گنجور

بخش ۱ - باب الملامة

گروهی از مشایخ، طریق ملامت سپرده‌اند، و مر ملامت را اندر خلوص محبت تأثیری عظیم است و مشربی تمام و اهل حق مخصوص‌اند به ملامت خلق از جملهٔ عالم، خاصه بزرگان این امّت -کثّرهم اللّه- و رسول -علیه السّلام- که مقتدا و امام اهل حق بود و پیشرو محبّان، تا برهان حق بر وی پیدا نیامده بود و وحی بدو نپیوسته، به نزدیک همه نیکنام بود و بزرگ؛ و چون خلعت دوستی در سر وی افکندند، خلق زبان ملامت بدو دراز کردند. گروهی گفتند: «کاهن است»، و گروهی گفتند: «شاعر است»، و گروهی گفتند: «کاذب است»، و گروهی گفتند: «مجنون است»، و مانند این خدای -عزّ و جلّ- صفت مؤمنان کرد و گفت: «ایشان از ملامت ملامت کنندگان نترسند»؛ لقوله، تعالی: «ولایخافونَ لومةَ لائمٍ ذلک فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ و اللّه واسعٌ علیمٌ (۵۴/المائده).»

و سنت بار خدای عالم جلّ جلالُه هم چنین رفته است که هرکه حدیث وی کند عالم را بجمله ملامت کنندهٔ وی گرداند و سر وی را از مشغول گشتن به ملامت ایشان نگاه دارد و این غیرت حق باشد که دوستان خود را از ملاحظهٔ غیر نگاه دارد تا چشم کس بر جمال حال ایشان نیفتد و از رؤیت ایشان مر ایشان را نیز نگاه دارد تا جمال خود نبینند و به خود معجب نشوند و به آفت عُجب و تکبر اندر نیفتند. پس خلق را بر ایشان گماشته است تا زبان ملامت بر ایشان دراز کردند و نفس لوامه را اندر ایشان مرکب گردانیده تا مر ایشان را بر هر چه می‌کنند ملامت می‌کند، اگر بد کنند به بدی و اگر نیک کنند به تقصیر کردن و این اصلی قوی است اندر راه خدای عزّ و جلّ که هیچ آفت و حجاب نیست اندر این طریق صعب تر از آن که کسی به خود مُعجب گردد.

و اصل عُجب از دو چیز خیزد: یکی از جاه خلق و مدح ایشان و آن که کردار بنده خلق را پسند افتد بر وی مدح کنند، وی بدان معجب شود و دیگر کردار کسی مر آن کس را پسند افتد و خود را شایسته داند، بدان معجب شود.

خداوند تعالی به فضل خود این راه بر دوستان خود بربست تا معاملتشان اگرچه نیک بود خلق نپسندیدند؛ از آن‌چه به‌حقیقت ندیدند و مجاهدتشان اگرچه بسیار بود ایشان از حول و قوت خود ندیدند و مر خود را نپسندیدند تا از عجب محفوظ بودند. پس آن که پسندیدهٔ حق بود خلق ورا نپسندند، و آن که گزیدهٔ تن خود بود حق ورا نگزیند؛ چنان‌که ابلیس را خلق بپسندیدند و ملائکه وی را بپسندیدند و وی خود را بپسندید، چون پسندیدهٔ حق نبود پسند ایشان مر او را لعنت بار آورد و آدم را صلوات اللّه علیه ملائکه نپسندیدند و گفتند: «أَتجعلُ فیها من یُفْسِدُ فیها و یَسْفِکُ الدِّماءَ (۳۰/البقره)»، و وی خود را نپسندید و گفت: «ربَّنا ظَلَمنا أنْفُسَنا (۲۳/الأعراف)»، و چون پسندیدهٔ حق بود، حق گفت: «فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لهُ عَزْماً (۱۱۵/طه).» ناپسند خلق و ناپسند خود مر او را رحمت بار آورد تا خلق عالم بدانند که مقبول ما مهجور خلق باشد و مقبول خلق مهجور ما. تا لاجرم ملامت خلق غذای دوستان حق است؛ از آن‌چه اندر آن آثار قبول است، و مشرب اولیای وی؛ که آن علامت قرب است و همچنان که همه خلق به قبول خلق خرم باشند، ایشان به رد خلق خرم باشند و اندر اخبار از سید مختار آمده است علیه السّلام از جبرئیل علیه السّلام از خدای عزّ و جلّ که گفت: «اولیائی تحتَ قِبابی لایَعْرِفهُم غیری الا اولیائی.»

