گنجور

بخش ۱ - ۱ حبیب العجمی، رضی اللّه عنه

منهم: شجاع طریقت و متمکن اندر شریعت، حبیب العجمی، رضی اللّه عنه

بلندهمّت و باقیمت بود و اندر مرتبه گاهِ مردان قیمتی و خطری عظیم داشت. توبهٔ وی ابتدا بر دست خواجه حسن بصری -رحمة اللّه علیه- بود وی اندر اول عهد ربا دادی و فساد کردی. خدای -عزَّ و جلَّ- به کمال لطف خود او را توبهٔ نَصوح داد و توفیق ارزانی داشت تا به درگاه وی -جلَّ جلالُه- بازگشت و لختی از علم بیاموخت از حسن.

زبانش عجمی بود بر عربیت جاری نگشته بود. خداوند -تَعالی و تَقَدَّسَ- وی را به کرامات بسیار مخصوص گردانید، تا به درجتی که نماز شامی، حسن به در صومعهٔ وی بگذشت، وی قامت نماز شام گفته بود و اندر نماز استاده. حسن اندرآمد و اقتدا بدو نکرد؛ از آن‌چه زبان وی بر خواندن قرآن جاری نبود و به شب که بخفت، خداوند را -سبحانه و تعالی- به خواب دید، گفت: «بار خدایا، رضای تو اندر چه چیز است؟» گفت: «یا حسن، رضای ما یافته بودی، قدرش ندانستی.» گفت: «بار خدایا آن چه چیز بود؟» گفت: «اگر تو از پس حبیب دوش نماز بکردی و صحّت نیّتش را از امکان عبارتش بازنداشتی، ما از تو راضی شدیمی.»

و اندر میان این طایفه معروف است که چون حسن از کسان حَجّاج بگریخت به صومعهٔ حبیب اندر شد. ایشان بیامدند و گفتند: «یا حبیب، حسن را جایی دیدی؟» گفتا: «بلی.» گفتند: «کجاست؟» گفت: «اینک در صومعهٔ من است.» به صومعه اندر آمدند، کس را ندیدند و پنداشتند که حبیب بر ایشان استهزا می‌کند. وی را جفا گفتند که: «راست نمی‌گویی.» و وی سوگند یاد کرد که: «راست می‌گویم و اینک در صومعهٔ من است.» دیگر باره و سدیگر باره اندرآمدند و نیافتندش، برفتند. حسن بیرون آمد و گفت: «یا حبیب، دانم که خدای تعالی به برکات تو مرا بدین ظالمان ننمود. چرا گفتی با ایشان که وی در این جای است؟» گفت: «ای استاد، نه به برکات من بود که تو را ننمودند بدیشان، بل که به برکهٔ راست گفتن، تو را ندیدند. اگر من دروغ گفتمی مرا و تو را هر دو رسوا کردندی.»

و وی را از این جنس کرامات بسیار است.

از وی پرسیدند که: «رضای خداوند تعالی اندر چه چیز است؟» گفت: «فی قَلْبٍ لیسَ فیهِ غُبارُ النّفاق.» اندر دلی که اندر او غبار نفاق نباشد؛ از آن‌چه نفاق خلاف وفاق باشد و رضا عین وفاق و محبّت را با نفاق هیچ تعلّق نیست و محلّش رضاست. پس رضا صفت دوستان بود و نفاق صفت دشمنان.

و این سخنی بزرگ است، به جای دیگر بیان کنم، ان شاء اللّه.

