گنجور

شمارهٔ ۸۸

به سر گسترده دارد ظلّ عالی، خیل نازش را
مخلّد باد یا رب سایه، مژگان درازش را
فسون عاشقیّ ماست با خال و خم زلفش
که بازی می تواند برد، مار مهره بازش را؟
قبول سجده را لازم بود، محراب ابرویی
به کیش من قضا باید کند زاهد نمازش را
هنوز آن شمع بی پروا، نبودش محفل افروزی
که از دل داشتم پروانهٔ سوز و گدازش را
برد عشّاق را فریاد من تا کعبهٔ کویش
حدی شد ناله ام، صحرا نوردان حجازش را
من و نقش قدم، درکوی او زادیم، هم طالع
سرا پا یک جبین سجده ام، خاک نیازش را
به دلتنگی خوشم کز پرده بر ناید غم عشقش
چو بو، در پرده پنهان کرده ام از رشک، رازش را
مرصع کار، از لخت دل شورنده سر دارم
شکن های پریشان طرّهٔ سنبل طرازش را
ندارم شکوه در راه محبّت از سر خاری
به پای بی خبر طی کرده ام شیب و فرازش را
هوس دارد که سازد تار جان پیوند هر مویش
اگر محمود می برّد سر زلف ایازش را
حزین از ناله خامش گشت و تحسینی نفرمودی
به این جادودمی ها، خامه افسانه سازش را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به سر گسترده دارد ظلّ عالی، خیل نازش را
مخلّد باد یا رب سایه، مژگان درازش را
هوش مصنوعی: سایه‌ای بلند و باعظمت بر سرش وجود دارد، خدا کند همیشه بر زیبایی‌ها و نازهای او سایه‌افکنده بماند، و مژگان بلندش نیز در امان باشد.
فسون عاشقیّ ماست با خال و خم زلفش
که بازی می تواند برد، مار مهره بازش را؟
هوش مصنوعی: عاشقی ما به خاطر زیبایی و ویژگی‌های خاص معشوقمان است. او با جذابیت و زلف‌های خمیده‌اش می‌تواند بازی عشق را به نفع خود پیش ببرد، همان‌گونه که یک باز می‌تواند بازی را به نفع خود در دست بگیرد.
قبول سجده را لازم بود، محراب ابرویی
به کیش من قضا باید کند زاهد نمازش را
هوش مصنوعی: برای آن که سجده‌ام مورد قبول واقع شود، زاهد باید با ابروی خود، همچون یک محراب، نمازی برای من برپا کند.
هنوز آن شمع بی پروا، نبودش محفل افروزی
که از دل داشتم پروانهٔ سوز و گدازش را
هوش مصنوعی: شمعی که من دارم هنوز جسور است و در محفل روشن نمی‌شود، اما من همچنان در دل خود عشق و اشتیاقی سوزان به آن شمع دارم.
برد عشّاق را فریاد من تا کعبهٔ کویش
حدی شد ناله ام، صحرا نوردان حجازش را
هوش مصنوعی: فریاد من برای رسیدن به معشوق به کعبه کشیده شد و ناله‌ام به حدی رسید که مسافران صحرا در حجاز را تحت تأثیر قرار داد.
من و نقش قدم، درکوی او زادیم، هم طالع
سرا پا یک جبین سجده ام، خاک نیازش را
هوش مصنوعی: من و نشانه‌های قدم‌هایم در کوی او به دنیا آمدیم، سرنوشت من همچون پیشانی من است که به خاطر او سجده می‌کند و به خاک نیازش متواضع است.
به دلتنگی خوشم کز پرده بر ناید غم عشقش
چو بو، در پرده پنهان کرده ام از رشک، رازش را
هوش مصنوعی: من از دلتنگی خوشحال هستم، زیرا غم عشق او برایم پنهان مانده است. رازی که مانند بویی در پرده نهفته است و من از حسادت، آن را در دل پنهان کرده‌ام.
مرصع کار، از لخت دل شورنده سر دارم
شکن های پریشان طرّهٔ سنبل طرازش را
هوش مصنوعی: من از عشق و دل‌نگرانی‌های عمیق خود، ناله‌هایی دارم. این ناله‌ها مانند تکه‌های نازک و پریشان موهای زیبای سنبل است که به طرز خاصی خودنمایی می‌کنند.
ندارم شکوه در راه محبّت از سر خاری
به پای بی خبر طی کرده ام شیب و فرازش را
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، هیچ‌گونه شکایتی ندارم؛ زیرا از روی خاری که به پایم رفته، بالا و پایین‌های این راه را با بی‌خبری طی کرده‌ام.
هوس دارد که سازد تار جان پیوند هر مویش
اگر محمود می برّد سر زلف ایازش را
هوش مصنوعی: می‌خواهد با هر رشته موی جانش را به هم پیوند بزند، اگر محمود، یعنی شخصیت قدرتمند، سر زلف ایاز را ببرد.
حزین از ناله خامش گشت و تحسینی نفرمودی
به این جادودمی ها، خامه افسانه سازش را
هوش مصنوعی: حزین از سکوت ناله‌اش ناراحت شد و نتوانست حتی یک جمله تحسین‌آمیز درباره این جادوها بگوید؛ او قلمش را برای داستان‌نویسی برداشت.