اما ملامت بر سه وجه است: یکی راست رفتن، و دیگر قصد کردن و سدیگر ترک کردن.

صورت ملامت راست رفتن، آن بود که یکی کار خود می‌کند و دین را می‌برزد و معاملت را مراعات می‌کند خلق او را اندر آن ملامت می‌کنند و این راه خلق باشد اندر وی، و وی از جمله فارغ.

و صورت ملامت قصد کردن، آن بود که یکی را جاه بسیار از خلق پیدا آید و اندر میانهٔ ایشان نشانه گردد و دلش به جاه میل کند و طبعش اندر ایشان آویزد خواهد تا دل خود را از ایشان فارغ کند و به حق مشغول گردد، بتکلف راه ملامت خلق بر دست گیرد اندر چیزی که اندر شرع زیان ندارد و خلق از وی نفرت آرند و این راه او بود در خلق، و خلق از وی فارغ.

و صورت ملامت ترک کردن، آن بود که یکی را کفر و ضلالت طبعی گریبانگیر شود تا به ترک شریعت و متابعت آن بگوید و گوید: «این ملامتی است که من می‌کنم.» و این راه او بود اندر او.

اما آن که طریق وی راست رفتن بود و نابرزیدن نفاق و دست بداشتن ریا، وی را از ملامت خلق باک نباشد و اندر همه احوال بر سر رشتهٔ خود باشد، به هر نام که خوانندش، ورا یکی باشد.

و اندر حکایات یافتم که شیخ ابوطاهر حرمی رضی اللّه عنه روزی بر خری نشسته بود و مریدی از آنِ وی عنان خر وی گرفته بود، اندر بازار همی‌رفت. یکی آواز داد که: «آن پیر زندیق آمد.» آن مرید چون آن سخن بشنید از غیرت ارادت خود رجم آن مرد کرد، و اهل بازار نیز جمله بشوریدند. شیخ گفت مر مرید را: «اگر خاموش باشی من تو را چیزی آموزم که از این محن بازرهی.» مرید خاموش بود. چون به خانقاه خود باز رفتند، این مرید را گفت: «آن صندوق بیار.» چون بیاورد، درزه‌های نامه بیرون گرفت و پیش وی افکند. گفت: «نگاه کن، از همه کسی به من نامه‌هاست که فرستاده‌اند. یکی مخاطبه شیخ امام کرده است و یکی شیخ زکی، و یکی شیخ زاهد و یکی شیخ الحرمین و مانند این و این همه القاب است نه اسم، و من این همه نیستم. هر کس بر حسب اعتقاد خود سخنی گفته‌اند و مرا لقبی نهاده‌اند. اگر آن بیچاره نیز بر حسب عقیدت خود سخنی گفت و مرا لقبی نهاد، این همه خصومت چرا انگیختی؟»

و امّا آن که طریقش قصد باشد اندر ملامت و ترک جاه و ریاست و دست بداشتن مشغولی خلق، چنان بود که روایت آرند از امیر المؤمنین عثمان -رَضِيَ اللّه عنه- که روزی از خرماستانی از آن خود می‌آمد اندر حال خلافت، حُزمه‌ای هیزم بر سر گرفته و وی چهارصد غلام داشت. گفتند: «یا امیر المؤمنین، چه حالت است؟» گفت: «أُریدُ أَنْ اُجَرِّبَ نفسی. مرا غلامان هستند که این کار بکنند، ولی من می‌خواستم تا نفس خود را تجربه کنم تا جاه خلق ورا از هیچ کاری باز دارد؟»

و این حکایت صریح است بر اثبات ملامت و اندر این معنی حکایت است از امام ابوحنیفه رضی اللّه عنه آن‌جا که ذکر وی آید، بیاید اندر این کتاب.