اطلاعات

منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منهم: شجاع طریقت و متمکن اندر شریعت، حبیب العجمی، رضی اللّه عنه
هوش مصنوعی: من هم در راه شجاعت و تسلط بر قوانین دینی، حبیب العجمی، رضی الله عنه هستم.
بلندهمّت و باقیمت بود و اندر مرتبه گاهِ مردان قیمتی و خطری عظیم داشت. توبهٔ وی ابتدا بر دست خواجه حسن بصری -رحمة اللّه علیه- بود وی اندر اول عهد ربا دادی و فساد کردی. خدای -عزَّ و جلَّ- به کمال لطف خود او را توبهٔ نَصوح داد و توفیق ارزانی داشت تا به درگاه وی -جلَّ جلالُه- بازگشت و لختی از علم بیاموخت از حسن.
هوش مصنوعی: او شخصی بلندهمت و با ارزش بود و در جایگاه مردان بزرگ قرار داشت و خطرات زیادی را تحمل می‌کرد. توبه او ابتدا به دست خواجه حسن بصری -رحمت خدا بر او باد- انجام شد. او در آغاز، به رباخواری و فساد پرداخته بود. خداوند با لطف کامل خود، او را به توبه‌ای حقیقی هدایت کرد و فرصتی به او داد تا به درگاهش بازگردد و مدتی از علم حسن بهره‌مند شود.
زبانش عجمی بود بر عربیت جاری نگشته بود. خداوند -تَعالی و تَقَدَّسَ- وی را به کرامات بسیار مخصوص گردانید، تا به درجتی که نماز شامی، حسن به در صومعهٔ وی بگذشت، وی قامت نماز شام گفته بود و اندر نماز استاده. حسن اندرآمد و اقتدا بدو نکرد؛ از آن‌چه زبان وی بر خواندن قرآن جاری نبود و به شب که بخفت، خداوند را -سبحانه و تعالی- به خواب دید، گفت: «بار خدایا، رضای تو اندر چه چیز است؟» گفت: «یا حسن، رضای ما یافته بودی، قدرش ندانستی.» گفت: «بار خدایا آن چه چیز بود؟» گفت: «اگر تو از پس حبیب دوش نماز بکردی و صحّت نیّتش را از امکان عبارتش بازنداشتی، ما از تو راضی شدیمی.»
هوش مصنوعی: زبان او غیرعربی بود و به عربی تسلط نداشت. خداوند او را به کرامت‌های ویژه‌ای گرامی داشت، به‌طوری که روزی حسن در صومعه‌اش به او برخورد کرد و دید که او در حال خواندن نماز شام است. حسن به او اقتدا نکرد، زیرا زبانش در خواندن قرآن جاری نبود. شب، حسن خواب دید و در خواب خدا را دید و از او پرسید: «بار خدایا، رضایت تو در چه چیزی است؟» خداوند به او پاسخ داد: «ای حسن، تو رضایت ما را یافته بودی اما قدر آن را ندانستی.» حسن دوباره پرسید: «بار خدایا، آن چه بود؟» خداوند فرمود: «اگر تو بعد از حبیب در نماز تأخیر نمی‌کردی و نیّت صحیح خود را با لفظ بیان می‌کردی، ما از تو راضی می‌شدیم.»
و اندر میان این طایفه معروف است که چون حسن از کسان حَجّاج بگریخت به صومعهٔ حبیب اندر شد. ایشان بیامدند و گفتند: «یا حبیب، حسن را جایی دیدی؟» گفتا: «بلی.» گفتند: «کجاست؟» گفت: «اینک در صومعهٔ من است.» به صومعه اندر آمدند، کس را ندیدند و پنداشتند که حبیب بر ایشان استهزا می‌کند. وی را جفا گفتند که: «راست نمی‌گویی.» و وی سوگند یاد کرد که: «راست می‌گویم و اینک در صومعهٔ من است.» دیگر باره و سدیگر باره اندرآمدند و نیافتندش، برفتند. حسن بیرون آمد و گفت: «یا حبیب، دانم که خدای تعالی به برکات تو مرا بدین ظالمان ننمود. چرا گفتی با ایشان که وی در این جای است؟» گفت: «ای استاد، نه به برکات من بود که تو را ننمودند بدیشان، بل که به برکهٔ راست گفتن، تو را ندیدند. اگر من دروغ گفتمی مرا و تو را هر دو رسوا کردندی.»
هوش مصنوعی: در بین این قوم، به یاد آوردن معروف است که وقتی حسن از دست حجاج فرار کرد، به صومعه حبیب پناه برد. افراد آن قوم آمدند و از حبیب پرسیدند: «آیا حسن را دیده‌ای؟» حبیب پاسخ داد: «بله.» آنها پرسیدند: «کجاست؟» و او گفت: «همین الان در صومعه من است.» وقتی آنها به صومعه وارد شدند، کسی را نیافتند و فکر کردند حبیب به آنها شوخی می‌کند. او را مورد بی‌احترامی قرار دادند و گفتند: «راست نمی‌گویی.» اما حبیب قسم خورد که می‌گوید: «راست می‌گویم و او در صومعه من است.» چند بار دیگر هم به صومعه آمدند و باز هم حسن را پیدا نکردند و در نهایت رفتند. حسن سپس بیرون آمد و به حبیب گفت: «می‌دانم که خداوند به واسطه برکات تو من را از دست این ظالمان نجات داد. چرا به آنها گفتی که او اینجاست؟» حبیب پاسخ داد: «ای استاد، نجات تو تنها به برکات من نبود، بلکه به خاطر راست گفتن من بود که آنها تو را ندیدند. اگر من دروغ می‌گفتم، همسر من و هم تو رسوا می‌شدیم.»
و وی را از این جنس کرامات بسیار است.
هوش مصنوعی: او دارای بسیاری از این نوع معجزات است.
از وی پرسیدند که: «رضای خداوند تعالی اندر چه چیز است؟» گفت: «فی قَلْبٍ لیسَ فیهِ غُبارُ النّفاق.» اندر دلی که اندر او غبار نفاق نباشد؛ از آن‌چه نفاق خلاف وفاق باشد و رضا عین وفاق و محبّت را با نفاق هیچ تعلّق نیست و محلّش رضاست. پس رضا صفت دوستان بود و نفاق صفت دشمنان.
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که رضایت خداوند در چیست؟ و او پاسخ داد: در دلی که در آن غبار نفاق نباشد. نفاق به معنای اینکه انسان در ظاهر با دیگران توافق کند اما در باطن با آن‌ها مخالف باشد. رضایت حقیقی در توافق و محبت است و هیچ‌گونه ارتباطی با نفاق ندارد. بنابراین، رضایت نشان‌دهنده حالت دوستان است و نفاق بازگوکننده ویژگی دشمنان.
و این سخنی بزرگ است، به جای دیگر بیان کنم، ان شاء اللّه.
هوش مصنوعی: این یک گفته مهم است و من آن را در جایی دیگر بیان خواهم کرد، اگر خدا بخواهد.