گنجور

بخش ۱ - فرهنگ نامه

به نام نگارنده هست و بود
فرازندهٔ این رواق کبود
سر داستان، نام فرخنده ای ست
که عقل از ثنایش فروماندهایست
خرد در کوی کوتهی و کمی ست
زبان روستازادهٔ اعجمی ست
سپاسش نشاید به اندیشه گفت
به خس، کی توان کوه البرز سفت؟
خردگر چه خضر بیابان بود
سراسیمهٔ راه یزدان بود
دل و جان اگر دانش آسا بود
همین بس که خود را شناسا بود
ازل تا ابد گر به بالا پرد
ز حدّ خود اندیشه برنگذرد
طلسم حقیقت نباید شکست
حصاری بود، در گهر هر چه هست
به بینش قدم را درین کهنه دِه
اگر مرد راهی به اندازه نِه
نیابی خدا را به جویندگی
بکش پا، ز بیهوده پویندگی
مپوی و چو آب گهر تازه باش
اگر خودشناسی، به اندازه باش
تو را برتر از حد خود، راه نیست
که نقش از نگارنده، آگاه نیست
جهولی، به گرد فضولی مگرد
ز جاهل فضولی ست، کردار سرد
فضولی کند قطره را منفصل
فراخ است دریا و تو تنگدل
شعور تو، ای پای بستِ غرور
یکی کور موش است و تابنده هور
کند خیرگی دیدهٔ جان تو
عدم زاده است آخشیجان تو
خبر نیست امروز را از پریر
جوان نیست تاریخی چرخ پیر
کجا تار ممکن به واجب تند؟
لعاب عناکب، ذباب افکند؟
عبث دام در راه عنقا مکش
زیاد، از گلیم خودت پا مکش
نه پیداست راه و تویی طفل دی
درین ورطه، گولی به از بخردی
به این خیرگی خوش عنانی مکن
زبان بسته ای، ترجمانی مکن
پی مصطفی گیر، اگر می روی
ره راست این است اگر بگروی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به نام نگارنده هست و بود
فرازندهٔ این رواق کبود
هوش مصنوعی: این بیت به نویسنده‌ای اشاره دارد که همه چیز از او نشأت می‌گیرد و او اصلی‌ترین و برترین دلیل وجود این فضای آبی رنگ (رواق کبود) است. به عبارت دیگر، وجود این مکان و زیبایی‌اش به خاطر آن نویسنده و آثار اوست.
سر داستان، نام فرخنده ای ست
که عقل از ثنایش فروماندهایست
هوش مصنوعی: در آغاز داستان، نام نیکی وجود دارد که عقل و اندیشه از زیبایی و جاذبۀ آن حیرت‌زده و درمانده شده‌اند.
خرد در کوی کوتهی و کمی ست
زبان روستازادهٔ اعجمی ست
هوش مصنوعی: حکمت و عقل در محافل و مجالس کوچک و بی‌اهمیت به کمبود و ضعف دچار است، همان‌طور که سخن یک فرد روستایی غیرموجه و ناآشنا با شهرنشینی، سطحی و ناچیز به نظر می‌رسد.
سپاسش نشاید به اندیشه گفت
به خس، کی توان کوه البرز سفت؟
هوش مصنوعی: شکرگذاری او را نمی‌توان تنها با فکر و عقل بیان کرد، زیرا مثل اینکه نتوان کوه البرز را محکم و استوار ساخت.
خردگر چه خضر بیابان بود
سراسیمهٔ راه یزدان بود
هوش مصنوعی: خردی که مانند خضر، راهنمایی دلسوز و دانا در بیابان است، همواره در جستجوی راهی راستین و شایسته به سوی خداوند می‌باشد.
دل و جان اگر دانش آسا بود
همین بس که خود را شناسا بود
هوش مصنوعی: اگر دل و جان به مقام دانش برسند، همین کافی است که انسان خودش را بشناسد.
ازل تا ابد گر به بالا پرد
ز حدّ خود اندیشه برنگذرد
هوش مصنوعی: از آغاز تا پایان، اگر به سوی عرش پرواز کند، فکر او فراتر از محدودیت‌های خود نخواهد رفت.
