شمارهٔ ۷۸
دل دریا گهر، سرمایه بخشید ابر مژگان را
نماند حسرتی در یاد، مهمان کریمان را
نسیم آشنا کو، تا ز گل بی پرده تر گردم؟
نهم چون غنچه تا کی در بغل چاک گریبان را؟
نمک پروردهٔ عشق است، آه سینه پردازم
فغان من، دو بالا می کند، شور بیابان را
فریب وعدهٔ وصلی که نقصان لبش گردد
چه از سرمایه کم سازد، دل حسرت فراوان را
می نازی که چشم از ساغر دیدار او می زد
خمارش می کشد خمیازه بر آغوش، مژگان را
ز شادی بسته می گردد، زبان شکوه آلودم
تبسّم گر به زخمم بشکند مُهر نمکدان را
حزین از محرمان بی ادب غیر از سر زلفش
که می گوید به او حال منِ خاطر پریشان را؟
حزین از محرمان بی ادب غیر از سر زلفش
که می گوید به او حال منِ خاطر پریشان را؟
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل دریا گهر، سرمایه بخشید ابر مژگان را
نماند حسرتی در یاد، مهمان کریمان را
هوش مصنوعی: دل دریا مانند گنجی است که به ابرهای اشک، ثروت و زیبایی بخشیده است و دیگر هیچ حسرت و اندوهی از مهمانان مهربان در خاطرش باقی نمانده است.
نسیم آشنا کو، تا ز گل بی پرده تر گردم؟
نهم چون غنچه تا کی در بغل چاک گریبان را؟
هوش مصنوعی: کجاست نسیم آشنا که من از پرده گل بیرون بیایم؟ من همچنان در آغوش چاک گریبان مانند غنچه باقی ماندهام.
نمک پروردهٔ عشق است، آه سینه پردازم
فغان من، دو بالا می کند، شور بیابان را
هوش مصنوعی: در دل عشق، چنان پرورش یافتهام که آهی که از سینه میکشم، فریادی است که جانم را به آتش میکشد. این درد و شوق، بیابان را پر از هیجان و شور میکند.
فریب وعدهٔ وصلی که نقصان لبش گردد
چه از سرمایه کم سازد، دل حسرت فراوان را
هوش مصنوعی: به دلیلی که وعدهٔ پیوستن به محبوب میتواند ناتمام بماند، نباید به سرمایهٔ عشق و اشتیاق خود آسیب برسانیم، چرا که دل پر از حسرتی که در پی آن است، زیاد میشود.
می نازی که چشم از ساغر دیدار او می زد
خمارش می کشد خمیازه بر آغوش، مژگان را
هوش مصنوعی: تو به زیبایی خود میبالید که چشمانت از دیدن آن ساغر (جام) خوشحال و سرمست شده است. حالا در آغوش کسی، مژگان تو به خواب عمیق میرود و حس خستگی و خوابآلودگی را به همراه دارد.
ز شادی بسته می گردد، زبان شکوه آلودم
تبسّم گر به زخمم بشکند مُهر نمکدان را
هوش مصنوعی: از شادی زبانم به شکایت میافتد، حتی اگر بخندم و زخمهایم را پنهان کنم، نمکدان را میشکنند و تلخیاش به وجود میآید.
حزین از محرمان بی ادب غیر از سر زلفش
که می گوید به او حال منِ خاطر پریشان را؟
هوش مصنوعی: حزین از دوستان بیادبش تنها سر زلف آن معشوق است که از حال پریشان او خبر دارد.
حزین از محرمان بی ادب غیر از سر زلفش
که می گوید به او حال منِ خاطر پریشان را؟
هوش مصنوعی: حزین از دوستان نزدیک بیادب خود میگوید که جز سر زلف محبوبش، چه کسی حال پریشان او را میداند و به او توجهی میکند؟