گنجور

بخش ۶ - حکایت

شنیدم تهی دست بی حاصلی
شنید این حکایت ز صاحبدلی
که پیری چو برد از زلیخا توان
خدنگ قدش حلقه شد چون کمان
عزیزی به ذلّت کشید و به رنج
به ششدر فکندش سرای سپنج
ز باد خزان خشک شد گلشنش
نگشتی یکی زاغ پیرامنش
گل افسرده شد، عندلیبی نماند
در ایّام سختی حبیبی نماند
شد آخر پس از عیش ناز ملوک
رگش رشته، جسم نزارش چو دوک
گذشت آن جوانیّ و جاه خطیر
به مصر اندرش، نام شد گنده پیر
از آن آتش داغ پرور همان
بجا مانده بودش شراری به جان
برآورده غم، گرچه دود از سرش
ولی بود گرمی به خاکسترش
بر آرد ز پا خار را هر کسی
خلد چون به دل، کار دارد بسی
به زاری همی گفت و خون می گریست
که مسکین تر از بنده امروز کیست؟
ز هر سو چو بخت دژم در ببست
پس زانوی نامرادی نشست
گشود اختر از بسته کارش گِره
عطارد قلم راند و مَه گفت زِه
در آن بی کسی عشق دستش گرفت
فرازندگی بخت پستش گرفت
شب تیره بختی برفت از سرش
درآمد چو خورشید یار از درش
ز صبح جوانی برومند شد
شب تار غم رفت خُرسند شد
چو صاحبدل این قصّه انجام داد
تهیدست سرگشته را کام داد
شراری به خاطر فتادش ز عشق
دم گرم او یاد دادش ز عشق
پس از هفته، کارش به جایی رسید
که خلق از درش یافتندی امید
مرا هم به لب حرف عشق است از آن
که شاید برآرم بهار از خزان
لبم زین ترنّم مسیحا شود
دل مردهای شاید احیا شود
روان، دارد از عشق پایندگی
که عشق است سرچشمه زندگی
حزین، از غم دل نوایی بزن
دل آسودگان را صلایی بزن
تو خامش چو گشتی کس امروز نیست
نوازندهٔ ساز جانسوز کیست؟
اگر خامه افکند سعدی ز دست
نیِ خوش نوای تو در پنجه هست
بود اختر سعد، یاری دهت
زهت تا به گوش و کمان در زهت
و گر می دهد خمسه از گنجه یاد
نی نغمه سنج تو در پنجه باد
کنی تازه تا خمسهٔ گنجوی
شرابت کهن باد و رایت قوی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنیدم تهی دست بی حاصلی
شنید این حکایت ز صاحبدلی
هوش مصنوعی: شنیدم که شخصی بی‌چیز و بی‌نتیجه، این داستان را از کسی با دل بزرگ و صاحب‌نظر شنیده است.
که پیری چو برد از زلیخا توان
خدنگ قدش حلقه شد چون کمان
هوش مصنوعی: وقتی که پیری زلیخا را از خود دور کرد، قدش به اندازه‌ای بلند و خوش‌ قامت شد که مانند کمانی به نظر می‌رسید.
عزیزی به ذلّت کشید و به رنج
به ششدر فکندش سرای سپنج
هوش مصنوعی: دوست عزیزی به سختی و زحمت افتاد و در جمعی آشفته و پر از مشکل قرار گرفت.
ز باد خزان خشک شد گلشنش
نگشتی یکی زاغ پیرامنش
هوش مصنوعی: به خاطر وزش بادهای پاییزی، باغش خراب و خشک شده و هیچ‌کس جز یک زاغ پیر دور و برش باقی نمانده است.
گل افسرده شد، عندلیبی نماند
در ایّام سختی حبیبی نماند
هوش مصنوعی: زمانی که گل پژمرده شده و زیبایی‌اش از دست رفته، دیگر پرنده‌ای برای سرودن و شوق به وجود نخواهد آمد، زیرا در روزهای دشوار عشق، کسی در کنار نیست که به آن دلگرمی بخشد.
شد آخر پس از عیش ناز ملوک
رگش رشته، جسم نزارش چو دوک
هوش مصنوعی: در نهایت، پس از لذت و خوشگذرانی، رگ او که مانند تسبیح است، جسم ضعیفش را مثل دوکی در هم پیچیده است.
گذشت آن جوانیّ و جاه خطیر
به مصر اندرش، نام شد گنده پیر
هوش مصنوعی: جوانی و موقعیت مهم آن به سرعت گذشت و در مصر این موضوع به عنوان نشانه‌ای از پیری و فرسودگی شناخته شد.
از آن آتش داغ پرور همان
بجا مانده بودش شراری به جان
هوش مصنوعی: از آن آتش داغ که او را پرورش داده بود، آتشی به جانش مانده بود.
برآورده غم، گرچه دود از سرش
ولی بود گرمی به خاکسترش
هوش مصنوعی: غم‌ها و مشکلات موجب دودی از سر می‌شوند، اما در دل خاکسترشان هنوز حرارتی وجود دارد.
بر آرد ز پا خار را هر کسی
خلد چون به دل، کار دارد بسی
