردم، مرده بود.
پس حجها بر دو گونه بود: یکی اندر غیبت و دیگر اندر حضور. آن که اندر مکه در غیبت باشد چنان بود که اندر خانهٔ خود؛ از آن که غیبتی از غیبتی اولیتر نیست. و آن که اندر خانهٔ خود حاضر بود چنان بود که به مکه حاضر بود؛ از آن که حضرتی از حضرتی اولیتر نیست. پس حج مجاهدتی مر کشف مشاهدت را بود و مجاهدت علت مشاهدت نی، بل که سبب است و سبب را اندر معانی تأثیری بیشتر نبود. پس مقصود حج نه دیدن خانه بود که مقصود کشف مشاهدت باشد.
اکنون من اندر مشاهدت بابی که متضمن این معانی است بیاورم تا به حضور مقصود تو متقرب بود. و باللّه التوفیقُ.
برگردان به زبان ساده
قوله، تعالی: «و للّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الیه سبیلاً (۹۷/آل عمران).»
هوش مصنوعی: خداوند بر مردم واجب کرده است که به زیارت خانهاش بروند، برای کسانی که توانایی رفتن به آنجا را دارند.
و از فرایض اعیان یکی حج است بر بنده اندر حال صحت عقل و بلوغ و اسلام و حصول استطاعت و آن حُرم بود به میقات و وقوف اندر عرفات و طواف زیارت به اجماع و به اختلاف سعی میان صفا و مروه و بی حُرم اندر حَرَم نشاید شد و حَرَم را بدان حَرَم خوانند که اندر او مقام ابراهیم است و محل امن.
هوش مصنوعی: یکی از عبادات مهم در دین اسلام، حج است که برای فرد واجب میشود در صورتی که شرایط خاصی همچون عقل، بلوغ، اسلام و استطاعت را داشته باشد. حج در مکانی مشخص به نام حرم انجام میشود که دارای زمان و مکانهای معین است. در مراسم حج، وقوف در عرفات و طواف زیارت جزو اصول اساسی است و انجام سعی بین صفا و مروه نیز به توافق علمای دین معتبر است. همچنین، ورود به حرم و انجام اعمال در این مکان مقدس باید با رعایت حرمتها صورت گیرد. حرم به مکانی که شامل مقام ابراهیم و محل امن است، اطلاق میشود.
پس ابراهیم را علیه السّلام دو مقام بوده است: یکی مقام تن و دیگر از آن دل. مقام تن مکه و مقام دل خُلّت. هرکه قصد مقام تن وی کند، از همه شهوات و لذات اعراض باید کرد تا مُحرم بود و کفن اندر پوشید و دست از صید حلال بداشت و جملهٔ حواس را اندر بند کرد و به عرفات حاضر شد و از آنجا به مُزدلفه و مشعرالحرام شد و سنگ برگرفت و به مکه کعبه را طواف کرد و به مِنا آمد و آنجا سه روز ببود و سنگها بشرط بینداخت. و آنجا موی باز کرد و قربان کرد و جامهها درپوشید تا حاجی بود.
هوش مصنوعی: ابراهیم علیهالسلام دارای دو مقام است: یکی مقام جسمانی و دیگری مقام باطنی. مقام جسمانی او در مکه و مقام باطنیاش در دل اوست. هر کسی که بخواهد به مقام جسمانی او برسد، باید از تمام شهوات و لذتها دوری کند تا احرام ببندد، کفن بپوشد و از شکار حلال دست بکشد. او باید تمام حواس خود را کنترل کند و به عرفات برود و از آنجا به مزدلفه و مشعرالحرام برود. سپس سنگی برداشته و دور کعبه در مکه طواف کند و به منا بیاید و سه روز در آنجا بماند و سنگها را طبق شرایط مشخصی به شیطان بیندازد. در اینجا سرش را بتراشد و قربانی کند و لازم است پوشش خاصی داشته باشد تا بتواند به عنوان حاجی شناخته شود.
