بخش ۵ - گشایش نامهٔ عرفان دبیر به دستان سنجی خامهٔ بلند صفیر
خامه شبی صفحه طرازی گرفت
جوهر اندیشه گدازی گرفت
مشک رقم شد ز دم عنبرین
نافه گشا گشت، چو آهوی چین
پیشهٔ عطّار وشی کرد ساز
طبله به شکّرشکنی کرد باز
یاسمن افشاند به نسرین طبق
سنبلِ تر سود به سیمین ورق
زخمه به تار نفس، افشرد دست
نغمه برآمد ز شکر خواب مست
غلغله ای از دل پرجوش خاست
ولولهای از لب خاموش خاست
گرم شد افسانهٔ افسرده ام
زد دم عیسی، شرر مردهام
معتکفان حجرات دماغ
انجمن آرا، چو فروزان چراغ
از در دل تا ملکوتی افق
برسر هم بست معانی تتق
ساقی فیض ازلی باده داد
دل گهر بحر خرد زاده داد
فیض فلاطون خرد خم گشود
زنگ ز آیینهٔ فطرت زدود
شد ز خروش لب صهبا زده
زاویهٔ سامعه، یونانکده
نغمه، صبوحی زده می ریخت، لب
سودهٔ عنبرکده می بیخت، شب
شوق، به کف ساغر جمشید داشت
خامه، به بر، بربط ناهید داشت
رابطه بر سلسلهٔ راز بست
نقطه انجام به آغاز بست
کام قلم، قافیه سنجی گرفت
روم نسب، طرّهٔ زنجی گرفت
خطبهٔ معنی، به مرادم نشد
تا دل حل کرده، مدادم نشد
شانه صفت، سینه به صد زخم خست
تا سر زلف سخن آمد به دست
لاله صفت، نازده از خون ایاغ
گل نتوان کرد به دامن ز باغ
صبح شد ای ساقی مشکینه موی
جامی از آن بادهٔ خورشید روی
باز بپیما به حزین خراب
تا دمد از خامهٔ او آفتاب
بخش ۴ - فی المنقبه: شاهسوار صف هیجا علیبخش ۶ - دمیدن صبح تجلّی از افق هویّت ذات بر تنویر ظلمتکدهٔ انیّت جهان: فیض نخستین که فروغ وجود
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خامه شبی صفحه طرازی گرفت
جوهر اندیشه گدازی گرفت
هوش مصنوعی: قلم شب شروع به نوشتن کرد و افکار عمیق و درخشانی را به تصویر کشید.
مشک رقم شد ز دم عنبرین
نافه گشا گشت، چو آهوی چین
هوش مصنوعی: عطر مشک از بوی دلانگیز نافهی عنبر برخواسته و مانند آهوهای چین، زیبا و دلربا شده است.
پیشهٔ عطّار وشی کرد ساز
طبله به شکّرشکنی کرد باز
هوش مصنوعی: عطاری به حرفهاش مشغول بود و در حین کار، صدای تمبک به گوشش رسید که باعث شد او دوباره به کارش ادامه دهد.
یاسمن افشاند به نسرین طبق
سنبلِ تر سود به سیمین ورق
هوش مصنوعی: گل یاس، عطرش را به گل نسرین میپاشد و در عین حال، گلها در کنار هم به زیبایی و شکوهی میافزایند و ورقهای نقرهای را میدرخشاند.
زخمه به تار نفس، افشرد دست
نغمه برآمد ز شکر خواب مست
هوش مصنوعی: صدای زنگینی در تار و پود دل ایجاد کرده، دست موسیقی به جلو آمده و ملودی شیرینی چون شکر از خواب عمیق بیدار شده است.
غلغله ای از دل پرجوش خاست
ولولهای از لب خاموش خاست
هوش مصنوعی: صدای شاد و هیجانزدهای از دل پرانرژی برخاست و جنب و جوشی از لبهای آرام و بیصدا به وجود آمد.