هوش مصنوعی: هر کسی که دغدغه و کارهای زیادی در دل دارد، می‌تواند بر مشکلات و موانع پیش پا خود غلبه کند.
به زاری همی گفت و خون می گریست
که مسکین تر از بنده امروز کیست؟
هوش مصنوعی: با ناراحتی و اشک از چشم می‌گفت که امروز هیچ‌کس مانند من در این حال و روز مسکین و بیچاره نیست.
ز هر سو چو بخت دژم در ببست
پس زانوی نامرادی نشست
هوش مصنوعی: هنگامی که بخت بد به هر سمتی راه را بر من بست، احساس ناامیدی و یأس کردم و بی‌حرکت به زمین نشستم.
گشود اختر از بسته کارش گِره
عطارد قلم راند و مَه گفت زِه
هوش مصنوعی: ستاره‌ای به کار بسته زندگی روشنایی بخشید، سیاره عطارد در این کار نقش‌آفرینی کرد و ماه نیز در این باره سخن گفت.
در آن بی کسی عشق دستش گرفت
فرازندگی بخت پستش گرفت
هوش مصنوعی: در آن لحظه‌ی تنهایی، عشق به کمک او آمد و او را از سرنوشت بدش نجات داد.
شب تیره بختی برفت از سرش
درآمد چو خورشید یار از درش
هوش مصنوعی: در شب تاریکی که برایش بخت خوبی نبود، حالا روشنایی به زندگی‌اش بازگشته است، مانند اینکه یار او همچون خورشید از در وارد شده باشد.
ز صبح جوانی برومند شد
شب تار غم رفت خُرسند شد
هوش مصنوعی: از صبح جوانی، مرا به سوی آینده‌ای درخشان هدایت کرد، و شب تیره‌ی غم از بین رفت و شادی جایگزین آن شد.
چو صاحبدل این قصّه انجام داد
تهیدست سرگشته را کام داد
هوش مصنوعی: وقتی شخص با دل و احساس، این داستان را به پایان می‌رساند، به فرد بی‌پناه و گیج کمک می‌کند و به او آرامش و رضایت می‌بخشد.
شراری به خاطر فتادش ز عشق
دم گرم او یاد دادش ز عشق
هوش مصنوعی: شعله‌ای به خاطر عشق او در دلش روشن شد و از عشق او به او آموخت که چطور زندگی کند.
پس از هفته، کارش به جایی رسید
که خلق از درش یافتندی امید
هوش مصنوعی: پس از گذشت یک هفته، او به وضعیت و مقام بالایی رسید که مردم به او امید داشتند و به در خانه‌اش می‌رفتند.
مرا هم به لب حرف عشق است از آن
که شاید برآرم بهار از خزان
هوش مصنوعی: من هم در دل خود سخن عشق را دارم، زیرا ممکن است بتوانم در دل خزان، بهار را به وجود بیاورم.
لبم زین ترنّم مسیحا شود
دل مردهای شاید احیا شود
هوش مصنوعی: لبم به خاطر این نوای دلنشین شاداب می‌شود و شاید دل‌های مردان هم زنده و سرزنده شوند.
روان، دارد از عشق پایندگی
که عشق است سرچشمه زندگی
هوش مصنوعی: روح انسان به خاطر عشق، زنده و پایدار است، زیرا عشق منبعی از زندگی به حساب می‌آید.
حزین، از غم دل نوایی بزن
دل آسودگان را صلایی بزن
هوش مصنوعی: غم و اندوه خود را بیان کن و با صدای دلنشینت آرامش را به دل آرامش‌یافتگان بده.
تو خامش چو گشتی کس امروز نیست
نوازندهٔ ساز جانسوز کیست؟
هوش مصنوعی: وقتی تو خاموش هستی، امروز کسی نیست که صدای جانسوز را برایت بنوازد.
اگر خامه افکند سعدی ز دست
نیِ خوش نوای تو در پنجه هست
هوش مصنوعی: اگر سعدی قلم را بر زمین بگذارد، نی تو با صدای خوش‌نوازش در دست من خواهد بود.
بود اختر سعد، یاری دهت
زهت تا به گوش و کمان در زهت
هوش مصنوعی: ستاره‌های خوش‌یمن، تو را یاری می‌دهند تا به موفقیت و پیروزی برسی.
و گر می دهد خمسه از گنجه یاد
نی نغمه سنج تو در پنجه باد
هوش مصنوعی: اگر چه میوه‌های شیرین و ارزشمندی از گنجینه زندگی به ما می‌رسد، اما صدای ساز تو در گوش باد، یادآور لحظات دلنشین و خاطرات خوشی است که بیشتر از هر چیزی اهمیت دارد.
کنی تازه تا خمسهٔ گنجوی
شرابت کهن باد و رایت قوی
هوش مصنوعی: شراب کهنه‌ات به تازگی می‌آید و پرچمت هم قوی و استوار است.

حاشیه ها

1399/10/22 16:12
محمد سالمی

سلام. به نظر حقیر مصرع دوم از بیت شماره 21 به صورت زیر صحیح است:
دل مرده ای شاید احیا شود