بخش ۴۳ - حکایت آن ماه شبگرد که خفتگان را خاک بر سر کرد و مراد شب ناخفتگان را بلطف و مرحمت خود برآورد
جوانی در لطافت آن چنان بود
که حسنش فتنه پیر و جوان بود
گل اندامی که با رخسار چون گل
فگنده غلغلی در جان بلبل
سهی سروی که پا هر جا نهادی
جهانی سر بجای پا نهادی
سلیمان وار خلقی از پس و پیش
گرفتارانش از مور و ملخ بیش
چو ابر فتنه آن بحر لطافت
روان میرفت و میبارید آفت
پدر چون دید آشوب جهانش
بکنجی ساخت از مردم نهانش
نقاب افگند آن روی نکو را
چو گل در پرده پنهان ساخت او را
بتی کز وی جهانی مبتلا شد
ز حسن خود گرفتار بلا شد
بلی، باشد طریق پادشاهان
که درد سر کشند از دادخواهان
نمی بینی که چون پروانه شد جمع
بسی مانع شود از پرتو شمع؟
شکر را گر چه طعم و آب و رنگست
ز غوغای مگس دایم بتنگست
نهان بود آن سهی سرو گل اندام
چو مه در منزلی هر روز تا شام
ولیکن هر شب آن ماه دل افروز
برون بردی بگشت شب غم روز
شبی، از شب چو پاسی چند بگذشت
مه شبگرد را شد عزم شب گشت
فغان از عاشقان زار برخاست
که باز آن دولت بیدار برخاست
چو سوی آستان خود گذر کرد
سر درماندگان را خاک در کرد
گروهی دید سر بر آستانه
بخواب عیش فارغ از زمانه
گروهی دید خواب از دیده رانده
چو کوکب چشم روشن باز مانده
بشب ناخفتگان آن بخت بیدار
چو ماه چارده بنمود دیدار
فگند آن خفتگان را خاک بر سر
که یعنی: مرده زیر خاک بهتر
زهی! حسرت که در شبهای مهتاب
ز روی دوستان مانع شود خواب
الهی، چند ناخشنود باشم؟
ز غفلت مست و خواب آلود باشم؟
ازین مستی مرا هشیاریی ده
ز خواب غفلتم بیداریی ده
بخش ۴۲ - باب هیجدهم در کم خوابی که هم دولت بیدارست و هم نعمت دیدار: الا، ای مست خواب آلود، برخیز!بخش ۴۴ - باب نوزدهم در عزلت که تنها نشستنست و از غوغای خلایق باز رستن: بیا، ای در جهان مشهور گشته
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جوانی در لطافت آن چنان بود
که حسنش فتنه پیر و جوان بود
هوش مصنوعی: جوانی به قدری نرم و لطیف بود که زیباییاش همه را، چه پیر و چه جوان، مجذوب خود میکرد.
گل اندامی که با رخسار چون گل
فگنده غلغلی در جان بلبل
هوش مصنوعی: دختر زیبایی که با چهرهاش مانند گل، طراوت و جذابیت خاصی دارد، عشق و دلباختگی را در دل بلبل زنده میکند.
سهی سروی که پا هر جا نهادی
جهانی سر بجای پا نهادی
هوش مصنوعی: سرو سهی، به قدری زیبا و رساست که هر جا که قدم میگذارد، جهانی به جای پاهایش میگذارد.
سلیمان وار خلقی از پس و پیش
گرفتارانش از مور و ملخ بیش
هوش مصنوعی: سلیمان مانند، مردمی را از همه جا و از بین مشکلاتشان نجات میدهد، همانطور که مورچهها و ملخها در زندگی حرکت میکنند و درگیر امور روزمره هستند.
چو ابر فتنه آن بحر لطافت
روان میرفت و میبارید آفت
هوش مصنوعی: به مانند ابر، تلاطم و آشفتگی به دریا میپیوندد و لطافتش را تحت تأثیر قرار میدهد و در این بین، آسیبهایی هم به وجود میآید.
پدر چون دید آشوب جهانش
بکنجی ساخت از مردم نهانش
هوش مصنوعی: پدر وقتی که آشوب و بینظمی جهان را دید، جایی از چشم مردم پنهان برای خود درست کرد.
