گنجور

بخش ۴۳ - ۴۳ ابوبکر محمد بن عمر الوراق، رضی اللّه عنه

و منهم: شرف زهّاد امت و مُزکی اهل فقر و صفوت، ابوبکر محمدبن عمر الوراق، رضی اللّه عنه

از بزرگان مشایخ بود و از زهاد ایشان. احمد خضرویه را دیده بود و با محمد بن علی صحبت داشته. وی را کتب است اندر آداب و معاملات و مشایخ رحمهم اللّه وی را مؤدِّب الاولیاء خوانده‌اند.

وی حکایت کندکه: محمد بن علی رضی اللّه عنهما جز وی چند فرامن داد که: «اندر جیحون انداز.» مرا دل نداد، اندر خانه بنهادم و بیامدم و گفتم: «انداختم.» گفت: «چه دیدی؟» گفتم: «هیچ ندیدم.» گفت: «نینداخته‌ای، بازگرد و اندر آب انداز.» بازگشتم، و دلم را وسواس آن برهان بگرفت. آن اجزا را اندر آب انداختم. آب به دو پاره شد و صندوقی برآمد سرباز. چون اجزا اندر او افتاد سر فراهم شد. بازآمدم و حکایت کردم. گفتا: «اکنون انداختی.» گفتم: «ایها الشّیخ، سر این حدیث چه بود؟ با من بگوی.» گفت: «تصنیفی کرده بودم اندر اصول و تحقیق که فهم، ادراک آن نمی‌توانست کرد. برادر من خضر علیه السّلام از من بخواست. این آب را خداوند تعالی فرمان داده بود تا آن بدو رساند.»

از وی می‌آید که گفت: «النّاسُ ثَلاثةٌ: العلماءُ، و الفقراءُ و الامراءُ؛ فاذا فَسَدَ العلماءُ فَسَدَ الطّاعةُ، و إذا فَسَدَ الفقراءُ فَسَدَ الأخلاقُ، و إذا فَسَدَ الأمراءُ فَسَدَ المعاشُ.» مردمان سه گروهند: یکی عالمان؛ ودیگر فقیران، و سدیگر امیران. چون امرا تباه شوند معاش خلایق و اکتساب ایشان تباه شود و چون علما تباه شوند طاعت و برزش شریعت بر خلق تباه و شوریده گردد و چون فقرا تباه شوند خوی‌ها بر خلق تباه شود. پس تباهی امرا و سلاطین به جور باشد واز آنِ علما به طمع و از آنِ فقرا به ریا و تا ملوک از علما اعراض نکنند تباه نگردند، و تا علما با ملوک صحبت نکنند تباه نگردند و تا فقرا ریاست یعنی مهتری نطلبند تباه نگردند؛ از آنکه جور ملوک از بی علمی بود، و طمع علما از بی دیانتی و ریای فقرا از بی توکلی. پس مَلِک بی علم، و عالم بی پرهیز و فقیر بی توکل قُرَنای شیاطین‌اند و فساد همه خلق عالم اندر فساد این سه گروه بسته است.