طلسم حقیقت نباید شکست
حصاری بود، در گهر هر چه هست
هوش مصنوعی: حقیقت نباید به سادگی فاش شود؛ باید حریمی داشته باشد، مانند گوهری که در دل خود رازهای بسیاری را پنهان کرده است.
به بینش قدم را درین کهنه دِه
اگر مرد راهی به اندازه نِه
هوش مصنوعی: اگر به این روستا قدم می‌گذاری و می‌خواهی راهی را پیدا کنی، باید آگاهانه و با دقت عمل کنی.
نیابی خدا را به جویندگی
بکش پا، ز بیهوده پویندگی
هوش مصنوعی: برای یافتن خداوند باید تلاش و جستجوی واقعی کرد، نه اینکه به دنبال چیزهای بی‌فایده باشیم.
مپوی و چو آب گهر تازه باش
اگر خودشناسی، به اندازه باش
هوش مصنوعی: اگر خودت را بشناسی، باید همچون آب زلال و تازه باشی و از خودخواهی و تنگ‌نظری دوری کنی.
تو را برتر از حد خود، راه نیست
که نقش از نگارنده، آگاه نیست
هوش مصنوعی: نمی‌توانی خود را از حد و مرزهای خود بالاتر ببری، چرا که نقش و سرنوشت هر کس فقط به دست سرنوشت‌ساز اوست و خود را نمی‌شناسد.
جهولی، به گرد فضولی مگرد
ز جاهل فضولی ست، کردار سرد
هوش مصنوعی: آدم نادان را به حاشیه نکش، چون نادانی که فضولی می‌کند، کارش بی‌ثمر و بی‌فایده است.
فضولی کند قطره را منفصل
فراخ است دریا و تو تنگدل
هوش مصنوعی: قطره‌ای که دریا را دیده، بی‌توجه به وسعت آن، نگران و مضطرب است. در حالی که دریا بسیار وسیع و بزرگ است، دل تو تنگ و محدود است.
شعور تو، ای پای بستِ غرور
یکی کور موش است و تابنده هور
هوش مصنوعی: شعور تو، که محور غرور توست، مانند موش نابینایی است که در نور درخشان نمی‌تواند ببیند.
کند خیرگی دیدهٔ جان تو
عدم زاده است آخشیجان تو
هوش مصنوعی: چشمان تو که به شدت جلب توجه می‌کنند، نتیجهٔ عدم و نیستی است و نشانه‌هایی از روح و جان تو را نمایان می‌سازند.
خبر نیست امروز را از پریر
جوان نیست تاریخی چرخ پیر
هوش مصنوعی: امروز هیچ خبری از زیبایی جوانی نیست و این موضوع را نمی‌شود به گذشته نسبت داد، زیرا زمان پیر و بی‌رحم است.
کجا تار ممکن به واجب تند؟
لعاب عناکب، ذباب افکند؟
هوش مصنوعی: کجا ممکن است که تار و نازک به چیزی ضروری و سرسخت بچسبد؟ لطافت و نازکی شاخ و برگ، مگس را به خود جلب می‌کند؟
عبث دام در راه عنقا مکش
زیاد، از گلیم خودت پا مکش
هوش مصنوعی: در تلاش برای رسیدن به هدف‌های دور و محال بسیاری از انرژی و زمان خود را هدر نده و سعی کن از توانایی‌ها و امکانات خود به بهترین نحو استفاده کنی.
نه پیداست راه و تویی طفل دی
درین ورطه، گولی به از بخردی
هوش مصنوعی: راه و چاه مشخص نیست و تو در این دنیای پیچیده مثل کودک می‌مانی، اما مانند یک گل بهتر از دانایی و خرد است.
به این خیرگی خوش عنانی مکن
زبان بسته ای، ترجمانی مکن
هوش مصنوعی: به این ویژگی جذاب و شگفت انگیز تو افتخار نکن، تو هنوز در بیان احساسات و افکارت محدود هستی؛ بنابراین سعی نکن چیزی را ترجمه یا منتقل کنی.
پی مصطفی گیر، اگر می روی
ره راست این است اگر بگروی
هوش مصنوعی: اگر در راه حق و حقیقت قدم می‌گذاری، باید به پیروی از پیامبر، یعنی پیامبر اسلام، توجه کنی؛ زیرا این راه درست و مستقیم است و اگر از آن خارج شوی، به بی‌راهه می‌روی.