و باز چون کسی قصد مقام دل وی کند از مألوفات اعراض باید کرد و به ترک لذات و راحات بباید گفت و از ذکر غیر مُحرم شد و از آنجا التفات به کون محظور باشد آنگاه به عرفات معرفت قیام کرد و از آنجا قصد مزدلفهٔ الفت کرد و از آنجا سر را به طواف حرم تنزیه حق فرستاد و سنگ هواها و خواطر فاسد را به مِنای امان بینداخت، و نفس را اندر منحرگاه مجاهدت قربان کرد تا به مقام خُلّت رسد. پس دخول آن مقام امان باشد از دشمن و شمشیر ایشان، و دخول این مقام امان بود از قطیعت و اخوات آن.
هوش مصنوعی: وقتی که کسی بخواهد به قلب دیگری نزدیک شود، باید از عادتها و لذایذ دنیوی دست بکشد و از تعلقات غیرمجاز پرهیز کند. سپس به مرحلهای از شناخت و آگاهی دست یابد و به جایی برود که با دیگران پیوند بزند. بعد از آن، باید خود را به طواف دور حرم الهی بفرستد و افکار و خواستههای ناپاک را کنار بگذارد. در اینجا باید نفس خود را در مسیر مجاهدت قربانی کند تا به مقام دوستی و نزدیکی برسد. ورود به این مقام به معنای امن بودن از دشمنان و آسیبهای آنهاست و همچنین به معنای رهایی از جداافتادگی و مسائلی مشابه آن است.
و رسول صلّی اللّه علیه گفت: «الحاجُّ وَفْدُ اللّهِ یُعْطیهِمْ ما سَأَلُوا و یَسْتَجیبُ لَهُم ما دَعُوا. حاج وفد خداوند باشند بدهدشان آنچه خواهند و اجابت کند بدانچه خوانند و دعا کنند.»
هوش مصنوعی: پیامبر خدا فرمود: «حاجیان میهمانان خدا هستند. خدا به آنها هر چه بخواهند عطا میکند و به دعاهایشان پاسخ میدهد.»
و این گروه دیگر نه بخواهند و نه دعا کنند، فاما تسلیم کنند؛ چنانکه ابراهیم علیه السّلام کرد، «إذْ قالَ لَهُ رَبُّه اَسْلِمْ قال اَسْلَمْتُ لِربِّ العالمین (۱۳۱/البقره).» چون ابراهیم علیه السّلام به مقام خُلّت رسید از علایق فرد شد و دل از غیر بگسست. حق تعالی خواست تا وی را بر سر خلق جلوه کند؛ نمرود را بر گماشت تا میان وی و از آنِ مادر و پدرش جدا افکند و آتشی برافروخت. ابلیس بیامد و منجیق بساخت تا وی را در خام گاو دوختند و اندر پلّهٔ منجنیق نهادند. جبرئیل بیامد و پلّهٔ منجنیق بگرفت و گفت: «هَلْ لَکَ حاجَةٍ؟» ابراهیم علیه السّلام گفت: «امّا الیک، فلا.» پس گفت: «به خدای عزّ و جلّ هم حاجتی نداری؟» گفت: «حَسْبی مِنْ سؤالی عِلْمُه بِحالی.» مرا آن بسنده است که او میداند که مرا از برای او در آتش میاندازند. علم او به من زبان مرا از سؤال منقطع گردانیده است.
هوش مصنوعی: این گروه دیگر نه خواستهای دارند و نه دعا میکنند، بلکه فقط تسلیم هستند؛ مانند ابراهیم که وقتی خداوند به او گفت: «تسلیم شو»، پاسخ داد: «تسلیم شدم برای پروردگار جهانیان». زمانی که ابراهیم به مقام دوستداشتگی رسید، از وابستگیها رها شد و دل از غیر قطع کرد. خداوند خواست تا او را در معرض دید مردم قرار دهد؛ برای این کار، نمرود را فرستاد تا او را از مادر و پدرش جدا کند و آتشی برافروخت. ابلیس آمد و منجنیقی درست کرد تا او را به آن وصل کنند. جبرئیل آمد و از ابراهیم پرسید که آیا خواستهای دارد؟ ابراهیم گفت: «نه، به تو». جبرئیل گفت: «آیا به خداوند عزّ و جلّ خواستهای داری؟» ابراهیم پاسخ داد: «دانش او از حال من برایم کافی است». یعنی او میداند که من در آتش میافتم و علم او باعث میشود که نیاز به درخواست نداشته باشم.
