گنجور

شمارهٔ ۲۶۸

کدام صبح سعادت بود مبارک ازینم؟
که در برابرت آیم، صباح روی تو بینم
زهی مراد! که عاشق هلاک روی تو گردد
مراد من همه اینست، من هلاک همینم
گهی که سر بنهم بر زمین بپیش سگانت
چنان خوشم که: مگر پادشاه روی زمینم
رو، ای صبا، تو کجا آمدی؟ که از سر آن کو
نشان پای سگش می رسد بنقش جبینم
اگر طبیب نهد گوش بر شکاف دل من
هنوز بشنود از ضعف نالهای حزینم
کرم نمودی و گفتی: گدای ماست هلالی
بلی، تو شاه بتانی و من گدای کمینم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کدام صبح سعادت بود مبارک ازینم؟
که در برابرت آیم، صباح روی تو بینم
هوش مصنوعی: کدامین صبح خوشبختی وجود دارد که من بتوانم در آن روز به پیش تو بیایم و چهره‌ات را ببینم؟
زهی مراد! که عاشق هلاک روی تو گردد
مراد من همه اینست، من هلاک همینم
هوش مصنوعی: عجب آرزویی! که عاشق، برای دیدن روی تو از جان خود بگذرد. آرزوی من نیز همین است، من تنها برای همین عشق و فداکاری زنده‌ام.
گهی که سر بنهم بر زمین بپیش سگانت
چنان خوشم که: مگر پادشاه روی زمینم
هوش مصنوعی: گاهی پیش سگ‌ها، سرم را بر زمین می‌گذارم و آن‌چنان خوشحال هستم که گویی پادشاه دنیا هستم.
رو، ای صبا، تو کجا آمدی؟ که از سر آن کو
نشان پای سگش می رسد بنقش جبینم
هوش مصنوعی: ای نسیم، کجا آمدی؟ که نشان پاهای سگ او را از روی پیشانی‌ام می‌توانم ببینم.
اگر طبیب نهد گوش بر شکاف دل من
هنوز بشنود از ضعف نالهای حزینم
هوش مصنوعی: اگر پزشک گوشش را به جراحى دل من بگذارد، هنوز هم می‌تواند از ناله‌های غم‌انگیز من آگاه شود.
کرم نمودی و گفتی: گدای ماست هلالی
بلی، تو شاه بتانی و من گدای کمینم
هوش مصنوعی: تو مهربانی و فرمودی که من گدای تو هستم؛ آری، تو مانند یک پادشاه زیبا هستی و من در برابر تو همچون گدایان عادی و بی‌نوا هستم.