و نیز از ابویزید می‌آید رضی اللّه عنه که: از حجاز می‌آمد. اندر شهر بانگ درافتاد که: «بایزید آمد.» مردمان شهر جمله پیش وی باز رفتند و به اکرام وی را به شهر درآوردند. چون به مراعات ایشان مشغول شد از حق بازماند و پراکنده گشت. چون به بازار درآمد، قرصی از آستین بیرون گرفت و خوردن گرفت. جمله از وی برگشتند و وی را تنها بگذاشتند، و این اندر ماه رمضان بود. تا مریدی که با وی بود مر مرید را گفت: «ندیدی که یک مسأله از شریعت کار بستم همه خلق مرا رد کردند؟»

و من که علی بن عثمان الجلابی‌‌ام وفقنی اللّه می‌گویم که اندر آن زمانه مر ملامت را فعلی می‌بایست مستنکر، و پدید آمدن به چیزی به خلاف عادت. اکنون اگر کسی خواهد که مر او را ملامت کنند، گو: «دو رکعت نماز کن درازتر.» یا «دین را بتمامی ببرز.» همه خلق بیکبار ورا منافق و مُرایی خوانند.

اما آن که طریقش ترک بود و به خلاف شریعت چیزی بر دست گیرد و گوید که: «طریق ملامت می‌برزم.» آن ضلالتی واضح بود وآفتی ظاهر و هوسی صادق؛ چنان‌که اندر این زمانه بسیار هستند، و مقصود ایشان از رد خلق قبول ایشان است؛ از آن‌چه نخست باید که کسی مقبول باشد تا قصد رد ایشان کند و به فعلی پدیدار آید که ایشان ورا رد کنند. قبول ناکرده را تکلف رد کردن بهانه باشد.

و وقتی مرا با یکی از این مدعیان مبطل صحبت افتاد. روزی وی به معاملتی خراب پدید آمد و عذر آن، ملامت آورد. یکی مر او را گفت: «این هیچ چیز نیست.» وی را دیدم که نَفَسی برآورد. گفتم: «ای هذا! اگر می طریق ملامت کنی و اندر این درستی، انکار این جوانمرد مر فعل تو را تأکید مذهب توست و چون وی با تو اندر راه تو موافقت می‌کند، این خصومت چه چیز است و این خشم چرا؟ این قصّهٔ تو، به دعوت ماننده‌تر از ملامت است. و هر که خلق را دعوت کند، به امر می‌کند از حق و مر آن را برهانی باید، و برهان آن حفظ سنّت بود. چون از تو ترک فریضه می‌بینم و تو خلق را دعوت می‌کنی، این کار از دایرهٔ اسلام بیرون باشد.»