و محمد بن فضل گوید، رحمة اللّه علیه: «عجب از آن دارم که اندر دنیاخانهٔ وی طلبد، چرا اندر دل مشاهدت وی نطلبد؟ که خانه را، باشد که یابد و باشد که نیابد و مشاهدت لامحاله یابد اگر زیارت سنگی که اندر سالی بدو نظری باشد فریضه بود، دلی که بدو روزی سیصد و شصت نظر باشد به زیارت او اولی تر.»
هوش مصنوعی: محمد بن فضل میگوید: «من تعجب میکنم از کسانی که در دنیا فقط به دنبال خانه و مکانهای او هستند، در حالی که چرا در دلشان به جستجوی مشاهده او نمیپردازند؟ زیرا ممکن است انسان به خانهاش دست یابد یا نابد، اما مشاهدت او حتماً محقق خواهد شد. اگر دیدن یک سنگ در سال یک بار واجب باشد، دلی که روزی سیصد و شصت بار به او نگاه میکند، قطعاً شایستهتر است که به زیارت او برود.»
اما اهل تحقیق را اندر هر قدم از راه مکه نشانی است و چون به حرم رسند از هر یکی خلعتی یابند.
هوش مصنوعی: اما پژوهشگران در هر مرحله از مسیر مکه نشانههایی میبینند و وقتی به حرم میرسند، از هر یک پاداشی دریافت میکنند.
و ابویزید گوید، رضی اللّه عنه: «هرکه را ثواب عبادت به فردا افتد، خود امروز وی عبادت نکرده بود؛ که ثواب هر نَفَسی از مجاهدت حاصل است اندر حال.»
هوش مصنوعی: ابویزید میگوید: «اگر کسی ثواب عبادت را به فردا موکول کند، نشاندهنده این است که او امروز عبادت نکرده است؛ زیرا ثواب هر آنچه که از تلاش و مجاهدت در حال حاضر به دست میآید، مربوط به همین لحظه است.»
و همو گوید، رحمة اللّه علیه: «به نخستین حج من بهجز از خانه هیچ چیز ندیدم و دوم بار خانه و خداوند خانه دیدم و سدیگر بار همه خداوند خانه دیدم و هیچ خانه ندیدم.»
هوش مصنوعی: او میگوید: «در نخستین بار که به حج رفتم، جز خانه خدا چیزی ندیدم. اما در بار دوم، هم خانه و هم صاحب آن را دیدم. و در بار سوم، فقط صاحب خانه را دیدم و دیگر خانهای ندیدم.»
و در جمله حرم آنجا بود که مشاهدت تعظیم بود و آن را که کل عالم میعاد قرب و خلوتگاه انس نباشد وی را از دوستی هنوز خبر نبود و چون بنده مکاشف بود عالم جمله حرم وی باشند و چون محجوب بود حرم وی را از اظلم عالم بود «اَظْلَمُ الأشیاءِ دارُ الحبیبِ بلا حبیبٍ.»
هوش مصنوعی: در آنجا، مکانی مقدس وجود داشت که قابل احترام بود و کسی که همه جهان را محل نزدیک شدن و تنهایی نمیدانست، هنوز از دوستی آگاهی نداشت. از آنجا که بنده به حالت مکاشفه بود، تمامی عالم برای او مقدس میشد و وقتی که از حقیقت دور بود، آن مکان به تاریکترین نقطه جهان تبدیل میشد. «تاریکترین چیزها خانه محبوب است بدون محبوب.»
