گنجور

شمارهٔ ۳۳۶

خواهم فگندن خویش را پیش قد رعنای او
تا بر سر من پا نهد، یا سر نهم بر پای او
سرو قدش نوخاسته، ماه رخش ناکاسته
خوش صورتی آراسته، حسن جهان‌آرای او
گر در رهش افتد کسی، کمتر نماید از خسی
از احتیاج ما بسی، بیشست استغنای او
تا دل به جان ناید مرا، از دیده گو: در دل درآ
مردم نشینست آن سرا، آنجا نخواهم جای او
غم نیست، جان من، اگر، داغم نهادی بر جگر
ای کاش صد داغ دگر، می‌بود بر بالای او
گفتم: هلالی دم بدم، جان می‌دهد، گفتا: چه غم؟
گفتم: به سویش نه قدم، گفتا: کرا پروای او؟

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواهم فگندن خویش را پیش قد رعنای او
تا بر سر من پا نهد، یا سر نهم بر پای او
هوش مصنوعی: می‌خواهم خودم را در برابر زیبایی او قرار دهم تا او بر سر من پا بگذارد یا من بر پای او سر بگذارم.
سرو قدش نوخاسته، ماه رخش ناکاسته
خوش صورتی آراسته، حسن جهان‌آرای او
هوش مصنوعی: درخت سرو با قدی بلند و جوان، چهره ماهی که هنوز کامل نشده زیباست و زیبایی او جهان را زینت داده است.
گر در رهش افتد کسی، کمتر نماید از خسی
از احتیاج ما بسی، بیشست استغنای او
هوش مصنوعی: اگر در مسیر او کسی بیفتد، کمتر از یک خسیس خود را نشان می‌دهد. نیاز ما بسیار است، اما بی‌نیازی او بیشتر است.
تا دل به جان ناید مرا، از دیده گو: در دل درآ
مردم نشینست آن سرا، آنجا نخواهم جای او
هوش مصنوعی: تا وقتی که عشق و احساس عمیق به وجود نیاید، از دیدگان بپرس که در دل چه می‌گذرد. در آنجا که مردم در دل نشسته‌اند، من جایی نخواهم داشت.
غم نیست، جان من، اگر، داغم نهادی بر جگر
ای کاش صد داغ دگر، می‌بود بر بالای او
هوش مصنوعی: نگران نباش، ای جانم، اگر بر دل من اندوهی بگذاری، ای کاش که چندین اندوه دیگر هم بر دوش او بود.
گفتم: هلالی دم بدم، جان می‌دهد، گفتا: چه غم؟
گفتم: به سویش نه قدم، گفتا: کرا پروای او؟
هوش مصنوعی: به کسی گفتم: عشق هلالی مانند نوری در زندگی‌ام می‌درخشد و هر لحظه جانم را می‌گیرد. او پاسخ داد: چه غمی داری؟ گفتم: من نمی‌توانم به سوی او حرکت کنم. او باز گفت: چه کسی نگران اوست؟