گنجور

شمارهٔ ۴۴۰

مطرب ره مستی زد هشیار نباید شد
افسانه چو خوش باشد بیدار نباید شد
چون کوه تراشیدم بر فرق زنم تیشه
درکارگه صورت بیکار نباید شد
اندام درشتان را درکار بود سوهان
انگاره چو بد بینی هموار نباید شد
گر حق نتوانی شد یکباره مشو باطل
چون سبحه نگردیدی زنار نباید شد
بیکار خمش باشد از یاوه درا بهتر
کردار چو نتوانی گفتار نباید شد
از عجز و تن آسایی از دوش کسی باری
برداشت چو نتوانی خود بار نباید شد
سر مستی دولت را سخت است خمار آخر
زین ساغر مردافکن، سرشار نباید شد
با آبله نگذارد یک عقده ی نگشوده
در راه وفا کمتر از خار نباید شد
از میکده تا کعبه از کعبه به میخانه
آسان نتوان رفتن، دشوار نباید شد
موزون نیی و داری دعوای سخن سنجی
نا سخته عیاری تو، معیار نباید شد
آسایش منزل را دنباله روی دارد
چون راه نمی دانی، سالار نباید شد
ترسم به اجل میرد بی غمزهٔ او زاهد
قربانگه عشق است این، مردار نباید شد
چون مهر نیفزودی ای ناله مرنجانش
بی درد، میان ما دیوار نباید شد
گل می شنود خندان نالیدن بلبل را
از زاری ما جانان بیزار نباید شد
می گویم و می گریم، می گریم و می گویم
بی یار نباید شد، بی یار نباید شد
از هجر چو می ترسی باید نشوی عاشق
از مرگ هراسانی، بیمار نباید شد
از یاد حزین ندهی، مصراع سنایی را
از یار به هر زخمی، افگار نباید شد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مطرب ره مستی زد هشیار نباید شد
افسانه چو خوش باشد بیدار نباید شد
هوش مصنوعی: در اینجا می‌گویند که وقتی به تفریح و شادی گوش سپرده‌ای، نباید به خودت بگویی که همیشه باید هوشیار بمانی. اگر لذت این لحظه را احساس کنی و خوشحال باشی، نیازی نیست که بیدار و مراقب باشی.
چون کوه تراشیدم بر فرق زنم تیشه
درکارگه صورت بیکار نباید شد
هوش مصنوعی: چون کوه را شکل می‌زنم، بر سر آن با تیشه کار می‌کنم و نباید اجازه دهم که در کار چهره‌ی بی‌تحول بماند.
اندام درشتان را درکار بود سوهان
انگاره چو بد بینی هموار نباید شد
هوش مصنوعی: افراد بزرگ و قدرتمند باید با دقت و حوصله کار کنند؛ اگر به درستی به آنها نگاه نکنی، هیچگاه به نتایج مطلوب نخواهی رسید.
گر حق نتوانی شد یکباره مشو باطل
چون سبحه نگردیدی زنار نباید شد
هوش مصنوعی: اگر نمی‌توانی یک‌باره به حق دست پیدا کنی، نباید به باطل روی بیاوری. مانند گردنبند تسبیح نباش که به خاطر یک یا چند دانه گم شده، کل آن را به دور نیندازی.
بیکار خمش باشد از یاوه درا بهتر
کردار چو نتوانی گفتار نباید شد
هوش مصنوعی: اگر بی‌کار هستی، بهتر است ساکت بمانی و از سخنان بی‌معنا پرهیز کنی. اگر نمی‌توانی چیزی بگویی، بهتر است که صحبت نکنی.
از عجز و تن آسایی از دوش کسی باری
برداشت چو نتوانی خود بار نباید شد
هوش مصنوعی: اگر از ناتوانی و تنبلی خود نتوانی بار مسئولیتی را به دوش کسی بیندازی، بهتر است که خود نیز به بار سنگینی که دیگران بر دوش می‌گذارند اضافه نکنی.
سر مستی دولت را سخت است خمار آخر
زین ساغر مردافکن، سرشار نباید شد
هوش مصنوعی: وقتی که حال خوشی داریم و زیر تأثیر خوشی‌های زندگی هستیم، نباید اجازه دهیم که این حال خوب به حالت مستی و غفلت تبدیل شود. زیرا اگر در این حالت غرق شویم، در نهایت دچار ندامت و افسوس خواهیم شد. پس باید مراقب باشیم و از این نشئه به اندازه کافی لذت ببریم و از آن فراتر نرویم.
با آبله نگذارد یک عقده ی نگشوده
در راه وفا کمتر از خار نباید شد
هوش مصنوعی: هیچ عقده‌ای در مسیر وفا نباید باقی بماند که کمتر از یک خار باشد، حتی اگر با درد و رنج همراه شود.
از میکده تا کعبه از کعبه به میخانه
آسان نتوان رفتن، دشوار نباید شد
هوش مصنوعی: رفتن از میکده تا کعبه و برعکس، کار آسانی نیست، اما نباید آن را به کاری دشوار تبدیل کرد.
موزون نیی و داری دعوای سخن سنجی
نا سخته عیاری تو، معیار نباید شد
هوش مصنوعی: اگر تو از واژه‌ها و زبان به خوبی استفاده نمی‌کنی، نباید در بحث‌های ادبی و انتقاد وارد شوی. ناتوانی‌های تو در بیان، نباید باعث قضاوت درباره دیگران شود.
آسایش منزل را دنباله روی دارد
چون راه نمی دانی، سالار نباید شد
هوش مصنوعی: آسایش و راحتی در زندگی نیازمند پیروی و تبعیت است. اگر نمی‌دانی چطور باید راه بروی یا چه مسیری را انتخاب کنی، نمی‌توانی رهبری کنی یا مقام بالایی داشته باشی.
ترسم به اجل میرد بی غمزهٔ او زاهد
قربانگه عشق است این، مردار نباید شد
هوش مصنوعی: می‌ترسم که زاهد، بدون عشق او بمیرد. عشق جایی است برای قربانی کردن، و نباید به این حالت بی‌حالی دچار شود.
چون مهر نیفزودی ای ناله مرنجانش
بی درد، میان ما دیوار نباید شد
هوش مصنوعی: اگر محبت و عشق افزایش نیابد، ای ناله‌های بی‌درد، نباید بین ما دیواری وجود داشته باشد.
گل می شنود خندان نالیدن بلبل را
از زاری ما جانان بیزار نباید شد
هوش مصنوعی: گل با شادمانی صدای نالیدن بلبل را می‌شنود و باید از غم و زاری ما، محبوب ما دلگیر نشود.
می گویم و می گریم، می گریم و می گویم
بی یار نباید شد، بی یار نباید شد
هوش مصنوعی: حرف می‌زنم و اشک می‌ریزم، اشک می‌ریزم و حرف می‌زنم. بدون همراهی کسی نباید زندگی کرد، نباید در تنهایی بود.
از هجر چو می ترسی باید نشوی عاشق
از مرگ هراسانی، بیمار نباید شد
هوش مصنوعی: اگر از دوری و هجران می‌ترسی، باید عاشق نباشی. اگر از مرگ می‌ترسی، باید بیمار نشوی.
از یاد حزین ندهی، مصراع سنایی را
از یار به هر زخمی، افگار نباید شد
هوش مصنوعی: به خاطر نیاور زخم‌ها و دردهای گذشته را، زیرا هیچگاه نباید به خاطر مصائبی که از دیگران دیده‌ای، دچار افسردگی و ناامیدی شوی.