پس قیمت، مشاهدت راست اندر محل خُلّت، که خداوند سبب آن را دیدار کعبه گردانیده است نه قیمت کعبه راست؛ اما مسبَّب را به هر سبب تعلق میباید کرد تا عنایت حق تعالی از کدام کمینگاه روی نماید و از کجا پیدا شود. پس مراد مردان اندر قطع مَفازات و بَوادی نه حرم بوده است؛ که دوست را رؤیت حرم حرام بود؛ که مراد مجاهدتی بوده است اندر شوقی مُقلقل و یا روزگاری اندر محنتی دایم.
هوش مصنوعی: بنابراین، قیمت به معنای مشاهده حقیقی در مکان خالی است، که خداوند آن را به دیدن کعبه مرتبط کرده است و نه قیمت خود کعبه. اما هر چیزی باید به عللی مرتبط باشد تا نعمتهای الهی از کدام جا نمایان شود. هدف مردان در عبور از مسافتها و سرزمینها فقط حرم نیست؛ زیرا دیدن حرم برای دوست ممنوع است؛ بلکه هدف، تلاش و جهد در شوقی سرشار یا در زمان دشواری دائمی بوده است.
یکی به نزدیک جنید رضی اللّه عنه آمد وی را گفت: «از کجا میآیی؟» گفت: «به حج بودم.»
هوش مصنوعی: شخصی به جنید رضی الله عنه نزدیک شد و از او پرسید: «از کجا آمدهای؟» جنید پاسخ داد: «از حج برگشتهام.»
گفت: «حج کردی؟» گفت: «بلی.»
هوش مصنوعی: پرسید: «آیا حج رفتی؟» پاسخ داد: «بله.»
گفت: «از ابتدا که از خانه برفتی و از وطن رحلت کردی از همه معاصی رحلت کردی؟» گفتا: «نی.» گفت: «پس رحلت نکردی.»
هوش مصنوعی: گفت: «از زمانی که از خانه بیرون رفتی و از وطن خود جدا شدی، آیا از همه گناهان خود نیز جدا شدی؟» جواب داد: «نه.» گفت: «پس واقعاً جدا نشدهای.»
گفت: «چون از خانه برفتی و اندر هر منزلی هر شب مقام کردی، مقامی از طریق حق اندران مقام قطع کردی؟» گفت: «نی.» گفت: «پس منازل نسپردی.»
هوش مصنوعی: او گفت: «وقتی از خانه خارج شدی و در هر مکانی شب را گذراندی، آیا در آن مکانها یک مقام از طریق حقیقت برای خودت تعیین کردی؟» پاسخ داد: «نه.» سپس گفت: «پس نتوانستی آن مکانها را به درستی مدیریت کنی.»
گفت: «چون مُحرم شدی به میقات از صفات بشریت جدا شدی؛ چنانکه از جامه؟» گفتا: «نی.» گفت: «پس محرم نشدی.»
هوش مصنوعی: او گفت: «وقتی که به میقات رسیدی و احرام بستی، از ویژگیهای انسانی خود جدا شدهای؛ مانند اینکه لباس خود را درآوردهای.» سوال کردند: «آیا لباس خود را درآوردهای؟» پاسخ داد: «نه.» او گفت: «پس تو هنوز محرم نشدهای.»
گفت «چون به عرفات واقف شدی، اندر کشف مشاهدت وقفت پدیدار آمد؟» گفتا: «نی.» گفت: «پس به مزدلفه نشدی.»گفت: «چون طواف کردی خانه را، سرّ را اندر محل تنزیه لطایف جمال حق دیدی؟» گفتا: «نی» گفت: «پس طواف نکردی.»
هوش مصنوعی: او پرسید: «وقتی که به عرفات رسیدی، آیا حقایق و مشاهداتت برایت آشکار شد؟» پاسخ داد: «نه.» او ادامه داد: «پس به مزدلفه نرفتهای.» سپس پرسید: «وقتی دور خانه طواف کردی، آیا راز و لطائف زیباییهای الهی را مشاهده کردی؟» پاسخ داد: «نه.» او گفت: «پس واقعاً طواف نکردهای.»