اطلاعات

منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گروهی از مشایخ، طریق ملامت سپرده‌اند، و مر ملامت را اندر خلوص محبت تأثیری عظیم است و مشربی تمام و اهل حق مخصوص‌اند به ملامت خلق از جملهٔ عالم، خاصه بزرگان این امّت -کثّرهم اللّه- و رسول -علیه السّلام- که مقتدا و امام اهل حق بود و پیشرو محبّان، تا برهان حق بر وی پیدا نیامده بود و وحی بدو نپیوسته، به نزدیک همه نیکنام بود و بزرگ؛ و چون خلعت دوستی در سر وی افکندند، خلق زبان ملامت بدو دراز کردند. گروهی گفتند: «کاهن است»، و گروهی گفتند: «شاعر است»، و گروهی گفتند: «کاذب است»، و گروهی گفتند: «مجنون است»، و مانند این خدای -عزّ و جلّ- صفت مؤمنان کرد و گفت: «ایشان از ملامت ملامت کنندگان نترسند»؛ لقوله، تعالی: «ولایخافونَ لومةَ لائمٍ ذلک فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ و اللّه واسعٌ علیمٌ (۵۴/المائده).»
هوش مصنوعی: گروهی از عالمان راه ملامت را پیش گرفته‌اند و بر این عقیده‌اند که ملامت در خلوص محبت تأثیر زیادی دارد. آن‌ها اهل حق را به ملامت دیگران، به‌ویژه در میان بزرگان این امت، مخصوص می‌دانند. پیامبر اسلام به عنوان پیشوای اهل حق، قبل از آنکه برهان حق بر او آشکار شود و وحی به او نازل گردد، در نظر همه نیکوکار و بزرگوار بود. اما زمانی که مقام دوستی بر او اعطا شد، مردم به او ملامت کردند. برخی او را کاهن، برخی شاعر، برخی دروغگو و برخی دیگر دیوانه نامیدند. خداوند در وصف مؤمنان می‌فرماید که آن‌ها از ملامت ملامت‌کنندگان نمی‌ترسند، و این از فضل الهی‌است که به هر کس بخواهد می‌دهد؛ و خداوند وسیع و دانا است.
و سنت بار خدای عالم جلّ جلالُه هم چنین رفته است که هرکه حدیث وی کند عالم را بجمله ملامت کنندهٔ وی گرداند و سر وی را از مشغول گشتن به ملامت ایشان نگاه دارد و این غیرت حق باشد که دوستان خود را از ملاحظهٔ غیر نگاه دارد تا چشم کس بر جمال حال ایشان نیفتد و از رؤیت ایشان مر ایشان را نیز نگاه دارد تا جمال خود نبینند و به خود معجب نشوند و به آفت عُجب و تکبر اندر نیفتند. پس خلق را بر ایشان گماشته است تا زبان ملامت بر ایشان دراز کردند و نفس لوامه را اندر ایشان مرکب گردانیده تا مر ایشان را بر هر چه می‌کنند ملامت می‌کند، اگر بد کنند به بدی و اگر نیک کنند به تقصیر کردن و این اصلی قوی است اندر راه خدای عزّ و جلّ که هیچ آفت و حجاب نیست اندر این طریق صعب تر از آن که کسی به خود مُعجب گردد.
هوش مصنوعی: سنت الهی بر این قرار گرفته است که هر کسی که حدیث خدا را نقل کند، تمام افراد دنیا او را مورد سرزنش قرار دهند و از درگیر شدن در ملامت آنان حفظ شود. این نشان‌دهنده غیرت خداوند است که دوستانش را از دید دیگران دور نگه می‌دارد، تا کسی به جمال و حال آنان نظر نکند و خودشان نیز به خود مغرور نشوند و به آفات عُجب و تکبر دچار نشوند. به همین دلیل، خداوند افرادی را در دنیا قرار داده است که زبانشان به ملامت دیگران دراز باشد و نفس مأمور به سرزنش در آن‌ها مستقر شود. چه کار بدی انجام دهند سرزنش می‌شوند و چه نیکی کنند باز هم به تقصیر کردن متهم می‌شوند. این حقیقتی عمیق در راه الهی است که هیچ مانعی سخت‌تر از این نیست که کسی به خود مغرور شود.
و اصل عُجب از دو چیز خیزد: یکی از جاه خلق و مدح ایشان و آن که کردار بنده خلق را پسند افتد بر وی مدح کنند، وی بدان معجب شود و دیگر کردار کسی مر آن کس را پسند افتد و خود را شایسته داند، بدان معجب شود.
