گنجور

شمارهٔ ۴۱

من بکویت عاشق زار و دل غمگین غریب
چون زید بیچاره عاشق؟ چون کند مسکین غریب؟
پرسش حال غریبان رسم و آیینست، لیک
هست در شهر شما این رسم و این آیین غریب
در خم زلف کجت دلها غریب افتاده اند
زلف تو شام غریبانست و ما چندین غریب
وقت دشنامم بشکر خنده لب بگشا، که هست
در میان تلخ گفتن خنده شیرین غریب
سر ز بالین غریبی بر ندارد تا بحشر
گر طبیبی چون تو یابد بر سر بالین غریب
بسکه باشد شاد هر کس با رفیقان در وطن
رو بدیوار غم آرد خسته غمگین غریب
بر سر کویت هلالی بس غریب و بی کسست
آخر، ای شاه غریبان، لطف کن بر این غریب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من بکویت عاشق زار و دل غمگین غریب
چون زید بیچاره عاشق؟ چون کند مسکین غریب؟
هوش مصنوعی: من به تو عاشق و غمگین هستم، همچنان که زید بیچاره عاشق و دل‌خون است. او که دلش تنها و غریب است، چه می‌تواند بکند؟
پرسش حال غریبان رسم و آیینست، لیک
هست در شهر شما این رسم و این آیین غریب
هوش مصنوعی: پرسش از حال غریبان در همه جا معمول و مرسوم است، اما در شهر شما نیز این پرسش به گونه‌ای غریب و نا آشنا به نظر می‌رسد.
در خم زلف کجت دلها غریب افتاده اند
زلف تو شام غریبانست و ما چندین غریب
هوش مصنوعی: در پیچش زلف‌های تو، دل‌ها به شدت احساس غم و دوری می‌کنند. زلف‌های تو مثل شبی غم‌انگیز و تاریک هستند و ما در این شب‌های غریب، احساس تنهایی و بی‌کسی می‌کنیم.
وقت دشنامم بشکر خنده لب بگشا، که هست
در میان تلخ گفتن خنده شیرین غریب
هوش مصنوعی: زمانی که به من ناسزا می‌گویی، لبخندت را نشان بده. زیرا در بین کلمات تلخ، یک خنده شیرین و ناپیدا وجود دارد.
سر ز بالین غریبی بر ندارد تا بحشر
گر طبیبی چون تو یابد بر سر بالین غریب
هوش مصنوعی: هیچ غریبی تا روز قیامت سرش را از بالینش بلند نمی‌کند، مگر اینکه طبیبی مانند تو را بر بالین خود بیابد.
بسکه باشد شاد هر کس با رفیقان در وطن
رو بدیوار غم آرد خسته غمگین غریب
هوش مصنوعی: هر کس در کنار دوستانش در وطن شاد و خوشحال است، اما اگر تنها و بدون همراهی باشد، دیوار غم و اندوه را بر می‌کشد و احساس خستگی و غمگینی می‌کند.
بر سر کویت هلالی بس غریب و بی کسست
آخر، ای شاه غریبان، لطف کن بر این غریب
هوش مصنوعی: در کنار کوچه‌ات، هلالی (نشانه‌ای از زیبایی) به شدت تنها و بی‌کس است. ای شاه غریبان، لطفی کن بر این بی‌کس و یاری‌اش نما.