گنجور

شمارهٔ ۳۲۸

روز نوروزست و ما را مجلس افروزی چنین
سالها شد کز خدا می خواستم روزی چنین
از جفاگاری نهادی گوش بر قول رقیب
تا چها آموختی باز از بد آموزی چنین؟
هر شبی در کنج غم گریان و سوزانم چو شمع
غرق آب و آتشم، با گریه و سوزی چنین
پیش تیر غمزه اش بردم دل صد چاک را
چون نگه دارم دل از پیکان دلدوزی چنین؟
از فروغ عارضت روز هلالی روشنست
وه! که دارد آفتاب عالم افروزی چنین؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روز نوروزست و ما را مجلس افروزی چنین
سالها شد کز خدا می خواستم روزی چنین
هوش مصنوعی: امروز روز نوروز است و ما جشنی برپا کرده‌ایم. سال‌ها آرزو داشتم که روزی مانند این را تجربه کنم.
از جفاگاری نهادی گوش بر قول رقیب
تا چها آموختی باز از بد آموزی چنین؟
هوش مصنوعی: تو به خاطر بدی‌های دیگران، به حرف رقیب گوش کردی. حالا چه چیز یاد گرفتی که نتیجه‌اش این‌گونه بد شده است؟
هر شبی در کنج غم گریان و سوزانم چو شمع
غرق آب و آتشم، با گریه و سوزی چنین
هوش مصنوعی: هر شب در گوشه‌ای از غم، مانند شمعی که در آب ذوب می‌شود و در آتش می‌سوزد، در حال گریه و دلتنگی هستم.
پیش تیر غمزه اش بردم دل صد چاک را
چون نگه دارم دل از پیکان دلدوزی چنین؟
هوش مصنوعی: وقتی به خنجر نازک و دل‌فریب او نگاه می‌کنم، قلبی که به صد چاک تقسیم شده است را می‌برم. حالا چطور می‌توانم قلبم را از تیرهای دردناک عشق او محافظت کنم؟
از فروغ عارضت روز هلالی روشنست
وه! که دارد آفتاب عالم افروزی چنین؟
هوش مصنوعی: چهره زیبایت مانند ماه هلال نورانی است و وای بر آن کسی که آفتاب جهان تابان را در وجود چنین چهره‌ای می‌بیند!