گنجور

بخش ۵۰ - در صفت این کتاب و خاتمه این خطاب گوید

هلالی، این چه دریای معانیست؟
که موج آن ز بحر آسمانیست
چه نظم آبدارست این که گفتی؟
چه در شاهوارست این که سفتی؟
باین مشکین نفس دلها ربودی
مگر در طبله عطار بودی؟
ز حیرت حاسدان را لب ببستی
هوس را در دل ایشان شکستی
حدیث روح بخش آغاز کردی
چو عیسی دعوی اعجاز کردی
زبانی چون زبان شاعری نیست
فنون شعر غیر از ساحری نیست
سخن در قالب وزن و قوافی
برد زنگ ملال از طبع صافی
دل شاعر بر اوج آسمانست
ز شهبازان قدسی آشیانست
دواتش چشمه فیض الهیست
که آنجا آب حیوان روسیاهیست
چو بر کاغذ نهد مشکین قلم را
ز شب بر روی روز آرد رقم را
نهد بر روی نسرین جعد سنبل
خط ریحان کشد بر صفحه گل
بفکرت چون پس زانو نشیند
رخ مقصود در آیینه بیند
ز گرمی آتش افتد در دماغش
بنور جان برافروزد چراغش
سرش چون بر سر زانو کند جای
دلش چون عرش بر کرسی نهد پای
از آن پیشانی و زانو چه پرسی؟
که میگوید نشان از لوح کرسی
بساط آسمانی را کند طی
بسوی عالم بالا برد پی
ملک در گوش جانش راز گوید
چو باز آید بهر جا باز گوید
وگرنه این سخن ها را ز افلاک
که می آرد بسوی تخته خاک؟
سخن پیش سخندان ارجمندست
ز بالا آمد و قدرش بلندست
بحمدالله که کردم در سخن روی
شدم در عالم معنی سخن گوی
بحمدالله که از دریای خاطر
گرفتم عالمی را در جواهر
چه سرست این که از عشاق گفتم؟
چه درست این که در آفاق سفتم؟
بوصف عاشقان دفتر گشادم
«صفات العاشقین » نامش نهادم
نوشتم نامه ای در نیک نامی
که خسرو آفرین کرد و نظامی
کلید مخزن الاسرار با اوست
فروغ مطلع الانوار با اوست
گلستانیست در وی بوستانها
در اوراقش هزاران داستانها
چه جای بوستان؟ باغ بهشتست
ریاحینش همه عنبر سرشتست
چه میگویم؟ قلم بادا زبانی
که جز دعوی نمیداند بیانی
وصیت میکنم خلق جهان را
جوانمردان پیدا و نهان را
که: این مجموع را هر کس که خواند
کند بر من دعایی تا تواند
در اصلاح خطای من بکوشد
وگر نه دامن عفوی بپوشد
مرا خود واجب آمد عذرخواهی
که دارد نامه ام رو در سیاهی
الهی، گر سیه شد نامه من
خطا افتاد خط و خامه من
خطای من مبین و در عطا کوش
کرم کن، پرده بر روی خطا پوش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هلالی، این چه دریای معانیست؟
که موج آن ز بحر آسمانیست
هوش مصنوعی: ای هلالی، این چه دریای پر از معناست که امواج آن از آسمان به وجود آمده‌اند؟
چه نظم آبدارست این که گفتی؟
چه در شاهوارست این که سفتی؟
هوش مصنوعی: این چه زیبایی دلنشینی است که تو بیان کردی؟ چه شکوهی دارد این چیزی که تو به آن پایبند هستی؟
باین مشکین نفس دلها ربودی
مگر در طبله عطار بودی؟
هوش مصنوعی: آیا با عطر دل‌انگیز خود دل‌ها را مجذوب نکردی؟ انگار که در بزم عطار شرکت داشتی!
ز حیرت حاسدان را لب ببستی
هوس را در دل ایشان شکستی
هوش مصنوعی: به خاطر حیرت و حسادت دیگران، زبانت را خاموش کردی و آرزوهایشان را در دلشان نابود کردی.
