گنجور

شمارهٔ ۱۰۵

غافل که سینه، آتش آهن گداز داشت
خون شد دلی که آن همه پیکان ناز داشت
او را از جور، نالهء عجزی که باز داشت
خون ستمکشان اسیرش به گردن است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غافل که سینه، آتش آهن گداز داشت
خون شد دلی که آن همه پیکان ناز داشت
هوش مصنوعی: غافل از اینکه درونش آتشی به شدت شعله‌ور است، دلی که به خاطر زیبایی‌ها و نازمندی‌ها شگفت‌زده بود، حالا به خون نشسته است.
او را از جور، نالهء عجزی که باز داشت
خون ستمکشان اسیرش به گردن است
هوش مصنوعی: او به دلیل ظلم و ستمی که بر او رفته، از خود ناله و زاری می‌کند و این ناله‌اش باعث شده که خون مظلومان و ستم‌کشیده‌ها به گردن او بیفتد.