گنجور

فی توحید الملک العلام جل جلاله

ای ز هستی غلغلی در ملک جان انداخته
عکس نور ذات خود بر انس و جان انداخته
آتشی از مهر در میدان دل افروخته
پرتوی از ذات در صحرای جان انداخته
نه تتق در عالم کون و فساد افراشته
هفت فرش اندر سرای کن فکان انداخته
مهر وحدت از رخ شاه و گدا افروخته
نور قربت در دل پیر و جوان انداخته
شب کنار آسمان پر کرده از در و گهر
ماه را چون گوی سیمین در میان انداخته
روز فرشی را ز زر گسترده بر روی فلک
شب بساطی را به راه کهکشان انداخته
قدرت او صبحدم از جامه ی زرین مهر
سبز خنگ چرخ را برگستوان انداخته
در بدخشان، تاب مهر عالم افروزش به صنع
خون لعل اندر دل سنگین کان انداخته
هر که بی پروانه ی حکمش زبان آور شده
همچو شمعش آتشی اندر زبان انداخته
زآستین صنع، دست قدرتش روز ازل
فتنه ها در دامن آخر زمان انداخته
هر کسی کو آتش حرص و هوا افروخته
زآتش غم دودش اندر دودمان انداخته
دوستان را روح و راحت دررسانیده به دل
دشمنان را در عذاب جاودان انداخته
هر که عشق او بهشت، از مدبری و کافری
آتشی از دوزخش در خان و مان انداخته
غیر نامش هر که نامی بر زبان آورده است
از ندامت، خاک راه اندر دهان انداخته
عاشق ذات جلالش هر دم از مجرای دل
ناوک آه از زمین بر آسمان انداخته
صانع بیچون به دست قدرت خود در بهشت
خوان پرنعمت ز بهر بندگان انداخته
عارف حق از خدا چیزی نخواهد جز لقا
گرچه بیند جنت اعلی و خوان انداخته
کوثر و حور و جنان هیچ است پیش حق طلب
کو ز دیده کوثر و حور و جنان انداخته
بنده ای را بر فراز تخت شاهی داده جای
بنده ای را دردمند و ناتوان انداخته
زاهدی را کرده در مسجد امام و پیشوا
راهبی را مست در کوی مغان انداخته
خالق اشیا، گناهی کآمد از ما در وجود
سترپوش است و طبق پوشی بر آن انداخته
ذات پنهانش که پیداتر بود از آفتاب
سر به سر اهل یقین را در گمان انداخته
مه، برین چرخ یکم از امر حق، در تیره شب
خویشتن را همچو شمعی در دخان انداخته
منشی ملک دوم، آن کو عطارد نام اوست
مست حضرت گشته و کلک از بنان انداخته
مطرب بزم سوم، زهره، به امر دادگر
از غریو چنگ در گردون فغان انداخته
خسرو چرخ چهارم، آفتاب، از نور حق
آتشی اندر نهاد خود عیان انداخته
رزم ساز کشور پنجم، شه بهرام نام
هیبت قهر حق از دستش سنان انداخته
قاضی ملک ششم، برجیس، در دارالقضا
دست قدرت بر سر او طیلسان انداخته
شاه چرخ هفتمین، کیوان، به امر کردگار
هفت گردون معلا زیر ران انداخته
دست صنعش، فصل نیسان از شقایق، فرش آل
بر کنار سبزه و آب روان انداخته
چترهای هفت رنگ از شاخه ها افراخته
وز زمرد فرشها در بوستان انداخته
از بهار و ارغوان و لاله و نسرین و گل
برقعی بر روی باغ از پرنیان انداخته
شاخ سنبل بر کنار ضیمران افراخته
شور بلبل در میان گلستان انداخته
ارغوان، رخ سرخ کرده از برای شاهدی
غیرت او آتشی در ارغوان انداخته
رنگ و بوی گل پدید آورده در بستان عشق
غلغلی در بلبل فریادخوان انداخته
در شب معراج گفته یک سخن با مصطفا
زآن سخن آوازه ای اندر جهان انداخته
دین او دریاست، در وی مؤمنان چون گوهرند
کافران را موج، چون خس بر کران انداخته
دولت او کوس در عرش معلا کوفته
نوبتش آوازه در کون و مکان انداخته
کشتیی کآن نیست در دریای دین ملاح آن
لنگر و تیرش شکسته، بادبان انداخته
حیدر عاشق زبهر آنکه باشد احمدی
غلغلی از عاشقی در لامکان انداخته

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ز هستی غلغلی در ملک جان انداخته
عکس نور ذات خود بر انس و جان انداخته
هوش مصنوعی: ای کسی که با وجود خود، شور و هیجان در جهان وجود ایجاد کرده‌ای و نور حقیقت خود را بر انسان‌ها و جان‌ها تابانده‌ای.
