گنجور

شمارهٔ ۴۳

ای سر زلف تو کمند حیات
نیست ز قید تو امید نجات
آب حیاتی تو و خط بر لبت
سبزه تر بر لب آب حیات
شور من از خنده شیرین تست
ریش دلم را نمکست این نبات
خاطر عاشق ز جهان فارغست
مست ندارد خبر از کاینات
تازه براتیست خط سبز تو
به ز شب قدر بود این برات
داد هلالی بوفای تو جان
جان دگر یافت ولی از وفات

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای سر زلف تو کمند حیات
نیست ز قید تو امید نجات
هوش مصنوعی: موهای زیبای تو به مانند کمندی است که زندانی زندگی‌ام کرده و از تو انتظار نجاتی ندارم.
آب حیاتی تو و خط بر لبت
سبزه تر بر لب آب حیات
هوش مصنوعی: حیات و زندگی تو در دستانت قرار دارد و با لبانت، سبزه و شادابی را به کنار آب زندگی می‌بخشی.
شور من از خنده شیرین تست
ریش دلم را نمکست این نبات
هوش مصنوعی: شادی من از خنده‌ی دل‌انگیز توست و این عشق و محبت به اندازه‌ای قوی است که مانند نمک بر دل من می‌نشیند و آن را شیرین می‌کند.
خاطر عاشق ز جهان فارغست
مست ندارد خبر از کاینات
هوش مصنوعی: دل عاشق به دنیای بیرون بی‌توجه است و حالتی سرخوش دارد که از همه چیز و هر آنچه در جهان است بی‌خبر است.
تازه براتیست خط سبز تو
به ز شب قدر بود این برات
هوش مصنوعی: خط سبز تو، به مانند نامه‌ای است که از طرف خداوند به من داده شده و ارزشش از شب قدر، که یکی از بهترین شب‌های سال است، بیشتر است.
داد هلالی بوفای تو جان
جان دگر یافت ولی از وفات
هوش مصنوعی: هلالی به خاطر وفای تو، جان تازه‌ای پیدا کرد، اما از دست دادن تو باعث درد و اندوه او شد.