گنجور

شمارهٔ ۶۴

گران افتاده لنگر، کوه درد سینه فرسا را
خدا صبری دهد دلهای از جا رفتهٔ ما را
به مجنون تنگ شد دشت جنون، از شور سودایم
به هم پیچد سر شوریده ام، دامان صحرا را
تب گرمی چو شمع داغ آتش طلعتی دارم
پر پروانه سازد نبض من، دست مسیحا را
به کنعان، چشم پاکی در سراغ خویشتن دارد
نمی ماند به کف پیراهن یوسف، زلیخا را
دلم را بی قراری در بغل، آرام می گردد
گران لنگر کند تمکین من، موج سبکپا را
به این شوخی نسوزد هیچکس را اختر طالع
که بختم نیل چشم زخم شد، زلف شب آسا را
عبث ناصح مرا دست تسلّی می نهد بر دل
نیندازد کف از بی طاقتی، شوریده دریا را
حزین ، از خامه ات خیزد، سروش وادی ایمن
تجلی طور می سازد، نی آتش نواها را!

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گران افتاده لنگر، کوه درد سینه فرسا را
خدا صبری دهد دلهای از جا رفتهٔ ما را
هوش مصنوعی: لنگر سنگین شده و دردهای زیادی در دل‌ها وجود دارد، امیدواریم خدا به دل‌های پریشان ما صبوری عطا کند.
به مجنون تنگ شد دشت جنون، از شور سودایم
به هم پیچد سر شوریده ام، دامان صحرا را
هوش مصنوعی: مجنون در دشت جنون احساس خستگی می‌کند و از شدت شور و شوقی که نسبت به عشق دارد، ذهنش به هم می‌ریزد و نمی‌تواند آرامش پیدا کند. او به قدری درگیر این احساسات است که تأثیر آن بر محیط پیرامونش نیز محسوس است.
تب گرمی چو شمع داغ آتش طلعتی دارم
پر پروانه سازد نبض من، دست مسیحا را
هوش مصنوعی: تب و تابی دارم که مانند شمعی داغ در شعله است، جلوه‌ی زیبای تو چنان مرا مجذوب کرده که نبض من را به جنبش درمی‌آورد، گویی دست مسیحا را لمس کرده‌ام.
به کنعان، چشم پاکی در سراغ خویشتن دارد
نمی ماند به کف پیراهن یوسف، زلیخا را
هوش مصنوعی: در سرزمین کنعان، کسی که دل پاک و با صداقت دارد، به یاد خود امیدوار است و به خاطر عشقش به یوسف، نمی‌تواند به چیزهایی که در دست زلیخا مانده است، چنگ بزند.
دلم را بی قراری در بغل، آرام می گردد
گران لنگر کند تمکین من، موج سبکپا را
هوش مصنوعی: دل من در آغوش بی‌قراری آرام می‌گیرد و سنگینی عواطفم باعث می‌شود که در برابر این تنش‌ها تسلیم شوم و امواج سبک و بی‌بر نامرئی به حرکت درآیند.
به این شوخی نسوزد هیچکس را اختر طالع
که بختم نیل چشم زخم شد، زلف شب آسا را
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر بیان می‌کند که هیچ‌کس نباید به این شوخی دچار سوختن یا ناراحتی شود. او احساس می‌کند که بختش تحت تأثیر نگران‌کننده‌ای قرار گرفته و در کنار آن، زلف‌های زیبایی دارد که به شب شبیه است. به طور کلی، شاعر از ناامیدی و تأثیرات منفی بخت بر زندگی‌اش صحبت می‌کند.
عبث ناصح مرا دست تسلّی می نهد بر دل
نیندازد کف از بی طاقتی، شوریده دریا را
هوش مصنوعی: ناصح بیهوده تلاش می‌کند تا با دلداری دادن به من، آرامشم کند، اما نمی‌داند که ناتوانی و بی‌قراری‌ام همچون طوفان دریا، عمیق و شدید است و به راحتی قابل کنترل نیست.
حزین ، از خامه ات خیزد، سروش وادی ایمن
تجلی طور می سازد، نی آتش نواها را!
هوش مصنوعی: از قلم تو سرودهایی پر از پیام و الهام جاری می‌شود، که مانند صدای سروش در سرزمین امن جلوه‌گری می‌کند و نی تنهایی را پر از نغمه‌های آتشین می‌سازد.