گفت: «چون سعی کردی میان صفا و مروه، مقام صفا و درجهٔ مروّت را ادراک کردی؟» گفتا: «نی.» گفت: «هنوز سعی نکردی.»
هوش مصنوعی: او گفت: «وقتی که در حال سعی و کوشش هستی بین صفا و مروه، آیا به مقام صفا و ارزش مروت دست یافتهای؟» پاسخ داد: «نه.» او گفت: «پس هنوز تلاش نکردهای.»
گفت: «چون به مِنا آمدی، مُنیتهای تو از تو ساقط شد؟» گفتا: «نه» گفت: «هنوز به منا نرفتی.»
هوش مصنوعی: او گفت: «وقتی به منا رسیدی، آیا برائتهایت از تو برداشته شده است؟» او پاسخ داد: «نه» گفت: «پس هنوز به منا نرفتهای.»
گفت: «چون به منحرگاه قربان کردی، همه خواستهای نفس را قربان کردی؟» گفتا: «نی». گفت: «پس قربان نکردی.»
هوش مصنوعی: گفت: «وقتی که به قربانی کردن پرداختی، آیا تمام خواستههای نفس را قربانی کردی؟» پاسخ داد: «نه.» گفت: «پس تو قربانی نکردی.»
گفت: «چون سنگ انداختی هرچه با تو صحبت کرد از معانی نفسانی همه بینداختی؟» گفتا: «نه.» گفت: «پس هنوز سنگ نینداختی و حج نکردی بازگرد و بدین صورت حجی بکن تا به مقام ابراهیم برسی.»
هوش مصنوعی: او گفت: «وقتی که سنگ را پرتاب کردی، آیا همه صحبتهایی که درباره معانی درونت بود، فراموش کردید؟» پاسخ داد: «نه.» او ادامه داد: «پس هنوز درست سنگ نینداختهای و طواف نکردهای. باید به این شکل دوباره طواف کنی تا به مقام ابراهیم برسی.»
شنیدم که یکی از بزرگان در مقابلهٔ کعبه نشسته بود و میگریست و این ابیات میگفت:
هوش مصنوعی: شنیدم که یکی از شخصیتهای برجسته در نزدیکی کعبه نشسته بود و به شدت گریه میکرد و این شعرها را میخواند:
واصْبَحْتُ یَوْمَ النَّفْرِ و العیسُ تَرْحَلُ
وَکانَ حُدَی الحادی بِنَا و هُوَ مُعْجِلُ
هوش مصنوعی: صبح روز خروج، هنگامی که شترها در حال حرکت بودند، من نیز به راه افتادم و راهنمای ما در این سفر، با شتاب و سرعت، ما را هدایت میکرد.
اُسائِلُ عَنْ سلمی فَهَلْ مِنْ مُخَبِّرٍ
بسانَّ له علماً بها أیْنَ تنزلُ
هوش مصنوعی: از کسی دربارهی سلمی میپرسم، آیا کسی هست که به من خبر دهد او کجا سکونت دارد؟
لَقَد اَفْسَدَتْ حجّی و نُسْکی و عُمرتی
و فی البَیْنِ لی شُغْلٌ عَنِ الحجّ مُشْغِلُ
هوش مصنوعی: حتماً حج و مناسک آن را به هم ریخته و عمرم را تباه کرده است، در حالی که در بین اینها مشغلهای دارم که مانع انجام حج میشود.
سأرْجِعُ مِنْ عامی لحَجّةِ قابلٍ
فانّ الّذی قد کان لایُتَقبَّلُ
هوش مصنوعی: من در سال آینده به زیارت حج میروم، چون آنچه که قبلاً انجام میشد، پذیرفته نمیشد.
