شمارهٔ ۳۱۴
نه رحم در دل یار و نه صبر در دل من
اجل کجاست؟ که بس مشکلست مشکل من
ز مهوشان طمع مهر کرده ام، هیهات!
زهی خیال کج و آرزوی باطل من
ز منزلی، که منم، ره بعیش نتوان برد
که رهگذار غم افتاده است منزل من
بداغ لاله رخان چون برون روم زین باغ
گل دگر ندهد غیر لاله از گل من
مگو که: در دل تو زنگ بسته پیکانم
که تخم مهر و وفا سبز گشت در دل من
همه متاع جهان را بنیم جو نخرم
کزین معامله بی حاصلست حاصل من
بدست دوست، هلالی، مرا ز قتل چه باک؟
اگر هلاک شوم جان فدای قاتل من
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه رحم در دل یار و نه صبر در دل من
اجل کجاست؟ که بس مشکلست مشکل من
هوش مصنوعی: در دل معشوق هیچ رحمی وجود ندارد و در دل من هم صبری نمانده است. این وضعیت برای من بسیار دشوار و پیچیده است.
ز مهوشان طمع مهر کرده ام، هیهات!
زهی خیال کج و آرزوی باطل من
هوش مصنوعی: من از زیباییهای معشوقان دل خوش کردهام، اما افسوس! این تنها یک خیال بیهوده و آرزوهای نادرست من است.
ز منزلی، که منم، ره بعیش نتوان برد
که رهگذار غم افتاده است منزل من
هوش مصنوعی: از خانهای که من در آن هستم، نمیتوان به سوی شادی رفت؛ چرا که راهی که به آنجا میرسد، با غم و اندوه پر شده است.
بداغ لاله رخان چون برون روم زین باغ
گل دگر ندهد غیر لاله از گل من
هوش مصنوعی: وقتی که از این باغ خارج شوم و به یاد لالههای زیبا برسم، دیگر هیچ گل دیگری نتواند جای آن لالهها را بگیرد.
مگو که: در دل تو زنگ بسته پیکانم
که تخم مهر و وفا سبز گشت در دل من
هوش مصنوعی: نگو که در دل تو نسبت به من هیچ حسی وجود ندارد؛ چرا که عشق و وفا در دل من شکوفا شده است.
همه متاع جهان را بنیم جو نخرم
کزین معامله بی حاصلست حاصل من
هوش مصنوعی: من هیچ چیز در دنیا را نمیفروشم یا نمیخرم، زیرا میدانم که این معاملهها هیچ سودی برای من نخواهد داشت. آنچه بهدست میآورم، به حقیقتی فراتر از این معاملات ختم میشود.
بدست دوست، هلالی، مرا ز قتل چه باک؟
اگر هلاک شوم جان فدای قاتل من
هوش مصنوعی: از دوستِ خودم، هلالی، به چنگال مرگ چه ترسی دارم؟ اگر قرار باشد بمیرم، جانم را برای قاتل خود فراموش میکنم.

هلالی جغتایی