حدیث روح بخش آغاز کردی
چو عیسی دعوی اعجاز کردی
هوش مصنوعی: تو با سخنانی که روح را زنده می‌کند آغاز کردی، مانند عیسی که با معجزاتش درخشش و شگفتی آفریدی.
زبانی چون زبان شاعری نیست
فنون شعر غیر از ساحری نیست
هوش مصنوعی: شعر و بیان شاعرانه دارای ویژگی‌های خاصی است که مانند سحر و جادو تأثیرگذار است و هیچ شیوه‌ای مانند آن وجود ندارد.
سخن در قالب وزن و قوافی
برد زنگ ملال از طبع صافی
هوش مصنوعی: سخن گفتن با وزن و قافیه باعث می‌شود تا از اندوه و کسالت دور شویم و روحیه‌امان شاداب‌تر شود.
دل شاعر بر اوج آسمانست
ز شهبازان قدسی آشیانست
هوش مصنوعی: دل شاعر به بالای آسمان رفته و مانند پرندگان آسمانی است که در اینجا زندگی می‌کنند.
دواتش چشمه فیض الهیست
که آنجا آب حیوان روسیاهیست
هوش مصنوعی: دوات او منبعی از نعمت‌های الهی است که در آنجا زندگی جاودانه به دست می‌آید و برعکس، بی‌عملی و غفلت، به نابودی و سیاهی منجر می‌شود.
چو بر کاغذ نهد مشکین قلم را
ز شب بر روی روز آرد رقم را
هوش مصنوعی: وقتی قلم مشکی بر روی کاغذ کشیده می‌شود، شب را از روز جدا کرده و نشانه‌ای از آن را به تصویر می‌کشد.
نهد بر روی نسرین جعد سنبل
خط ریحان کشد بر صفحه گل
هوش مصنوعی: بر روی گل‌های نسرین، موهای زیبا و موج‌دار سنبل قرار می‌گیرد و بوی خوش ریحان بر سطح گل‌ها پخش می‌شود.
بفکرت چون پس زانو نشیند
رخ مقصود در آیینه بیند
هوش مصنوعی: وقتی که با تفکر و تأمل به حالت آرامی برسید، می‌توانید حقیقت و هدف خود را به روشنی مشاهده کنید.
ز گرمی آتش افتد در دماغش
بنور جان برافروزد چراغش
هوش مصنوعی: وقتی گرما و حرارت آتش به سرش می‌رسد، نور جانش روشن می‌شود و ذهنش بیدار و آگاه می‌گردد.
سرش چون بر سر زانو کند جای
دلش چون عرش بر کرسی نهد پای
هوش مصنوعی: وقتی سرش را بر زانو می‌گذارد، دلش مانند عرش بر روی کرسی قرار می‌گیرد.
از آن پیشانی و زانو چه پرسی؟
که میگوید نشان از لوح کرسی
هوش مصنوعی: از آن پیشانی و زانو چه می‌پرسی؟ چون آن‌ها نشانه‌هایی از تقدیر و سرنوشت هستند.
بساط آسمانی را کند طی
بسوی عالم بالا برد پی
هوش مصنوعی: آسمان را جمع کرد و به سمت دنیای بالاتر رفت.
ملک در گوش جانش راز گوید
چو باز آید بهر جا باز گوید
هوش مصنوعی: فرشته‌ای در گوش دل او اسراری را می‌گوید و وقتی که به دنیا باز می‌گردد، همان اسرار را بازگو می‌کند.
وگرنه این سخن ها را ز افلاک
که می آرد بسوی تخته خاک؟
هوش مصنوعی: اگر این سخنان را از آسمان‌ها به زمین نمی‌آورند، پس چه کسی می‌تواند آنها را به اینجا منتقل کند؟
سخن پیش سخندان ارجمندست
ز بالا آمد و قدرش بلندست
هوش مصنوعی: سخن گفتن پیش کسانی که دانش و بزرگ‌منشی دارند، ارزشمند است و حرفشان از سطح بالایی برخوردار است.
بحمدالله که کردم در سخن روی
شدم در عالم معنی سخن گوی
هوش مصنوعی: خوشحالم که توانستم با کلمات سخن بگویم و در دنیای معنا به موفقیت برسم.