اطلاعات

منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و منهم: شرف زهّاد امت و مُزکی اهل فقر و صفوت، ابوبکر محمدبن عمر الوراق، رضی اللّه عنه
هوش مصنوعی: از جمله شخصیت‌های بزرگ امت اسلام، ابوبکر محمد بن عمر الوراق است که از زهاد و پاک‌کنندگان روح اهل فقر به شمار می‌آید و مورد احترام و توجه خاص است. خداوند از او راضی باشد.
از بزرگان مشایخ بود و از زهاد ایشان. احمد خضرویه را دیده بود و با محمد بن علی صحبت داشته. وی را کتب است اندر آداب و معاملات و مشایخ رحمهم اللّه وی را مؤدِّب الاولیاء خوانده‌اند.
هوش مصنوعی: او از شخصیت‌های بزرگ و زاهدان معروف بوده است. با احمد خضرویه دیدار کرده و با محمد بن علی گفتگو داشته است. کتاب‌هایی درباره آداب و معاملات نوشته و او را مؤدب الولیاء نامیده‌اند.
وی حکایت کندکه: محمد بن علی رضی اللّه عنهما جز وی چند فرامن داد که: «اندر جیحون انداز.» مرا دل نداد، اندر خانه بنهادم و بیامدم و گفتم: «انداختم.» گفت: «چه دیدی؟» گفتم: «هیچ ندیدم.» گفت: «نینداخته‌ای، بازگرد و اندر آب انداز.» بازگشتم، و دلم را وسواس آن برهان بگرفت. آن اجزا را اندر آب انداختم. آب به دو پاره شد و صندوقی برآمد سرباز. چون اجزا اندر او افتاد سر فراهم شد. بازآمدم و حکایت کردم. گفتا: «اکنون انداختی.» گفتم: «ایها الشّیخ، سر این حدیث چه بود؟ با من بگوی.» گفت: «تصنیفی کرده بودم اندر اصول و تحقیق که فهم، ادراک آن نمی‌توانست کرد. برادر من خضر علیه السّلام از من بخواست. این آب را خداوند تعالی فرمان داده بود تا آن بدو رساند.»
هوش مصنوعی: محمد بن علی (رضی الله عنهما) داستانی را بیان می‌کند که او چند فرامین به من داده بود، یکی از آن‌ها این بود که چیزی را به جیحون بیندازم. من احساس راحتی نکردم و آن را در خانه گذاشتم و به او گفتم که این کار را انجام دادم. او پرسید: "چه دیدی؟" و من جواب دادم: "هیچ چیز." او گفت: "تو چیزی نینداخته‌ای، به آب برگرد و آن را در آب بینداز." دوباره برگشتم و این موضوع ذهن مرا مشغول کرده بود. اجزا را به داخل آب انداختم و آب به دو قسمت تقسیم شد و یک صندوق باز به وجود آمد. وقتی اجزا در آن افتاد، سر آن جمع شد. دوباره به او برگشتم و ماجرا را نقل کردم. او گفت: "حالا تو واقعاً انداختی." من از او خواستم: "ای شیخ، علت این داستان چه بود؟ لطفاً به من بگو." او پاسخ داد: "من یک تحقیق در اصول و مفاهیم داشتم که فهم آن برای دیگران ممکن نبود. برادر من، خضر (علیه السلام) از من درخواست کرد. خداوند متعال این آب را به او فرستاده بود."
از وی می‌آید که گفت: «النّاسُ ثَلاثةٌ: العلماءُ، و الفقراءُ و الامراءُ؛ فاذا فَسَدَ العلماءُ فَسَدَ الطّاعةُ، و إذا فَسَدَ الفقراءُ فَسَدَ الأخلاقُ، و إذا فَسَدَ الأمراءُ فَسَدَ المعاشُ.» مردمان سه گروهند: یکی عالمان؛ ودیگر فقیران، و سدیگر امیران. چون امرا تباه شوند معاش خلایق و اکتساب ایشان تباه شود و چون علما تباه شوند طاعت و برزش شریعت بر خلق تباه و شوریده گردد و چون فقرا تباه شوند خوی‌ها بر خلق تباه شود. پس تباهی امرا و سلاطین به جور باشد واز آنِ علما به طمع و از آنِ فقرا به ریا و تا ملوک از علما اعراض نکنند تباه نگردند، و تا علما با ملوک صحبت نکنند تباه نگردند و تا فقرا ریاست یعنی مهتری نطلبند تباه نگردند؛ از آنکه جور ملوک از بی علمی بود، و طمع علما از بی دیانتی و ریای فقرا از بی توکلی. پس مَلِک بی علم، و عالم بی پرهیز و فقیر بی توکل قُرَنای شیاطین‌اند و فساد همه خلق عالم اندر فساد این سه گروه بسته است.
هوش مصنوعی: مردم به سه دسته تقسیم می‌شوند: عالمان، فقیران و امیران. اگر امیران تباه شوند، معاش و زندگی مردم دچار اختلال می‌شود و اگر عالمان فاسد شوند، اطاعت و پایبندی به شریعت نیز به هم می‌ریزد. همچنین اگر فقیران به فساد گرایند، اخلاق مردم زایل می‌شود. فساد امیران به دلیل ظلم آن‌هاست، فساد عالمان به خاطر طمع و فساد فقیران به واسطه ریا و نفاق است. تا زمانی که امیران از عالمان دور نشوند، آن‌ها فاسد نمی‌شوند. همچنین در صورتی که عالمان با امیران ارتباط برقرار نکنند و فقیران به دنبال مقام و رهبری نباشند، اوضاع خراب نخواهد شد. زیرا ظلم امیران ناشی از بی‌علمی آن‌ها، طمع عالمان از نبود دیانت و ریاکاری فقیران از فقدان توکل است. به این ترتیب، پادشاهی که علم ندارد، عالم بی‌پرهیزگار و فقیر بدون توکل، همگی در کنار یکدیگر به فساد می‌انجامند و تباهی جامعه به فساد این سه گروه مرتبط است.