گرم شد افسانهٔ افسرده ام
زد دم عیسی، شرر مردهام
هوش مصنوعی: وقتی داستان غمگین و ناراحت من جان گرفت و با سخن عیسی به حیات برگشت، شعلههای خاموش وجودم دوباره روشن شدند.
معتکفان حجرات دماغ
انجمن آرا، چو فروزان چراغ
هوش مصنوعی: معتکفان در حجرهها و خود را در جمع دوستداران علم و ادب قرار دادهاند، مانند چراغی درخشان که نور میافشاند.
از در دل تا ملکوتی افق
برسر هم بست معانی تتق
هوش مصنوعی: از عمق دل تا بینهایت آسمان، معانی مختلفی در هم آمیختهاند.
ساقی فیض ازلی باده داد
دل گهر بحر خرد زاده داد
هوش مصنوعی: ساقی، نیکوترین نعمتهای ابدی را به من میدهد و با این نوشیدنی، دل من را مانند دُر با ارزش و گوهر، از عمق دریا و خرد پر از دانش و بینش سیراب میکند.
فیض فلاطون خرد خم گشود
زنگ ز آیینهٔ فطرت زدود
هوش مصنوعی: خوشبختی و دانش از فیض و حکمتهای بزرگ به وجود میآید و با روشن شدن آینهٔ وجود انسان، زنگارهای نادانی و تاریکی از آن زدوده میشود.
شد ز خروش لب صهبا زده
زاویهٔ سامعه، یونانکده
هوش مصنوعی: از سر و صدای لبهای شرابخوار، گوشهای به افتخار یونان به صدا درآمد.
نغمه، صبوحی زده می ریخت، لب
سودهٔ عنبرکده می بیخت، شب
هوش مصنوعی: صدای خوشی در صبح به گوش میرسید و عطر خوشی از عطرکده به فضای شب پراکنده میشد.
شوق، به کف ساغر جمشید داشت
خامه، به بر، بربط ناهید داشت
هوش مصنوعی: شوق و علاقهای که به نوشیدن از جام جمشید بود، در دستان شاعر دیده میشود و همینطور او در آغوش خود، ساز ناهید را دارد.
رابطه بر سلسلهٔ راز بست
نقطه انجام به آغاز بست
هوش مصنوعی: رابطهای عمیق و پیوسته بین رازها و آغاز و پایان وجود دارد، به گونهای که نقطهای که همه چیز به آن ختم میشود، در حقیقت به شروع باز میگردد.
کام قلم، قافیه سنجی گرفت
روم نسب، طرّهٔ زنجی گرفت
هوش مصنوعی: قلم به نوشتن و قافیهسازی مشغول شد و آنقدر شوق داشت که به یاد ریشهام در روم افتاد و موضوعش به زیبایی و پیوندی که در زنجیر وجود دارد، کشیده شد.
خطبهٔ معنی، به مرادم نشد
تا دل حل کرده، مدادم نشد
هوش مصنوعی: خطبهای که حاوی معنا بود، نتوانست مرا به هدفم برساند و دلمشغولیهایم را برطرف کند.
شانه صفت، سینه به صد زخم خست
تا سر زلف سخن آمد به دست
هوش مصنوعی: شانهای که موهای زیبای سخن را در دست گرفته، سینهام پر از زخمهای دردناک است.
لاله صفت، نازده از خون ایاغ
گل نتوان کرد به دامن ز باغ
هوش مصنوعی: یعنی: گل لاله که زیباییاش از خونش نشأت میگیرد، نمیتواند به دامن باغ برود و شکفتن کند.
صبح شد ای ساقی مشکینه موی
جامی از آن بادهٔ خورشید روی
هوش مصنوعی: صبح شده است ای ساقی با موهای خوشبو، جامی پر از بادهای که خود را به زیبایی خورشید میزند، بیا تا بنوشیم.
باز بپیما به حزین خراب
تا دمد از خامهٔ او آفتاب
هوش مصنوعی: دوباره به سمت مکان غمگین برو تا از قلم او خورشید به وجود آید.