و منهم: لسان محبت و وفا، و زین طریقت و ولا، ابوزکریا یحیی بن مُعاذ الرازی، رضی اللّه عنه
عالی حال و نیکو سیرت بود و اندر حقیقت رجا به حق تعالی قدمی تمام داشت؛ تا حُصری رحمة اللّه علیه گوید که: «خداوند تعالی را دو یحیی بود: یکی از انبیا و دیگر از اولیا. یحیی بن زکریا علیه السّلام طریق خوف چنان سپرد که همه مدعیان به خوف از فلاح خود نومید شدند و یحیی بن مُعاذ طریق رجا را چنان سپرد که دست همه مدعیان به رجا اندر خاک مالید.» گفتند: «حال یحیی ابن زکریا علیه السّلام معلوم است، حال این یحیی چگونه بود؟» گفت: «به من رسیده است که هرگز وی را جاهلیت نبود و و بر وی کبیرهای نرفت و اندر معاملت و برزش آن جدی داشت که کس طاقت وی نداشتی از اصحاب.»
گفتند: «ایها الشیخ، مقامت مقام رجاست و معاملت معاملت خایفان؟» گفت: «بدان ای پسر، که ترک عبودیت ضلالت بود و خوف و رجا دو قایمهٔ ایماناند، محال باشد که کسی به برزش رکنی از ارکان ایمان به ضلالت افتد. خایف عبادت کند ترس قطیعت را، و راجی امید وصلت را. تا عبادت موجود نباشد نه خوف درست آید نه رجا، و چون عبادت حاصل بود این خوف و رجا، بجمله، عبارتی بود و آنجا که عبادت باید عبارت هیچ سود ندارد.»
وی را تصانیف بسیار است و نُکَت و اشارت بدیع و نخست کس از مشایخ این طایفه، از پس خلفای راشدین، که بر منبر شد وی بود. و من کلام وی را سخت دوست دارم که اندر طبع رقیق است و اندر سمع لذیذ و اندر اصل دقیق و اندر عبارت مفید.
از وی میآید که گفت: «الدّنیا دارُ الْأَشْغالِ و الآخِرَةُ دارُ الاهْوالِ، ولا یزالُ العبدُ بَیْنَ الأشغالِ و الأهوالِ حتّی یستَقِرَّ به القرارُ، اِمّا إلَی الجَنَّةِ و اِمّا إلی النّارِ.» دنیا جایگاه اشغال است و عقبی محل اهوال و پیوسته بنده میان اشغال و بیم است تا بر چه قرار گیرد، اما با نعیم آرامد و اما اندر جحیم نالد. خنک آن دلی که از اشغال دنیا رسته باشد و از اهوال آخرت ایمن شده. همت از این هر دو سرا بگسسته باشد و به حق پیوسته.
و مذهب او آن بود که غنا را بر فقر فضل نهادی و چون وی را اندر ری وام بسیار برآمد قصد خراسان کرد. چون به بلخ رسید مردمان وی را بازداشتند تا آنجا مدتی سخن گفت و پند و عِشَت داد هر یک را، و صد هزار درم سیم مردمان وی را خدمت کردند. چون بازگشت تا به ری باز رود دزدان بر وی خوردند و آن همه از وی بستدند. وی مجرد به نشابور آمد وفاتش آنجا بود اندر جملهٔ احوال عزیز بود و وجیه، میان خلق.
اطلاعات
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
و منهم: لسان محبت و وفا، و زین طریقت و ولا، ابوزکریا یحیی بن مُعاذ الرازی، رضی اللّه عنه
هوش مصنوعی: و از جمله آنها: زبان محبت و وفا، و زینت این مسیر و دوستی، ابوزکریا یحیی بن معاذ رازی، خداوند بر او رحمت کند.
عالی حال و نیکو سیرت بود و اندر حقیقت رجا به حق تعالی قدمی تمام داشت؛ تا حُصری رحمة اللّه علیه گوید که: «خداوند تعالی را دو یحیی بود: یکی از انبیا و دیگر از اولیا. یحیی بن زکریا علیه السّلام طریق خوف چنان سپرد که همه مدعیان به خوف از فلاح خود نومید شدند و یحیی بن مُعاذ طریق رجا را چنان سپرد که دست همه مدعیان به رجا اندر خاک مالید.» گفتند: «حال یحیی ابن زکریا علیه السّلام معلوم است، حال این یحیی چگونه بود؟» گفت: «به من رسیده است که هرگز وی را جاهلیت نبود و و بر وی کبیرهای نرفت و اندر معاملت و برزش آن جدی داشت که کس طاقت وی نداشتی از اصحاب.»
هوش مصنوعی: عالی و با فضیلت بود و در واقع به حق تعالی امیدی بزرگ داشت. گفته شده است که خداوند تعالی دو یحیی دارد: یکی از پیامبران و دیگری از اولیا. یحیی بن زکریا از طریق ترس از خدا به گونهای رفتار کرد که تمام مدعیان امیدشان به نجات از بین رفت و یحیی بن معاذ راه امید را به گونهای طی کرد که دیگران به خاک افتادند. وقتی درباره حال یحیی بن زکریا صحبت شد، حال یحیی دیگر نیز مطرح شد و گفته شد که او هرگز دچار نادانی نشد و گناه کبیرهای مرتکب نگردید و در معاملت و رفتار خود به اندازهای جدی بود که هیچکس قدرت تحمل او را نداشت.