نقاب افگند آن روی نکو را
چو گل در پرده پنهان ساخت او را
هوش مصنوعی: صورت زیبا و دلربا مانند گلی است که در پرده پنهان شده است، به همین خاطر او را با یک نقاب پوشاندهاند.
بتی کز وی جهانی مبتلا شد
ز حسن خود گرفتار بلا شد
هوش مصنوعی: چهرهای که با زیباییاش، جهانی را به گرفتاری انداخت و خود به خاطر آن زیبایی به دردسر افتاد.
بلی، باشد طریق پادشاهان
که درد سر کشند از دادخواهان
هوش مصنوعی: بهراستی، اینگونه است که پادشاهان باید به درخواستهای دادخواهان توجه کنند و از مشکلات و چالشهای ناشی از آنها رنج ببرند.
نمی بینی که چون پروانه شد جمع
بسی مانع شود از پرتو شمع؟
هوش مصنوعی: آیا نمیبینی که وقتی پروانه دور شمع جمع میشود، باعث میشود که نور شمع کمتر دیده شود؟
شکر را گر چه طعم و آب و رنگست
ز غوغای مگس دایم بتنگست
هوش مصنوعی: هرچند شکر طعمی خوش و رنگ و شکل زیبایی دارد، اما همیشه با سر و صدای مگسها در تنگنا قرار دارد.
نهان بود آن سهی سرو گل اندام
چو مه در منزلی هر روز تا شام
هوش مصنوعی: یک سرو خوش قامت و گل مانند، در مکانی پنهان است که مثل ماه در خانهای، از صبح تا غروب به انتظار نشسته است.
ولیکن هر شب آن ماه دل افروز
برون بردی بگشت شب غم روز
هوش مصنوعی: اما هر شب آن ماه زیبا را بیرون میبردی و شب غمانگیز جای روز را میگرفت.
شبی، از شب چو پاسی چند بگذشت
مه شبگرد را شد عزم شب گشت
هوش مصنوعی: یک شب، پس از گذراندن ساعاتی، ماه به آرامی تصمیم گرفت که شب را ترک کند و به سفر بپردازد.
فغان از عاشقان زار برخاست
که باز آن دولت بیدار برخاست
هوش مصنوعی: آه و ناله عاشقان ضعیف بلند شده است زیرا دوباره آن خوشبختی و دولت بیدار شده است.
چو سوی آستان خود گذر کرد
سر درماندگان را خاک در کرد
هوش مصنوعی: هنگامی که به درگاه خود نگاه میکند، خاک درماندگان را نیز به دامن میکشد.
گروهی دید سر بر آستانه
بخواب عیش فارغ از زمانه
هوش مصنوعی: گروهی را دیدم که بر درگاه نشسته و در حال استراحت و خوشی هستند، غافل از اینکه دنیا چقدر تغییر میکند و در کجا قرار دارد.
گروهی دید خواب از دیده رانده
چو کوکب چشم روشن باز مانده
هوش مصنوعی: گروهی از خواب بیدار شدهاند و دیگر نمیتوانند رؤیاهای خود را ببینند، مانند ستارهای که در آسمان روشن باقی مانده است.
بشب ناخفتگان آن بخت بیدار
چو ماه چارده بنمود دیدار
هوش مصنوعی: در شبهای بیخوابی، بختی که در حال بیداری است، مانند ماه چهاردهم که به روشنی خود را نشان میدهد، نمایان میشود.
فگند آن خفتگان را خاک بر سر
که یعنی: مرده زیر خاک بهتر
هوش مصنوعی: آرام بخوابید ای کسانی که بیخبر هستید، زیرا مردگان زیر خاک از شما بهترند.
زهی! حسرت که در شبهای مهتاب
ز روی دوستان مانع شود خواب
هوش مصنوعی: آه! چه حسرتی که در شبهای ماهتاب، خواب را از چهره دوستان بگیرد.
الهی، چند ناخشنود باشم؟
ز غفلت مست و خواب آلود باشم؟
هوش مصنوعی: پروردگارا، تا کی باید ناراضی و غافل از خودم و اطرافم باشم؟
ازین مستی مرا هشیاریی ده
ز خواب غفلتم بیداریی ده
هوش مصنوعی: از این حالت سرخوشی، مرا آگاهی بده و از خواب غفلت و بیخبری بیدارم کن.