هوش مصنوعی: عجب از دو موضوع به وجود می‌آید: یکی از توجه دیگران و ستایش آنان است. وقتی که اعمال فردی مورد توجه و تعریف دیگران قرار می‌گیرد، او دچار خودپسندی می‌شود. دیگری زمانی است که فردی به کارهای خود علاقه‌مند می‌شود و خود را لایق می‌داند، که این نیز باعث عجب او می‌شود.
خداوند تعالی به فضل خود این راه بر دوستان خود بربست تا معاملتشان اگرچه نیک بود خلق نپسندیدند؛ از آن‌چه به‌حقیقت ندیدند و مجاهدتشان اگرچه بسیار بود ایشان از حول و قوت خود ندیدند و مر خود را نپسندیدند تا از عجب محفوظ بودند. پس آن که پسندیدهٔ حق بود خلق ورا نپسندند، و آن که گزیدهٔ تن خود بود حق ورا نگزیند؛ چنان‌که ابلیس را خلق بپسندیدند و ملائکه وی را بپسندیدند و وی خود را بپسندید، چون پسندیدهٔ حق نبود پسند ایشان مر او را لعنت بار آورد و آدم را صلوات اللّه علیه ملائکه نپسندیدند و گفتند: «أَتجعلُ فیها من یُفْسِدُ فیها و یَسْفِکُ الدِّماءَ (۳۰/البقره)»، و وی خود را نپسندید و گفت: «ربَّنا ظَلَمنا أنْفُسَنا (۲۳/الأعراف)»، و چون پسندیدهٔ حق بود، حق گفت: «فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لهُ عَزْماً (۱۱۵/طه).» ناپسند خلق و ناپسند خود مر او را رحمت بار آورد تا خلق عالم بدانند که مقبول ما مهجور خلق باشد و مقبول خلق مهجور ما. تا لاجرم ملامت خلق غذای دوستان حق است؛ از آن‌چه اندر آن آثار قبول است، و مشرب اولیای وی؛ که آن علامت قرب است و همچنان که همه خلق به قبول خلق خرم باشند، ایشان به رد خلق خرم باشند و اندر اخبار از سید مختار آمده است علیه السّلام از جبرئیل علیه السّلام از خدای عزّ و جلّ که گفت: «اولیائی تحتَ قِبابی لایَعْرِفهُم غیری الا اولیائی.»
هوش مصنوعی: خداوند به لطف خود مسیری را برای دوستانش ایجاد کرده است تا آنها در کارهایشان هرچند نیکو باشد، با نارضایتی دیگران مواجه شوند. این ناپسندیده شدن باعث می‌شود که آنها خود را نپسندند و از فریب خود محفوظ بمانند. آنچه که مورد پسند حق است، ممکن است مردم نپسندند و آنچه که متعلق به نفس خود باشد، حق به آن توجه نکند. به عنوان مثال، ابلیس مورد پسند مردم و فرشتگان بود و او نیز خود را پسندید، اما چون مورد پسند حق نبود، لعنت بر او نازل شد. در مقابل، آدم مورد پسند فرشتگان نبود و آنها گفتند که آیا خداوند در زمین کسی را قرار می‌دهد که فساد کند و خون بریزد. اما او خود را نپسندید و به درگاه خداوند اظهار ندامت کرد. چون او مورد پسند حق بود، خداوند بر او رحمت نازل کرد. این نکته نشان می‌دهد که ممکن است مقبول ما مورد بی‌توجهی دیگران باشد و مقبول دیگران ممکن است مورد توجه ما نباشد. در نتیجه، ملامت و سرزنش مردم برای دوستان خداوند همچون غذای روحی آنهاست و نشانه‌ای از قرب آنها به خداوند به شمار می‌رود. در نهایت، روایتی از حضرت جبرئیل آمده است که خداوند می‌فرماید: «دوستان من در زیر سایه‌های من قرار دارند و هیچ‌کس جز دوستانم آنها را نمی‌شناسد.»
اما ملامت بر سه وجه است: یکی راست رفتن، و دیگر قصد کردن و سدیگر ترک کردن.
هوش مصنوعی: اما ملامت به سه صورت است: یکی این که به طور مستقیم و درست عمل نکنیم، دیگری این که نیت خوبی نداشته باشیم و سوم این که برخی کارها را رها کنیم.
