گنجور

بخش ۱۹ - حکایت در مکافات درست کرداران و مجازات نیکوکاران

شنیدستم از راوی باستان
که سلطان عادل انوشیروان
گذر کرد روزی به دهقان پیر
که هر موی او بود چون جوی شیر
به صورت کمان بود آن خسته حال
که می کشت با قامت خم، نهال
عجب ماند سلطان با رای و هوش
ز پیر امل پرور سخت کوش
عنان تکاور کشید از نورد
پی آزمون جهان دیده مرد
حکیمانه پرسید ازو کاین نهال
ثمر می رساند پس از چند سال؟
جهان دیده گفتا جهان دار را
که خواهد ثمر، سال بسیار را
جهان دار گفتش خِهی حرص و آز
که طی کرده ای راه عمر دراز
هنوزت درین تنگنای محل
فراخ است، میدان طول اَمَل
تبسم کنان، پیر روشن روان
به پاسخ چنین گفت کای نکته دان
نیم بند فرمان آز و اَمَل
که دل می خراشم به ذوق عمل
به یک عمر درکشتزار جهان
نخوردیم جز کشتهٔ دیگران
کنونم، مکافات را کار بند
بکاریم تا دیگران برخورند
جهان دار گفتش زِه ای زنده پیر
مرا زنده کردی به این خوش صفیر
چو کان خرد دید در پیکرش
ببخشید یک پیل بالازرش
چو احسان شه دید پیر نژند
بخندید کای شاه فیروزمند
بدین چستی و چابکی از نهال
ثمر یافتم، دولت بی همال
به این زودی ای خسرو کامکار
کدامین نهال است کآید به بار؟
شه این نکته بشنید و چون گل شکفت
دو چندان زرش داد و بدرود گفت
حزین، از دل و دست فرسوده کار
مکافات نیکان چه داری بیار
تو را جز سخن گفتن نغز نیست
ز کردار جز خامه در دست چیست؟
سر خامه ات آسمان سای باد
کلامت به دلها پذیرای باد
نپیچیده تا پنجه ات روزگار
به دلها نهال نوایی بکار
نگویی که باقی ست فرصت هنوز
چه دانی که بیند شبت روی روز؟
چو مرغ سحرخوان نوایی بزن
به این خفته شکلان صلایی بزن

