گنجور

شمارهٔ ۲۲۸

به یارِ بی‌وفا عمری وفا کردم ندانستم
به امیدِ وفا بر خود جفا کردم ندانستم
دل‌آزاری، که هرگز دیده بر مردم نیندازد
به سان مردمش در دیده جا کردم ندانستم
اگر گفتم که: دارد یار من آیین دلجویی
معاذالله! غلط کردم، خطا کردم، ندانستم
بلای جان من آن شوخ و من افتاده در کویش
دریغا! خانه در کوی بلا کردم ندانستم
به هر بیگانه باشد خوی او از آشنا بهتر
به آن بیگانه خود را آشنا کردم ندانستم
گرفتم آن سر زلف و کشیدم صد گرفتاری
به دست خویش خود را مبتلا کردم ندانستم
هلالی، پیش آن مه شرمسارم زین شکایت‌ها
درین معنی به‌غایت ماجرا کردم ندانستم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به یارِ بی‌وفا عمری وفا کردم ندانستم
به امیدِ وفا بر خود جفا کردم ندانستم
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و وفاداری به شخصی که به من وفا نکرد، سال‌ها به او وفادار ماندم و نمی‌دانستم که این وفاداری خودم بر من ظلم می‌کند و برای من آسیب‌زننده است.
دل‌آزاری، که هرگز دیده بر مردم نیندازد
به سان مردمش در دیده جا کردم ندانستم
هوش مصنوعی: کسی که همیشه به دیگران آزار می‌زند و هیچ‌گاه چهره‌اش را به روی مردم نمی‌آورد، من او را در دل خود جا دادم و متوجه نشدم.
اگر گفتم که: دارد یار من آیین دلجویی
معاذالله! غلط کردم، خطا کردم، ندانستم
هوش مصنوعی: اگر بگویم که محبوب من برای آرام کردن دل من کارهای زیبا و دلنشین انجام می‌دهد، سخت در اشتباه هستم و نمی‌دانم چه می‌گویم.
بلای جان من آن شوخ و من افتاده در کویش
دریغا! خانه در کوی بلا کردم ندانستم
هوش مصنوعی: عشق آن معشوقه دلربا به جانم آسیب رسانده و من در کوی او به سر می‌برم. افسوس که در جایی پرخطر و مشکل قرار گرفتم و از عواقب آن غافل بودم.
به هر بیگانه باشد خوی او از آشنا بهتر
به آن بیگانه خود را آشنا کردم ندانستم
هوش مصنوعی: هرکسی که با او غریبه باشد، اگر چهارچوب شخصیتی او برای دیگران آشنا باشد، بهتر از زمانی است که با یک غریبه خود را آشنا کنم و در این مورد نمیدانستم.
گرفتم آن سر زلف و کشیدم صد گرفتاری
به دست خویش خود را مبتلا کردم ندانستم
هوش مصنوعی: زلفی را در دست گرفتم و با آن خود را به دست مشکلات زیادی انداختم، اما متوجه نشدم که چه کار کردم.
هلالی، پیش آن مه شرمسارم زین شکایت‌ها
درین معنی به‌غایت ماجرا کردم ندانستم
هوش مصنوعی: من در برابر آن زیبایی، از شرم صحبت کردن درباره‌ی این مشکلات احساس ناتوانی می‌کنم و به خاطر همین موضوع، داستانی را تعریف کرده‌ام که خودم هم نمی‌دانستم چه بگویم.