گنجور

بخش ۲۱ - در فصل خطاب و خاتمهٔ کتاب گوید

حزین از سخن سنجی بی حضور
دل نکته پرداز من شد نفور
چه یارا زبان را، چو دل یار نیست؟
چو دل تنگ شد جای گفتار نیست
دو نیم است و تنگ است دل چون قلم
به این خامهٔ تنگ شق، چون کنم؟
همان به که از نغمه گردم خمش
درین تنگنای سخن سنج کش
اگر هست گوش نیوشنده ای
شناسای درد خروشنده ای
تواند ز یک نکته ام طرف بست
وگرنه چرا بایدم سینه خست؟
سخن سنج اگر هست هشیار مغز
کند قوت جان این گهرهای نغز
ازین نامه، گردون پرآوازه شد
روان سخن گستران تازه شد
نوایی که این خامه بنیاد کرد
دل توسی و رودکی شاد کرد
به گوش نظامی اگر می رسید
خروش منِ خسروانی نشید
به تعظیم من، رخ نهادی به خاک
که احسنت، ای نیر تابناک
اگر سعدی شهد پرور ادا
شنیدی ز صور نی من نوا
سماعش ز سر عقل بردی و هوش
زبان مهرکردی، شدی جمله گوش
وگر نخل بند سخن پروران
رطب بردی از من، شدی مدح خوان
که نازد به دوران چرخ اثیر
به کلک جوان تو، ناهید پیر
تورا خامه شیریست زوبین به دوش
به میدان چرخ پلنگینه پوش
چو نظمم زلال خضر صاف نیست
ز انصاف می گویم، این لاف نیست
نبودی اگر دهر ناسازگار
جهان کردمی پر دُر شاهوار
نفس بر لبم جوی خونی شده ست
غبار دلم بیستونی شده ست
مرا از خداوند فریادرس
سبک باری دل امید است و بس
به این نکته بستم قلم را زبان
تحَصَّنتُ بالمالک المُستعان
خرابات ما، فیض بنیاد باد
خراباتیان را روان شاد باد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حزین از سخن سنجی بی حضور
دل نکته پرداز من شد نفور
هوش مصنوعی: حزین به خاطر این که در گفتگوها حواسی از دل خود ندارد، به تحلیل و نکته‌پردازی می‌پردازد و این موضوع باعث می‌شود که از او بیزار شود.
چه یارا زبان را، چو دل یار نیست؟
چو دل تنگ شد جای گفتار نیست
هوش مصنوعی: اگر دل محبوب نباشد، زبان چه ارزشی دارد؟ وقتی دل پر از غم و تنگی باشد، جایی برای گفتگو وجود ندارد.
دو نیم است و تنگ است دل چون قلم
به این خامهٔ تنگ شق، چون کنم؟
هوش مصنوعی: دل من مانند قلمی است که به خاطر تنگی‌اش از نوشتن بازمانده و نمی‌داند چگونه احساساتش را بیان کند.
همان به که از نغمه گردم خمش
درین تنگنای سخن سنج کش
هوش مصنوعی: بهتر است که از آواز و نغمه دل‌نشین دوری کنم و در این شرایط دشواری که در آن هستم، سکوت اختیار کنم.
اگر هست گوش نیوشنده ای
شناسای درد خروشنده ای
هوش مصنوعی: اگر کسی وجود دارد که بتواند صدای درد و رنج را بشنود و درک کند، همانا او را بشناسید.
تواند ز یک نکته ام طرف بست
وگرنه چرا بایدم سینه خست؟
هوش مصنوعی: یک نکته می‌تواند به خوبی تأثیر بسزایی بر من بگذارد و اگر این‌طور نیست، پس چرا باید دلم این‌قدر خسته و ناراحت باشد؟
سخن سنج اگر هست هشیار مغز
کند قوت جان این گهرهای نغز
هوش مصنوعی: اگر فردی با درک و بصیرت وجود داشته باشد، می‌تواند با فکر و آگاهی خود توانایی و انرژی روح را همچون جواهرات و گوهرهای گرانبها تقویت کند.