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنیدستم از راوی باستان
که سلطان عادل انوشیروان
هوش مصنوعی: روایتی دارم از گذشته که می‌گوید انوشیروان، پادشاهی نیکو و عادل بوده است.
گذر کرد روزی به دهقان پیر
که هر موی او بود چون جوی شیر
هوش مصنوعی: روزی، فردی به یک کشاورز سالخورده برخورد کرد. موهای او به اندازه جوی شیر سفید و زیبا بود.
به صورت کمان بود آن خسته حال
که می کشت با قامت خم، نهال
هوش مصنوعی: زن جوانی با چهره‌ای زیبا و کمان مانند و اندامی خمیده، در حال قدم زدن است و از چهره‌اش حس خستگی و بی‌حالی نمایان است، اما همچنان به آرامی و لطافت درختی را می‌کارد.
عجب ماند سلطان با رای و هوش
ز پیر امل پرور سخت کوش
هوش مصنوعی: عجب که سلطان با تدبیر و هوش خود، از تلاش و زحمتی که پیران و افراد سخت‌کوش کشیده‌اند، غافل مانده است.
عنان تکاور کشید از نورد
پی آزمون جهان دیده مرد
هوش مصنوعی: با قدرت و شجاعت، رهبری را به دست گرفت و به میدان چالش و آزمایش رفت، زیرا مردی بوده که در زیر آسمان تجربیات فراوانی کسب کرده است.
حکیمانه پرسید ازو کاین نهال
ثمر می رساند پس از چند سال؟
هوش مصنوعی: حکیم از او پرسید که این درخت بعد از چند سال میوه می‌دهد؟
جهان دیده گفتا جهان دار را
که خواهد ثمر، سال بسیار را
هوش مصنوعی: دنیا به من گفت که کسی که می‌خواهد نتیجه بگیرد، باید صبر کند و تلاش کند، حتی اگر سال‌ها طول بکشد.
جهان دار گفتش خِهی حرص و آز
که طی کرده ای راه عمر دراز
هوش مصنوعی: جهان به او گفت که چقدر حرص و طمع داری، در حالی که سال‌های زیادی را در زندگی سپری کرده‌ای.
هنوزت درین تنگنای محل
فراخ است، میدان طول اَمَل
هوش مصنوعی: هنوز در این شرایط سخت، امید و فرصت‌های بیشتری برای تو وجود دارد.
تبسم کنان، پیر روشن روان
به پاسخ چنین گفت کای نکته دان
هوش مصنوعی: پیر با چهره‌ای خندانی به این سؤال پاسخ داد ای اهل نکته‌سنجی.
نیم بند فرمان آز و اَمَل
که دل می خراشم به ذوق عمل
هوش مصنوعی: نیمه نگاهی به آرزوها و خواسته‌ها دارم که دل را می‌خراشد و شوق عمل را در من برمی‌انگیزد.
به یک عمر درکشتزار جهان
نخوردیم جز کشتهٔ دیگران
هوش مصنوعی: در طول زندگی‌ام در دنیای بزرگ، هیچ چیزی به دست نیاوردم جز این که خود را فدای دیگران کرده‌ام.
کنونم، مکافات را کار بند
بکاریم تا دیگران برخورند
هوش مصنوعی: اکنون باید عواقب کارهایمان را به دیگران تحمیل کنیم تا آنها نیز عذاب آن را تجربه کنند.
جهان دار گفتش زِه ای زنده پیر
مرا زنده کردی به این خوش صفیر
هوش مصنوعی: جهان دار به او گفت: ای زنده، با نوا و صدای خوشت، تو به من زندگی دوباره بخشیدی.
چو کان خرد دید در پیکرش
ببخشید یک پیل بالازرش
هوش مصنوعی: وقتی خرد و درایت در وجود او نمایان شد، او یک فیل بزرگ را به او بخشید.
چو احسان شه دید پیر نژند
بخندید کای شاه فیروزمند
هوش مصنوعی: وقتی پیر نژند، لطف و نیکوئی شاه را دید، لبخند زد و گفت: ای شاه پیروز و موفق!
بدین چستی و چابکی از نهال
ثمر یافتم، دولت بی همال
هوش مصنوعی: به خاطر این سرعت و توانایی، از درخت جوانی بهره‌مند شدم که خوشبختی و موفقیت بی‌نظیری را برایم به ارمغان آورد.
به این زودی ای خسرو کامکار
کدامین نهال است کآید به بار؟
هوش مصنوعی: ای خسرو کامکار، به این زودی کدام نهال است که به ثمر می‌رسد؟
شه این نکته بشنید و چون گل شکفت
دو چندان زرش داد و بدرود گفت
هوش مصنوعی: شاه این سخن را شنید و مانند گلی که شکوفا می‌شود، شادی‌اش دوچندان شد و از آنجا خداحافظی کرد.
حزین، از دل و دست فرسوده کار
مکافات نیکان چه داری بیار
هوش مصنوعی: ای حزین، از دل و دست خسته‌ات انتظار پاداش نیکوکاران را نداشته باش.
تو را جز سخن گفتن نغز نیست
ز کردار جز خامه در دست چیست؟
هوش مصنوعی: تو تنها با صحبت‌های زیبا شناخته می‌شوی و از کارهایت تنها قلمی در دستت باقی مانده است.
سر خامه ات آسمان سای باد
کلامت به دلها پذیرای باد
هوش مصنوعی: قلم تو مانند آسمان وسیع است و کلماتت به قلب‌ها نفوذ می‌کند و پذیرای احساسات و تفکرات گوناگون است.
نپیچیده تا پنجه ات روزگار
به دلها نهال نوایی بکار
هوش مصنوعی: روزگار در دل‌ها هنوز چیزی نکارده، پس تا زمانی که درختت به بار نشسته، نباید به شاخ و برگ آن بپیچی.
نگویی که باقی ست فرصت هنوز
چه دانی که بیند شبت روی روز؟
هوش مصنوعی: به تو نمی‌گویم که هنوز فرصت زیادی باقی مانده، اما چه می‌دانی که شاید شب تو زودتر از آنچه فکر می‌کنی به پایان برسد و روزی تازه آغاز شود؟
چو مرغ سحرخوان نوایی بزن
به این خفته شکلان صلایی بزن
هوش مصنوعی: مثل پرنده سحر، آواز خوشی سر بده و به این خواب‌زده‌ها بگو، بیدار شوند.