آتشی از مهر در میدان دل افروخته
پرتوی از ذات در صحرای جان انداخته
هوش مصنوعی: احساسی از عشق در دل روشن شده و نوری از وجود الهی در فضای جان تابیده است.
نه تتق در عالم کون و فساد افراشته
هفت فرش اندر سرای کن فکان انداخته
هوش مصنوعی: هیچگونه قدرت و توانایی در جهان و در حال ناپایداری وجود ندارد که هفت فرش را در خانه‌اش برپا کرده باشد و اینجا را به شکلی زیبا و باشکوه زینت داده باشد.
مهر وحدت از رخ شاه و گدا افروخته
نور قربت در دل پیر و جوان انداخته
هوش مصنوعی: محبت و دوستی که از چهره‌ی پادشاه و درویش می‌درخشد، باعث شده که احساس نزدیکی و قرابت در دل‌های پیر و جوان شکل بگیرد.
شب کنار آسمان پر کرده از در و گهر
ماه را چون گوی سیمین در میان انداخته
هوش مصنوعی: شب کنار آسمان پر از ستاره و درخشش است و ماه مانند یک گوی نقره‌ای در میان این زیبایی قرار گرفته.
روز فرشی را ز زر گسترده بر روی فلک
شب بساطی را به راه کهکشان انداخته
هوش مصنوعی: در آسمان شب، فرشی از زر (طلا) بر پا شده، و در کهکشان سفره‌ای برافراشته است.
قدرت او صبحدم از جامه ی زرین مهر
سبز خنگ چرخ را برگستوان انداخته
هوش مصنوعی: قدرت او صبح زود، با شکوه و زیبایی، از لباس طلایی که بر تن دارد، رنگ سبز زمین و آسمان را بر زمین می‌ریزد و آن را به طور کلی دگرگون می‌کند.
در بدخشان، تاب مهر عالم افروزش به صنع
خون لعل اندر دل سنگین کان انداخته
هوش مصنوعی: در بدخشان، آفتاب که نورش عالم را روشن می‌کند، با تولید خون لعل (گلابی) در دل سنگ‌های سنگین، درخشندگی خاصی به وجود آورده است.
هر که بی پروانه ی حکمش زبان آور شده
همچو شمعش آتشی اندر زبان انداخته
هوش مصنوعی: هر کس بدون اجازه و به طور بی‌پروایی درباره‌ی حکمت‌ها صحبت کند، مانند شمعی است که با زبانش، آتش و شور و شوقی را به وجود آورده است.
زآستین صنع، دست قدرتش روز ازل
فتنه ها در دامن آخر زمان انداخته
هوش مصنوعی: از آستین خلقت، توانایی او در آغاز دنیا مشکلات و فتنه‌هایی را در پایان زمان به وجود آورده است.
هر کسی کو آتش حرص و هوا افروخته
زآتش غم دودش اندر دودمان انداخته
هوش مصنوعی: هر فردی که به خاطر حرص و تمایلات خود شعله‌ای از آتش را برافروخته، باید بداند که این آتش غم و اندوه را در زندگی‌اش به راه خواهد آورد و دود آن نیز به خانواده و نسلش آسیب خواهد رساند.
دوستان را روح و راحت دررسانیده به دل
دشمنان را در عذاب جاودان انداخته
هوش مصنوعی: دوستان را آرامش و خوشحالی بخشیده و دشمنان را در درد و رنج ابدی گرفتار کرده است.
هر که عشق او بهشت، از مدبری و کافری
آتشی از دوزخش در خان و مان انداخته
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق او به مانند بهشت است، از دو گانه‌گی و نادانی، آتش دوزخی را در خانه و زندگی‌اش برپا کرده است.