فضیل بن عیاض گوید، رحمة اللّه علیه: جوانی دیدم اندر موقف خاموش استاده و سر فرو افکنده همه خلق اندر دعا بودند و وی خاموش میبود گفتم: «ای جوان، تو نیز چرا دعایی نکنی؟» گفت: «مرا وحشتی افتاده است. وقتی که داشتم از من فوت شد. هیچ روی دعا کردنم ندارد.» گفتم: «دعا کن تا خدای تعالی به برکت این جمع تو را به سر مراد تو رساند.» گفت: خواست که دست بردارد و دعا کند نعرهای از وی جدا شد و جان با آن ازوی جدا شد.
هوش مصنوعی: فضیل بن عیاض میگوید: جوانی را دیدم که در جایی ایستاده و ساکت است و سرش را پایین انداخته، در حالی که همه اطرافیان مشغول دعا هستند. از او پرسیدم: «چرا تو دعا نمیکنی؟» او پاسخ داد: «وحشتی در دلم هست. وقتی که خواستم دعا کنم، احساس کردم که از خودم جدا شدهام و نمیتوانم دعا کنم.» من به او گفتم: «دعا کن تا خداوند به برکت این جمع تو را به خواستهات برساند.» او خواست دستش را بالا ببرد و دعا کند، اما ناگهان نعرهای از او جدا شد و جانش از بدنش رفت.
ذوالنّون مصری گوید، رحمة اللّه علیه: جوانی دیدم به منا ساکن نشسته و همه خلق به قربانها مشغول. من اندر وی نگاه میکردم تا چه کند و کیست. گفت: «بارخدایا، همه خلق به قربانها مشغولاند و من میخواهم تا نفس خود را قربان کنم اند رحضرت تو، از من بپذیر.» این بگفت و به انگشت سبابه به گلو اشارت کرد و بیفتاد. چون نیکو نگاه کردم، مرده بود.
هوش مصنوعی: ذوالنون مصری نقل میکند که جوانی را در منا دید که در حال نشسته بود و همه مردم مشغول قربانی کردن بودند. او به جوان نگاه کرد تا ببیند چه میکند و کیست. جوان گفت: «خدای من، همه به قربانیها مشغولاند و من میخواهم نفس خود را در راه تو قربان کنم، پس آن را از من بپذیر.» این را گفت و با انگشت سبابهاش به گلو اشاره کرد و به زمین افتاد. وقتی که به دقت نگاه کرد، متوجه شد که او مرده است.
پس حجها بر دو گونه بود: یکی اندر غیبت و دیگر اندر حضور. آن که اندر مکه در غیبت باشد چنان بود که اندر خانهٔ خود؛ از آن که غیبتی از غیبتی اولیتر نیست. و آن که اندر خانهٔ خود حاضر بود چنان بود که به مکه حاضر بود؛ از آن که حضرتی از حضرتی اولیتر نیست. پس حج مجاهدتی مر کشف مشاهدت را بود و مجاهدت علت مشاهدت نی، بل که سبب است و سبب را اندر معانی تأثیری بیشتر نبود. پس مقصود حج نه دیدن خانه بود که مقصود کشف مشاهدت باشد.
هوش مصنوعی: حج به دو شکل انجام میشود: یکی در حالت غیبت و دیگری در حالت حضور. شخصی که در مکه در حالت غیبت باشد، مانند کسی است که در خانه خود است؛ زیرا هیچ غیبتی بر غیبت دیگری برتری ندارد. در حالی که کسی که در خانه خود حاضر است، مانند شخصی است که در مکه حضور دارد؛ چون هیچ حضوری بر حضور دیگری برتر نیست. بنابراین، حج نوعی تلاش برای کشف و مشاهده است و این تلاش عامل مشاهده نیست، بلکه زمینهساز آن است و اساساً تأثیر بیشتری در معانی ندارد. هدف از حج نه تنها دیدن خانه خداست، بلکه کشف و درک معانی عمیقتری است.
اکنون من اندر مشاهدت بابی که متضمن این معانی است بیاورم تا به حضور مقصود تو متقرب بود. و باللّه التوفیقُ.
هوش مصنوعی: اکنون میخواهم بخشی را ارائه دهم که شامل این مفاهیم است تا به هدف تو نزدیکتر شوم. و به راستی که موفقیت در این امر مقدر است.