شمارهٔ ۳۴۲
نمیکشیم سر از آستان خانه تو
کجا رویم؟ سر ما و آستانه تو
ترا بهانه چه حاجت برای کشتن من؟
مکن، مکن، که مرا میکشد بهانه تو
ترحمی بکن، ای پادشاه کشور حسن
که غیر ظلم و ستم نیست در زمانه تو
از آن سمند تو برمیجهد گه جولان
که رقص میکند از ذوق تازیانه تو
سفید گشت مرا استخوان و خوشحالم
بدان امید که روزی شود نشانه تو
شب از فسانه بروز آورند و این عجبست
که روز خود بشب آرم من از فسانه تو
هلالی، از غم جانسوز عشق آه مکش
که سوخت جان من از آه عاشقانه تو
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نمیکشیم سر از آستان خانه تو
کجا رویم؟ سر ما و آستانه تو
هوش مصنوعی: ما از پیش تو سر بلند نمیکنیم، پس به کجا خواهیم رفت؟ اندیشه ما و تکیهگاه ما فقط در دستان توست.
ترا بهانه چه حاجت برای کشتن من؟
مکن، مکن، که مرا میکشد بهانه تو
هوش مصنوعی: چرا بهانهای برای کشتن من نیاز داری؟ خواهش میکنم این کار را نکن، زیرا خود بهانه تو مرا از پا در میآورد.
ترحمی بکن، ای پادشاه کشور حسن
که غیر ظلم و ستم نیست در زمانه تو
هوش مصنوعی: ای پادشاه نیکو، کمی رحم کن که در دوران تو جز ظلم و ستم چیزی دیده نمیشود.
از آن سمند تو برمیجهد گه جولان
که رقص میکند از ذوق تازیانه تو
هوش مصنوعی: اسب تو در حالی که از خوشحالی و ذوقِ تازیانه تو میرقصد، با شتاب و تندوتیز در حال حرکت است.
سفید گشت مرا استخوان و خوشحالم
بدان امید که روزی شود نشانه تو
هوش مصنوعی: استخوانهای من به سفیدی درآمده و من از اینکه امیدوارم روزی نشانه تو شود، خوشحالم.
شب از فسانه بروز آورند و این عجبست
که روز خود بشب آرم من از فسانه تو
هوش مصنوعی: شب از داستانها و افسانهها میآید، و این عجیب است که من توانستهام روز خود را از افسانه تو بسازم.
هلالی، از غم جانسوز عشق آه مکش
که سوخت جان من از آه عاشقانه تو
هوش مصنوعی: از غم عمیق و دردناک عشق، آه و ناله نکن. زیرا عشق تو باعث سوختن جانم شده است.