شمارهٔ ۲۷۲
عید شد، بخرام، تا مدهوش و حیرانت شوم
خنجر عاشق کشی برکش، که قربانت شوم
قتل عاشق را مناسب نیست شمشیر اجل
سوی من بین تا هلاک تیر مژگانت شوم
شد تن خاکی غبار و بر سر راهت نشست
عزم جولان کن! که خیزم، خاک میدانت شوم
جلوه ای بنما و جولان ده سمند ناز را
تا خراب جلوه و مدهوش جولانت شوم
مدتی شد سرفراز بزم وصلت بوده ام
بعد ازین مگذار تا پامال هجرانت شوم
گوشه چشمی، که دل را جمع سازم اندکی
تا بکی آشفته زلف پریشانت شوم؟
چون هلالی سنگ طفلان می خورم در کوی تو
من سگ کویم، چه حد آنکه مهمانت شوم؟
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عید شد، بخرام، تا مدهوش و حیرانت شوم
خنجر عاشق کشی برکش، که قربانت شوم
هوش مصنوعی: عید است، بیا با شوق و شادی بگردیم و پر از محبت و عشق شویم. چاقو را که نشانهی عشق و فداکاری است، بکش که من آمادهام تا برایت فدای عشق شوم.
قتل عاشق را مناسب نیست شمشیر اجل
سوی من بین تا هلاک تیر مژگانت شوم
هوش مصنوعی: کشتن یک عاشق کار شایستهای نیست. به من نگاه کن که چطور سرنوشت به سمت من میآید تا از تیر نگاههای جذاب تو هلاک شوم.
شد تن خاکی غبار و بر سر راهت نشست
عزم جولان کن! که خیزم، خاک میدانت شوم
هوش مصنوعی: تن خاکی من به غبار تبدیل شد و در مسیر تو قرار گرفت. تصمیم گرفتم به میدان بیایم و آغاز کنم، تا به خاک تو تبدیل شوم.
جلوه ای بنما و جولان ده سمند ناز را
تا خراب جلوه و مدهوش جولانت شوم
هوش مصنوعی: لطفاً زیبایی و لطافت خود را به نمایش بگذار و مانند اسبی نازنازی در میدان بگرد. من هم به خاطر زیباییات دچار شگفتی و سرمستی شوم.
مدتی شد سرفراز بزم وصلت بوده ام
بعد ازین مگذار تا پامال هجرانت شوم
هوش مصنوعی: مدتی است که در شادی و خوشی وصل تو به سر میبرم. لیکن بعد از این، مرا رها نکن که مبادا در غم دوری تو نابود شوم.
گوشه چشمی، که دل را جمع سازم اندکی
تا بکی آشفته زلف پریشانت شوم؟
هوش مصنوعی: با یک نگاه از طرف تو، میخواهم دل را کمی آرام کنم تا شاید به خاطر موهای آشفتهات کمی دچار بینظمی شوم.
چون هلالی سنگ طفلان می خورم در کوی تو
من سگ کویم، چه حد آنکه مهمانت شوم؟
هوش مصنوعی: در کوی تو مانند هلالی که به آرامی میچرخد، زندگیام را میگذرانم و مانند یک سگ وفادار به تو هستم. چقدر برایم عجیب است که روزی مهمان تو شوم!

هلالی جغتایی