صورت ملامت راست رفتن، آن بود که یکی کار خود می‌کند و دین را می‌برزد و معاملت را مراعات می‌کند خلق او را اندر آن ملامت می‌کنند و این راه خلق باشد اندر وی، و وی از جمله فارغ.
هوش مصنوعی: اگر کسی کار خود را انجام دهد و به دین خودش پایبند نباشد، اما در کارهایش به انصاف و درستکاری توجه کند، مردم او را مورد سرزنش قرار می‌دهند. این نوع قضاوت و انتقاد از سوی دیگران به موضوعی عادی تبدیل می‌شود، در حالی که آن شخص از این قضاوت‌ها بی‌زحمت و بی‌توجهی می‌گذرد.
و صورت ملامت قصد کردن، آن بود که یکی را جاه بسیار از خلق پیدا آید و اندر میانهٔ ایشان نشانه گردد و دلش به جاه میل کند و طبعش اندر ایشان آویزد خواهد تا دل خود را از ایشان فارغ کند و به حق مشغول گردد، بتکلف راه ملامت خلق بر دست گیرد اندر چیزی که اندر شرع زیان ندارد و خلق از وی نفرت آرند و این راه او بود در خلق، و خلق از وی فارغ.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد در میان مردم به مقام و شهرتی دست یابد و دلش به این مقام علاقه‌مند شود، ممکن است بخواهد خود را از این جمعیت جدا کند و به خداوند مشغول شود. او ممکن است به عمد رفتارهایی از خود نشان دهد که باعث خشم و نفرت دیگران از او شود، در حالی که این رفتارها در دین ضرر ندارد. به این ترتیب، او به راهی می‌رود که مردم از او فاصله بگیرند و او بتواند به حقیقت و بندگی خدا توجه کند.
و صورت ملامت ترک کردن، آن بود که یکی را کفر و ضلالت طبعی گریبانگیر شود تا به ترک شریعت و متابعت آن بگوید و گوید: «این ملامتی است که من می‌کنم.» و این راه او بود اندر او.
هوش مصنوعی: ملامت به این معنی است که فردی به خاطر نداشتن ایمان و راهی صحیح، به ترک اصول شریعت و پیروی نکردن از آن می‌پردازد و به نوعی این رفتار نادرست خود را توجیه می‌کند و این حالت جزو ویژگی‌های او شده است.
اما آن که طریق وی راست رفتن بود و نابرزیدن نفاق و دست بداشتن ریا، وی را از ملامت خلق باک نباشد و اندر همه احوال بر سر رشتهٔ خود باشد، به هر نام که خوانندش، ورا یکی باشد.
هوش مصنوعی: کسی که طبق اصول صحیح زندگی می‌کند و از نفاق دوری می‌کند و ریاکاری را ترک می‌گوید، از انتقادات مردم نگران نیست و در هر شرایطی بر مسیر خود استوار است. مهم نیست که او را به چه نامی بشناسند، او در نهایت یکی خواهد بود.
و اندر حکایات یافتم که شیخ ابوطاهر حرمی رضی اللّه عنه روزی بر خری نشسته بود و مریدی از آنِ وی عنان خر وی گرفته بود، اندر بازار همی‌رفت. یکی آواز داد که: «آن پیر زندیق آمد.» آن مرید چون آن سخن بشنید از غیرت ارادت خود رجم آن مرد کرد، و اهل بازار نیز جمله بشوریدند. شیخ گفت مر مرید را: «اگر خاموش باشی من تو را چیزی آموزم که از این محن بازرهی.» مرید خاموش بود. چون به خانقاه خود باز رفتند، این مرید را گفت: «آن صندوق بیار.» چون بیاورد، درزه‌های نامه بیرون گرفت و پیش وی افکند. گفت: «نگاه کن، از همه کسی به من نامه‌هاست که فرستاده‌اند. یکی مخاطبه شیخ امام کرده است و یکی شیخ زکی، و یکی شیخ زاهد و یکی شیخ الحرمین و مانند این و این همه القاب است نه اسم، و من این همه نیستم. هر کس بر حسب اعتقاد خود سخنی گفته‌اند و مرا لقبی نهاده‌اند. اگر آن بیچاره نیز بر حسب عقیدت خود سخنی گفت و مرا لقبی نهاد، این همه خصومت چرا انگیختی؟»
