شمارهٔ ۲۹۶
 مشکل غمیست عشق، که گفتن نمیتوان 
 وین مشکل دگر که: نهفتن نمیتوان 
 غمهای عاشقان، همه گفتند پیش یار 
 ما را عجب غمیست که گفتن نمیتوان 
 دندان به قصد لعل لبش تیز چون کنم؟ 
 کان لعل گوهریست، که سفتن نمیتوان 
 خون بسته غنچهوار دل تنگم از فراق 
 دلتنگم آن چنان که شکفتن نمیتوان 
 در خون نشست چشم هلالی، که از رهت 
 گردی به دامن مژه رفتن نمیتوان 
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
 مشکل غمیست عشق، که گفتن نمیتوان 
 وین مشکل دگر که: نهفتن نمیتوان 
هوش مصنوعی: عشق یک درد و مشکل عمیق است که نمیتوان به راحتی دربارهاش صحبت کرد، و همچنین این مشکل دیگری وجود دارد که نمیتوان آن را پنهان کرد.
 غمهای عاشقان، همه گفتند پیش یار 
 ما را عجب غمیست که گفتن نمیتوان 
هوش مصنوعی: غمهای عاشقان، همه به محبوب خود نشان دادند که چه غم عجیبی دارند که نمیتوانند آن را به زبان بیاورند.
 دندان به قصد لعل لبش تیز چون کنم؟ 
 کان لعل گوهریست، که سفتن نمیتوان 
هوش مصنوعی: چطور میتوانم دندانهایم را برای گاز زدن لبش تیز کنم؟ زیرا لبش مانند یک گوهر باارزش است و نمیتوان به آسانی آن را گرفت.
 خون بسته غنچهوار دل تنگم از فراق 
 دلتنگم آن چنان که شکفتن نمیتوان 
هوش مصنوعی: دل تنگم به شدت از دوری تو ناراحت است و مانند غنچهای که به خاطر عدم شکفتن خون بَسته، نمیتواند باز شود و احساس شادی کند.
 در خون نشست چشم هلالی، که از رهت 
 گردی به دامن مژه رفتن نمیتوان 
هوش مصنوعی: چشم هلالی به خاطر عشق تو غرق در غم و اندوه است و نمیتواند حتی به دامن مژههای تو نزدیک شود.

 هلالی جغتایی
هلالی جغتایی