غیر نامش هر که نامی بر زبان آورده است
از ندامت، خاک راه اندر دهان انداخته
هوش مصنوعی: هر کس غیر از نام او نام دیگری را بر زبان بیاورد، به خاطر پشیمانی‌اش باید خاک راه را در دهانش بگذارد.
عاشق ذات جلالش هر دم از مجرای دل
ناوک آه از زمین بر آسمان انداخته
هوش مصنوعی: هر لحظه، عاشق زیبایی و عظمت او با دل خود فریادی از عمیق‌ترین احساساتش به آسمان می‌فرستد، که گویی زهره‌ای از دلتنگی بر روی زمین می‌تابد.
صانع بیچون به دست قدرت خود در بهشت
خوان پرنعمت ز بهر بندگان انداخته
هوش مصنوعی: خالق بدون هیچ شک و تردیدی با قدرت خود در بهشت سفره‌ی پرنعمت برای بندگانش قرار داده است.
عارف حق از خدا چیزی نخواهد جز لقا
گرچه بیند جنت اعلی و خوان انداخته
هوش مصنوعی: عارف واقعی از خداوند چیزی جز دیدار او نمی‌خواهد، حتی اگر بهشت برین و نعمت‌های فراوان را ببیند و بر آن دعوت شود.
کوثر و حور و جنان هیچ است پیش حق طلب
کو ز دیده کوثر و حور و جنان انداخته
هوش مصنوعی: بهشت و نعمت‌های آن، هیچ‌گاه برتری بر خداوند ندارند. هرکس در طلب خداوند باشد، به خوبی می‌داند که این نعمت‌ها در مقایسه با خود خداوند ناچیز هستند و شخص بایستی به او توجه کند.
بنده ای را بر فراز تخت شاهی داده جای
بنده ای را دردمند و ناتوان انداخته
هوش مصنوعی: یک بنده را به مقام بالای تخت پادشاهی نشاندند، در حالی که بنده دیگر که در وضعیت سخت و ناتوانی بود، به زمین انداخته شد.
زاهدی را کرده در مسجد امام و پیشوا
راهبی را مست در کوی مغان انداخته
هوش مصنوعی: زاهدی در مسجد امام و پیشوا نشسته و در عین حال، راهبی مست در محله‌ی می‌فروشان رها شده است.
خالق اشیا، گناهی کآمد از ما در وجود
سترپوش است و طبق پوشی بر آن انداخته
هوش مصنوعی: خداوند، به خاطر گناهانی که ما انجام داده‌ایم، در وجود ما پرده‌ای قرار داده و بر آن، پوشش‌هایی انداخته است.
ذات پنهانش که پیداتر بود از آفتاب
سر به سر اهل یقین را در گمان انداخته
هوش مصنوعی: خود واقعی او که از آفتاب هم بیشتر درخشان و واضح است، تمام باورمندان را در اشتباه انداخته است.
مه، برین چرخ یکم از امر حق، در تیره شب
خویشتن را همچو شمعی در دخان انداخته
هوش مصنوعی: ماه در آسمان بر اساس فرمان حق، در دل شب تاریک، مانند شمعی در میان دود می‌درخشد.
منشی ملک دوم، آن کو عطارد نام اوست
مست حضرت گشته و کلک از بنان انداخته
هوش مصنوعی: منشی ملک دوم، کسی است به نام عطارد که در برابر حضرت ملوکانه مست و غرق در شادی شده و قلم را از دست خود رها کرده است.
مطرب بزم سوم، زهره، به امر دادگر
از غریو چنگ در گردون فغان انداخته
هوش مصنوعی: در میهمانی سوم، زهره، به دستور خدایی که عدالت را برقرار می‌کند، صدای چنگ در آسمان را به فریاد تبدیل کرده است.
خسرو چرخ چهارم، آفتاب، از نور حق
آتشی اندر نهاد خود عیان انداخته
هوش مصنوعی: خسرو با چهره‌اش مانند خورشید، از نور واقعی که در درونش دارد، شعله‌ای را به نمایش گذاشته است.