هوش مصنوعی: روزی شیخ ابوطاهر حرمی بر خر نشسته بود و یکی از مریدانش افسار خر را در دست داشت و در بازار می‌رفتند. ناگهان کسی فریاد زد: «این پیر زندیق آمده است.» مرید، به خاطر غیرت ارادتش، آن مرد را مورد حمله قرار داد و مردم بازار هم به هیجان آمدند. شیخ به مرید گفت: «اگر سکوت کنی، چیزی به تو می‌آموزم که از این مشکلات رهایی یابی.» مرید خاموش ماند و وقتی به خانقاه خود برگشتند، شیخ از او خواست تا صندوقی را بیاورد. زمانی که صندوق را آورد، شیخ نامه‌ها را از آن خارج کرد و به مرید نشان داد. او گفت: «نگاه کن، اینها نامه‌هایی هستند که دیگران برای من فرستاده‌اند. یکی از شیخ امام، یکی از شیخ زکی، یکی از شیخ زاهد و یکی از شیخ الحرمین. اینها همه القاب هستند و نه نام. من هیچ‌یک از این القاب نیستم. هر کس بر اساس اعتقاد خود گفتاری کرده و لقبی برای من گذاشته است. اگر آن فرد هم بر اساس عقیده‌اش چیزی گفت و لقبی برای من انتخاب کرد، چرا باید از این همه اختلاف و دشمنی به وجود بیاید؟»
و امّا آن که طریقش قصد باشد اندر ملامت و ترک جاه و ریاست و دست بداشتن مشغولی خلق، چنان بود که روایت آرند از امیر المؤمنین عثمان -رَضِيَ اللّه عنه- که روزی از خرماستانی از آن خود می‌آمد اندر حال خلافت، حُزمه‌ای هیزم بر سر گرفته و وی چهارصد غلام داشت. گفتند: «یا امیر المؤمنین، چه حالت است؟» گفت: «أُریدُ أَنْ اُجَرِّبَ نفسی. مرا غلامان هستند که این کار بکنند، ولی من می‌خواستم تا نفس خود را تجربه کنم تا جاه خلق ورا از هیچ کاری باز دارد؟»
هوش مصنوعی: اما کسی که هدفش در ملامت و ترک مقام و ریاست و دوری از مشغولیت‌های مردم باشد، داستانی از امیر المؤمنین عثمان -رضی الله عنه- نقل شده است. روزی، او در حالی که در حال خلافت بود، از خرماستان خود برمی‌گشت و هیزم‌هایی را بر سر خود حمل می‌کرد، در حالی که چهارصد غلام در اختیار داشت. به او گفتند: «ای امیر المؤمنین، شما چه حالتی دارید؟» او پاسخ داد: «می‌خواهم خودم را امتحان کنم. من غلامانی دارم که می‌توانند این کار را انجام دهند، اما من می‌خواستم تا ببینم آیا میل به مقام و عظمت می‌تواند مرا از انجام کارهای ساده بازدارد یا خیر؟»
و این حکایت صریح است بر اثبات ملامت و اندر این معنی حکایت است از امام ابوحنیفه رضی اللّه عنه آن‌جا که ذکر وی آید، بیاید اندر این کتاب.
هوش مصنوعی: این داستان به طور واضحی نشان‌دهنده تأیید ملامت است و در این راستا اشاره‌ای به امام ابوحنیفه (رحمت الله علیه) دارد. زمانی که نام ایشان در این کتاب ذکر شود، بحث بیشتری در این زمینه خواهد شد.
و نیز از ابویزید می‌آید رضی اللّه عنه که: از حجاز می‌آمد. اندر شهر بانگ درافتاد که: «بایزید آمد.» مردمان شهر جمله پیش وی باز رفتند و به اکرام وی را به شهر درآوردند. چون به مراعات ایشان مشغول شد از حق بازماند و پراکنده گشت. چون به بازار درآمد، قرصی از آستین بیرون گرفت و خوردن گرفت. جمله از وی برگشتند و وی را تنها بگذاشتند، و این اندر ماه رمضان بود. تا مریدی که با وی بود مر مرید را گفت: «ندیدی که یک مسأله از شریعت کار بستم همه خلق مرا رد کردند؟»
هوش مصنوعی: ابویزید، که از حجاز برگشته بود، نامش در شهر پیچید و مردم به استقبال او رفتند و با احترام او را به شهر آوردند. اما وقتی او به احترام آن‌ها مشغول شد، از یاد خدا غافل گردید. هنگامی که به بازار رفت، نانی از آستینش بیرون آورد و شروع به خوردن کرد. مردم از او فاصله گرفتند و او را تنها گذاشتند، و این اتفاق در ماه رمضان افتاده بود. در این حین، مریدش به او گفت: «آیا ندیدی که با یک اقدام کوچک از شریعت، همه مردم رد کردند؟»