گفتند: «ایها الشیخ، مقامت مقام رجاست و معاملت معاملت خایفان؟» گفت: «بدان ای پسر، که ترک عبودیت ضلالت بود و خوف و رجا دو قایمهٔ ایماناند، محال باشد که کسی به برزش رکنی از ارکان ایمان به ضلالت افتد. خایف عبادت کند ترس قطیعت را، و راجی امید وصلت را. تا عبادت موجود نباشد نه خوف درست آید نه رجا، و چون عبادت حاصل بود این خوف و رجا، بجمله، عبارتی بود و آنجا که عبادت باید عبارت هیچ سود ندارد.»
هوش مصنوعی: گفتند: «ای شیخ، مقام تو مقام رجا است و عمل تو عمل ترسانها؟» او پاسخ داد: «بدان ای پسر، ترک بندگی به معنای گمراهی است و ترس و امید دو پایه ایمان هستند. غیرممکن است که کسی به واسطهی یکی از ارکان ایمان دچار گمراهی شود. ترسان که عبادت میکند، ترس از قطع رحمت را دارد و امیدوار، شوق وصال را. تا زمانی که عبادت وجود نداشته باشد، نه ترس درستی وجود دارد و نه امید. و وقتی عبادت برقرار باشد، ترس و امید به صورت کلی در نظر گرفته میشوند، و در جایی که عبادت لازم است، این عبارت هیچ سودی ندارد.»
وی را تصانیف بسیار است و نُکَت و اشارت بدیع و نخست کس از مشایخ این طایفه، از پس خلفای راشدین، که بر منبر شد وی بود. و من کلام وی را سخت دوست دارم که اندر طبع رقیق است و اندر سمع لذیذ و اندر اصل دقیق و اندر عبارت مفید.
هوش مصنوعی: او آثار زیادی دارد و نکات و اشارات جدیدی ارائه کرده است. او نخستین کسی بود که پس از خلفای راشدین بر منبر رفت. من بسیار به سخنان او علاقهمندم، زیرا گفتار او لطیف و شنیدنی است و به نحو مؤثری بیان شده است.
از وی میآید که گفت: «الدّنیا دارُ الْأَشْغالِ و الآخِرَةُ دارُ الاهْوالِ، ولا یزالُ العبدُ بَیْنَ الأشغالِ و الأهوالِ حتّی یستَقِرَّ به القرارُ، اِمّا إلَی الجَنَّةِ و اِمّا إلی النّارِ.» دنیا جایگاه اشغال است و عقبی محل اهوال و پیوسته بنده میان اشغال و بیم است تا بر چه قرار گیرد، اما با نعیم آرامد و اما اندر جحیم نالد. خنک آن دلی که از اشغال دنیا رسته باشد و از اهوال آخرت ایمن شده. همت از این هر دو سرا بگسسته باشد و به حق پیوسته.
هوش مصنوعی: دنیا مکانی برای کار و تلاش است و آخرت جایی برای ترس و ناامیدی. انسان همیشه در میان کارها و نگرانیها قرار دارد تا اینکه به سرانجامی برسد، که یا به بهشت میرسد و یا به آتش جهنم. کسی که از دغدغههای دنیا رهایی یافته و از خطرات آخرت در امان باشد، خوشبخت است. او که از این دو دنیا قطع امید کرده و به حق پیوسته، در آرامش و سعادت واقعی زندگی میکند.
و مذهب او آن بود که غنا را بر فقر فضل نهادی و چون وی را اندر ری وام بسیار برآمد قصد خراسان کرد. چون به بلخ رسید مردمان وی را بازداشتند تا آنجا مدتی سخن گفت و پند و عِشَت داد هر یک را، و صد هزار درم سیم مردمان وی را خدمت کردند. چون بازگشت تا به ری باز رود دزدان بر وی خوردند و آن همه از وی بستدند. وی مجرد به نشابور آمد وفاتش آنجا بود اندر جملهٔ احوال عزیز بود و وجیه، میان خلق.
هوش مصنوعی: مذهب او این بود که ثروت را بر فقر برتری میداد. وقتی که او در ری با بدهیهای زیادی مواجه شد، تصمیم به سفر به خراسان گرفت. وقتی به بلخ رسید، مردم او را متوقف کردند و او مدتی درباره مسائل مختلف سخنرانی کرد و نصیحتهای زیادی به آنان داد. به همین دلیل، مردم به او احترام گذاشتند و صد هزار درم نقره به عنوان خدمت به او تقدیم کردند. زمانی که او قصد بازگشت به ری را داشت، دزدان به او حمله کردند و تمام آن ثروت را از او گرفتند. او تنها به نشابور رفت و در همانجا درگذشت، در حالی که شخصیتی عزیز و محترم میان مردم داشت.