بحمدالله که از دریای خاطر
گرفتم عالمی را در جواهر
هوش مصنوعی: خوشبختانه توانستم از عمق افکار و احساسات خود، دنیایی را به دست بیاورم که پر از زیبایی و ارزش است.
چه سرست این که از عشاق گفتم؟
چه درست این که در آفاق سفتم؟
هوش مصنوعی: این ابیات به این معناست که از عشق و حال و هوای عاشقانه صحبت کردم و حالا به دنبال حقیقتی هستم که در اطراف و در جهان وجود دارد. شاعر به جستجوی عمیق‌تری در مورد عشق و تأثیر آن بر زندگی و نگرش به جهان می‌پردازد.
بوصف عاشقان دفتر گشادم
«صفات العاشقین » نامش نهادم
هوش مصنوعی: به نام عشق و دلبستگی، نوشته‌ای را آغاز کرده‌ام که نام آن را "صفات عاشقان" گذاشته‌ام.
نوشتم نامه ای در نیک نامی
که خسرو آفرین کرد و نظامی
هوش مصنوعی: نامه‌ای نوشتم درباره شخصیت نیکو و ستایش‌هایی که خسرو درباره آن انجام داد و داستان نظامی.
کلید مخزن الاسرار با اوست
فروغ مطلع الانوار با اوست
هوش مصنوعی: کلید اسرار و رازها تنها در دست اوست و نور و روشنی مطلع به وجود اوست.
گلستانیست در وی بوستانها
در اوراقش هزاران داستانها
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که در این کتاب یا اثر، چون گلستانی است، داستان‌های زیادی وجود دارد که می‌توان با آن‌ها آشنا شد و از زیبایی‌ها و آموزه‌های آن بهره‌برداری کرد.
چه جای بوستان؟ باغ بهشتست
ریاحینش همه عنبر سرشتست
هوش مصنوعی: چه جایگاهی برای بوستان وجود دارد؟ چون باغ بهشت است و گل‌های آن همه عطر و بویی خوش دارند.
چه میگویم؟ قلم بادا زبانی
که جز دعوی نمیداند بیانی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به نوعی ناامیدی از بیان احساسات و افکارش اشاره می‌کند. او می‌گوید که گاهی اوقات زبان نمی‌تواند چیزی بیش از ادعاهای سطحی بیان کند و به همین دلیل، قلم و نوشتن را ترجیح می‌دهد. از این رو، او به عدم توانایی در بیان واقعیات و نظرات عمیق خود اشاره دارد.
وصیت میکنم خلق جهان را
جوانمردان پیدا و نهان را
هوش مصنوعی: به دیگران توصیه می‌کنم که جوانمردان را چه آشکار و چه پنهان، بشناسند و قدرشان را بدانند.
که: این مجموع را هر کس که خواند
کند بر من دعایی تا تواند
هوش مصنوعی: هر کسی که این نوشته را بخواند، لطفاً برای من دعا کند.
در اصلاح خطای من بکوشد
وگر نه دامن عفوی بپوشد
هوش مصنوعی: او تلاش می‌کند تا خطای من را اصلاح کند و اگر نتواند، باید به عفو و بخشش رو بیاورد.
مرا خود واجب آمد عذرخواهی
که دارد نامه ام رو در سیاهی
هوش مصنوعی: من باید از تو عذرخواهی کنم، چون در نامه‌ام چیزی نوشته‌ام که به خاطر آن احساس شرمندگی می‌کنم.
الهی، گر سیه شد نامه من
خطا افتاد خط و خامه من
هوش مصنوعی: پروردگارا، اگر در سرنوشت من چیزهای بدی نوشته شده و نادرستی‌ها در نوشته‌هایم وجود دارد، بدان که این اشتباهات از من نیست.
خطای من مبین و در عطا کوش
کرم کن، پرده بر روی خطا پوش
هوش مصنوعی: خطای من را روشن نکن و به جای آن در تلاش برای بخشش باش، تا اینکه اشتباهاتم را بپوشانی.