و من که علی بن عثمان الجلابی‌‌ام وفقنی اللّه می‌گویم که اندر آن زمانه مر ملامت را فعلی می‌بایست مستنکر، و پدید آمدن به چیزی به خلاف عادت. اکنون اگر کسی خواهد که مر او را ملامت کنند، گو: «دو رکعت نماز کن درازتر.» یا «دین را بتمامی ببرز.» همه خلق بیکبار ورا منافق و مُرایی خوانند.
هوش مصنوعی: من علی بن عثمان الجلابی هستم و می‌گویم که در آن زمان، انجام کارهایی که مورد ملامت بود، باید ناپسند شمرده می‌شد و برآمدن به روش‌های غیرعادی. حال اگر کسی بخواهد که او را سرزنش کنند، کافی است بگوید: «دو رکعت نماز را طولانی‌تر بخوان.» یا «به‌طور کامل به دین عمل کن.» در آن صورت، همه به‌طور ناگهانی او را منافق و دورو خواهند نامید.
اما آن که طریقش ترک بود و به خلاف شریعت چیزی بر دست گیرد و گوید که: «طریق ملامت می‌برزم.» آن ضلالتی واضح بود وآفتی ظاهر و هوسی صادق؛ چنان‌که اندر این زمانه بسیار هستند، و مقصود ایشان از رد خلق قبول ایشان است؛ از آن‌چه نخست باید که کسی مقبول باشد تا قصد رد ایشان کند و به فعلی پدیدار آید که ایشان ورا رد کنند. قبول ناکرده را تکلف رد کردن بهانه باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی راهی را ترک کند و برخلاف قانون الهی چیزی را به دست آورد و بگوید که: «من از ملامت دیگران نمی‌ترسم»، این کاملاً اشتباه و نشان‌دهنده‌ی یک انحراف واضح است. این افراد به وضوح دچار وسوسه‌ای شده‌اند و در زمانه‌ی ما بسیاری از این افراد وجود دارند. هدف آن‌ها از رد دیگران، جذب توجه و پذیرش خودشان است. در واقع، ابتدا باید کسی به پذیرش برسد تا بتواند درباره‌ی دیگران قضاوت کند و با عمل خود نشان دهد که دیگران را رد کند. رد کردن کسی که هنوز پذیرفته نشده، تنها یک توجیه برای خودشان است.
و وقتی مرا با یکی از این مدعیان مبطل صحبت افتاد. روزی وی به معاملتی خراب پدید آمد و عذر آن، ملامت آورد. یکی مر او را گفت: «این هیچ چیز نیست.» وی را دیدم که نَفَسی برآورد. گفتم: «ای هذا! اگر می طریق ملامت کنی و اندر این درستی، انکار این جوانمرد مر فعل تو را تأکید مذهب توست و چون وی با تو اندر راه تو موافقت می‌کند، این خصومت چه چیز است و این خشم چرا؟ این قصّهٔ تو، به دعوت ماننده‌تر از ملامت است. و هر که خلق را دعوت کند، به امر می‌کند از حق و مر آن را برهانی باید، و برهان آن حفظ سنّت بود. چون از تو ترک فریضه می‌بینم و تو خلق را دعوت می‌کنی، این کار از دایرهٔ اسلام بیرون باشد.»
هوش مصنوعی: روزی با یکی از افرادی که در ادعای باطل خود مصمم بودند، صحبت می‌کردم. او دچار مشکل مالی شده بود و به خاطر آن عذر و بهانه می‌آورد. یکی از حاضرین به او گفت: «این موضوع اهمیتی ندارد.» من دیدم که او نَفَسی از روی ناراحتی کشید. به او گفتم: «اگر می‌خواهی به این جوانمرد ملامت کنی، بدان که انکار او تأییدکنندهٔ اعتقادات توست، چرا که او در مسیر تو با تو هم‌راستا است. پس چرا باید با او خصومت ورزی و عصبانی باشی؟ داستان تو بیشتر به دعوت شبیه است تا ملامت. هر که انسانی را دعوت کند، باید او را به حق و درستی راهنمایی کند و برهانش حفظ سنت‌ها است. اما وقتی من می‌بینم که تو فریضه‌ای را ترک می‌کنی و در عین حال دیگران را به پیروی از خود دعوت می‌کنی، این عمل از دایرهٔ اسلام خارج است.»