گنجور

شمارهٔ ۵۳

مشکل افتاد عجب کار من حیران را
دل مگر یاد دهد، مهر و وفا جانان را
اوّل از چشم تو، خونریز نگاهی دیدم
می توان یافت ز آغاز وفا، پایان را
دو جهان، بسمل مژگان شکار افکن توست
پی صید که، دگر بر زده ای دامان را؟
پاس دلهای اسیران وفا، رسم خوشیست
سرو من، شانه مکش طرهٔ مشک افشان را
چه شود کز تو دمی خاطرم آسوده شود؟
مکش از سینهٔ من یک دو نفس پیکان را
ترک چشمت دگر از دل چه توقّع دارد؟
باج هرگز نبود، مملکت ویران را
در بهار خط آن ساقی گلچهره، حزین
زاهد آیا به چه رو، طعنه زند مستان را؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مشکل افتاد عجب کار من حیران را
دل مگر یاد دهد، مهر و وفا جانان را
هوش مصنوعی: مشکلی پیش آمده که باعث شده من گیج و نگران شوم، اما آیا دلم نمی‌تواند یاد بگیرد که عشق و وفای معشوق چیست؟
اوّل از چشم تو، خونریز نگاهی دیدم
می توان یافت ز آغاز وفا، پایان را
هوش مصنوعی: در ابتدا از چشمان تو نگاهی دیدم که همچون خونی بر دل می‌نشیند، و می‌توان از آغاز وفا، به انتهای آن پی برد.
دو جهان، بسمل مژگان شکار افکن توست
پی صید که، دگر بر زده ای دامان را؟
هوش مصنوعی: چشم‌های تو در دو جهان مانند شکارچیانی هستند که با زخم مژگان خود، دیگران را به دام می‌اندازند. آیا تو خود به دنبال شکار دیگری هستی که تازه دامانی را به دام افتاده کنی؟
پاس دلهای اسیران وفا، رسم خوشیست
سرو من، شانه مکش طرهٔ مشک افشان را
هوش مصنوعی: دل‌های کسانی که به وفا وابسته‌اند، باید از محبت و مهربانی بهره‌مند شوند. زیبایی سرو من نشانه‌ای از خوشی است، پس لطفاً موهای افشان و سیاه را نچینید.
چه شود کز تو دمی خاطرم آسوده شود؟
مکش از سینهٔ من یک دو نفس پیکان را
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که فقط برای لحظه‌ای فکر من از تو راحت شود؟ تیر خاطر را از سینه‌ام نکش.
ترک چشمت دگر از دل چه توقّع دارد؟
باج هرگز نبود، مملکت ویران را
هوش مصنوعی: ازت انتظار ندارم که دل مرا به حال خود بگذاری. چون این دل ویران، هرگز قرار نمی‌گرفت که تو بخواهی با آن معامله کنی.
در بهار خط آن ساقی گلچهره، حزین
زاهد آیا به چه رو، طعنه زند مستان را؟
هوش مصنوعی: در فصل بهار، وقتی که زیبایی آن ساقی گلچهره نمایان است، اینکه زاهد غمگین به چه دلیلی مستان را سرزنش می‌کند، سؤال‌برانگیز است؟