شمارهٔ ۲۱۴
ما که از سوز تو در گریه زاریم چو شمع
خبر از سوختن خویش نداریم چو شمع
پیش تیغ تو سر از تن بگذاریم ولی
شعله شوق تو از سر نگذاریم چو شمع
تاب هنگامه اغیار نداریم، که ما
کشته و سوخته خلوت یاریم چو شمع
هست چون آتش ما بر همه عالم روشن
سوز خود را بزبان بهر چه آریم چو شمع؟
ای نسیم سحر، از صبح وصالش خبری
تا همه خنده زنان جان بسپاریم چو شمع
ما که داریم دل و دیده پر از آتش و آب
چون نسوزیم و چرا اشک نباریم چو شمع؟
سوخت صد بار، هلالی، جگر ما شب هجر
ما جگر سوخته این شب تاریم چو شمع
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما که از سوز تو در گریه زاریم چو شمع
خبر از سوختن خویش نداریم چو شمع
هوش مصنوعی: ما که به خاطر درد تو همیشه در حال گریه هستیم، مانند شمعی هستیم که در حال ذوب شدن است و از سوختن خود بیخبر است.
پیش تیغ تو سر از تن بگذاریم ولی
شعله شوق تو از سر نگذاریم چو شمع
هوش مصنوعی: ما آمادهایم که جان خود را بهعنوان قربانی تقدیم تو کنیم، اما شوق و محبت تو را هرگز فراموش نخواهیم کرد، مانند شعلهای که هیچگاه خاموش نمیشود.
تاب هنگامه اغیار نداریم، که ما
کشته و سوخته خلوت یاریم چو شمع
هوش مصنوعی: در زمان حضور دیگران، نمیتوانیم خود را نشان دهیم، چرا که ما تنها در خلوت محبوب، همچون شمعی سوزان و سوختهایم.
هست چون آتش ما بر همه عالم روشن
سوز خود را بزبان بهر چه آریم چو شمع؟
هوش مصنوعی: ما چون آتشیم که در سراسر جهان روشن است، در خویش آتش سوزان داریم و اکنون چگونه میتوانیم از آن با زبان صحبت کنیم، مثل شمعی که نور افشانی میکند؟
ای نسیم سحر، از صبح وصالش خبری
تا همه خنده زنان جان بسپاریم چو شمع
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، آیا از صبحگاهی که معشوق در آن حضور دارد خبری هست؟ تا ما هم چون شمع، با شادی و شوق جانمان را فدای عشق کنیم.
ما که داریم دل و دیده پر از آتش و آب
چون نسوزیم و چرا اشک نباریم چو شمع؟
هوش مصنوعی: ما که دل و چشمانمان پر از شعله و آب است، چرا نسوزیم و چرا گریه نکنیم مثل شمع؟
سوخت صد بار، هلالی، جگر ما شب هجر
ما جگر سوخته این شب تاریم چو شمع
هوش مصنوعی: در شب بیخبر از همدلی و هجران، دل ما به شدت داغ و سوخته است، به اندازهٔ یک شمع که در تاریکی میسوزد.