ازین نامه، گردون پرآوازه شد
روان سخن گستران تازه شد
هوش مصنوعی: از این نوشته، نام آسمان مشهور شد و روح سخن‌وران تازه‌کار جان گرفت.
نوایی که این خامه بنیاد کرد
دل توسی و رودکی شاد کرد
هوش مصنوعی: نوایی که این قلم آغاز کرده، دل توسی را خوشحال کرده و رودکی را شاد کرده است.
به گوش نظامی اگر می رسید
خروش منِ خسروانی نشید
هوش مصنوعی: اگر صدای من به گوش نظامی می‌رسید، مثل طوفانی بود که خروش خسروانی را به همراه داشت.
به تعظیم من، رخ نهادی به خاک
که احسنت، ای نیر تابناک
هوش مصنوعی: برای ابراز ارادت و احترام به من، صورت خود را به زمین گذاشتی. چه خوب! ای نیرومند درخشان.
اگر سعدی شهد پرور ادا
شنیدی ز صور نی من نوا
هوش مصنوعی: اگر سعدی را شنیده‌ای که با سخنان شیرینش افسون می‌کند، بدان که صدای نی من نیز نغمه‌ای خوش دارد.
سماعش ز سر عقل بردی و هوش
زبان مهرکردی، شدی جمله گوش
هوش مصنوعی: صدای او از عقل و هوش انسان را می‌گیرد و با زبان محبت، دل‌ها را تسخیر می‌کند، به‌طوری‌که همه به‌خوبی می‌شنوند.
وگر نخل بند سخن پروران
رطب بردی از من، شدی مدح خوان
هوش مصنوعی: اگر میوه‌ی نخل زبان‌آوران را از من بستانی، تو هم به ستایش بسوی من خواهی آمد.
که نازد به دوران چرخ اثیر
به کلک جوان تو، ناهید پیر
هوش مصنوعی: کسی به زیبایی جوانی تو حسادت می‌کند، در حالی که چرخ زمان و تقدیر به ناز و نعمت‌هایش می‌نازد؛ یعنی حتی با وجود جوانی و زیبایی‌ات، زمان همیشه با خودش مشکلات و چالش‌هایی را به همراه دارد.
تورا خامه شیریست زوبین به دوش
به میدان چرخ پلنگینه پوش
هوش مصنوعی: تو که با قلمی روشن و درخشان به میدان می‌آیی و مانند پلنگی در میدان مبارزه ظاهر می‌شوی.
چو نظمم زلال خضر صاف نیست
ز انصاف می گویم، این لاف نیست
هوش مصنوعی: وقتی که نظم من مانند آب زلال و روشن است، نباید فراموش کرد که این سخن بی‌دلیل نیست و به انصاف می‌گویم، این ادعا بی‌پایه نیست.
نبودی اگر دهر ناسازگار
جهان کردمی پر دُر شاهوار
هوش مصنوعی: اگر تو در این دنیا وجود نداشتی، من هم این جهان پر از مشکلات و ناعدالتی را تحمل نمی‌کردم.
نفس بر لبم جوی خونی شده ست
غبار دلم بیستونی شده ست
هوش مصنوعی: نفس‌ام به شدت سخت و پر از درد شده و غم و اندوهی که در دلم هست، بزرگ و طاقت‌فرسا شده است.
مرا از خداوند فریادرس
سبک باری دل امید است و بس
هوش مصنوعی: من تنها به خداوند امیدوارم که در سختی‌ها کمکم کند و همین برای من کافی است.
به این نکته بستم قلم را زبان
تحَصَّنتُ بالمالک المُستعان
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر بیان می‌کند که برای بیان یک نکته مهم قلم خود را به دست می‌گیرد و به خداوند که همواره مورد کمک و پشتیبانی است، پناه می‌برد.
خرابات ما، فیض بنیاد باد
خراباتیان را روان شاد باد
هوش مصنوعی: محل خراباتیان، جایی است که زندگی و خوشی در آن جریان دارد و امیدواریم که این نشاط و شادابی همیشه ادامه داشته باشد.