رزم ساز کشور پنجم، شه بهرام نام
هیبت قهر حق از دستش سنان انداخته
هوش مصنوعی: بهرام، شاه و فرمانده‌ی شجاع و قدرتمند کشور پنجم، با اندیشه‌ای قوی و اراده‌ای آهنین، در میدان جنگ مانند یک ابر مرد، ترس و هیبت قهرمانانه‌ای دارد که دشمنان را می‌ترساند و سلاح‌هایشان را از دستشان می‌اندازد.
قاضی ملک ششم، برجیس، در دارالقضا
دست قدرت بر سر او طیلسان انداخته
هوش مصنوعی: قاضی ملک ششم، برجیس، در محاکم قضایی، با قدرت و اقتدار دستش را بر سر او قرار داده است و بر او مسلط شده است.
شاه چرخ هفتمین، کیوان، به امر کردگار
هفت گردون معلا زیر ران انداخته
هوش مصنوعی: ملک آسمان‌ها، کیوان، به فرمان خداوند، هفت آسمان زینتی را زیر پای خود قرار داده است.
دست صنعش، فصل نیسان از شقایق، فرش آل
بر کنار سبزه و آب روان انداخته
هوش مصنوعی: دست آفرینش او، در فصل بهار، فرشی از شقایق‌ها بر کنار علف‌ها و آب‌های جاری گسترده است.
چترهای هفت رنگ از شاخه ها افراخته
وز زمرد فرشها در بوستان انداخته
هوش مصنوعی: چترهای هفت رنگ بر روی درختان نصب شده و فرش‌های سبز رنگ در باغ گسترده شده‌اند.
از بهار و ارغوان و لاله و نسرین و گل
برقعی بر روی باغ از پرنیان انداخته
هوش مصنوعی: بهار و گل‌های زیبا مانند ارغوان، لاله و نسرین، به‌گونه‌ای در باغ پخش شده‌اند که گویی همراه با پارچه‌های نرم و لطیف به روی آن‌ها پوشانده شده است.
شاخ سنبل بر کنار ضیمران افراخته
شور بلبل در میان گلستان انداخته
هوش مصنوعی: شاخ سنبل در کنار باغ، سرسبز و زیبایی نمایان شده است و آواز خوش بلبل در میان گل‌ها طنین‌انداز شده است.
ارغوان، رخ سرخ کرده از برای شاهدی
غیرت او آتشی در ارغوان انداخته
هوش مصنوعی: گل ارغوان به خاطر غیرت و حسادت خود به شاهدی، رنگش به سرخی گراییده و گویی آتشی در درونش شعله‌ور شده است.
رنگ و بوی گل پدید آورده در بستان عشق
غلغلی در بلبل فریادخوان انداخته
هوش مصنوعی: عطر و زیبایی گل در باغ عشق باعث شده که بلبل با صدای بلند آواز بخواند.
در شب معراج گفته یک سخن با مصطفا
زآن سخن آوازه ای اندر جهان انداخته
هوش مصنوعی: در شب معراج، پیامبر با خداوند سخنی گفت که تاثیر و شهرت آن در سراسر جهان پخش شد.
دین او دریاست، در وی مؤمنان چون گوهرند
کافران را موج، چون خس بر کران انداخته
هوش مصنوعی: دین او مانند دریا است و در آن، مؤمنان مانند گوهرهایی با ارزش هستند. در حالی که کافران مانند جلبک‌هایی هستند که بر روی سواحل رها شده‌اند.
دولت او کوس در عرش معلا کوفته
نوبتش آوازه در کون و مکان انداخته
هوش مصنوعی: خوشبختی و شاهی او همچون طنین کوهی در آسمان بلند در جایی به صدا درآمده که صدایش در همه جا پیچیده و شناخته شده است.
کشتیی کآن نیست در دریای دین ملاح آن
لنگر و تیرش شکسته، بادبان انداخته
هوش مصنوعی: کشتی‌ای که در دریای دین وجود ندارد، ملّاح آن دچار مشکل شده و لنگرش شکسته است و بادبانش را نیز پایین آورده‌اند.
حیدر عاشق زبهر آنکه باشد احمدی
غلغلی از عاشقی در لامکان انداخته
هوش مصنوعی: حیدر به خاطر محبت احمد عاشق شده و شور و هیجانی از عشق خود در عالم وجود پدید آورد.