بخش ۴۲ - باب هیجدهم در کم خوابی که هم دولت بیدارست و هم نعمت دیدار
الا، ای مست خواب آلود، برخیز!
بغایت دیر کردی، زود برخیز!
چو کردی صرف خواب ایام خود را
مگر در خواب بینی کام خود را
ز بس خود را بخواب افگنده ای تو
ندانم مرده ای یا زنده ای تو
بکنج خانه خفتی مست و مغرور
چنین تا چند باشی زنده در گور؟
چنان باید طریق زندگانی
که بعد از مردن خود زنده مانی
تو خود در زندگی چون یخ فسردی
بخواب غفلت افتادی و مردی
حواس خویش را کردی معطل
که هم کور و کری، هم گنگ و هم شل
ازین عمر فرح بخش دل افروز
که نیم آن شب آمد، نیم آن روز
همه شب تا سحر گه مست خوابی
همه روز از می غفلت خرابی
شب عمر تو گر در خواب رفته
چرا روزت باین سیلاب رفته؟
ازین خواب گران برخیز! برخیز!
ز سیل بیکران، پرهیز! پرهیز!
نظر بگشا، اگر دیدار خواهی
مخفت ار دولت بیدار خواهی
بخش ۴۱ - حکایت آن دو عاشق که یکی بسبب کم گفتن مقبول طبع معشوق شد و دیگری بسبب بسیار گفتن مردود معشوق گشت: دو یار از ملک خود مهجور گشتندبخش ۴۳ - حکایت آن ماه شبگرد که خفتگان را خاک بر سر کرد و مراد شب ناخفتگان را بلطف و مرحمت خود برآورد: جوانی در لطافت آن چنان بود
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.