گنجور

شمارهٔ ۳۵۲

دلم که شاهد امّید، در کنار ندید
جبین صبح شب تار انتظار ندید
در آفتاب قیامت به سر چگونه برد
کسی که سایهٔ آن سرو پایدار ندید؟
دلم که بوی گلش بر دماغ بود گران
چه فتنه ها که در آن زلف تابدار ندید
شمرده زد نفس خو هرکه در عالم
چو صبح، آینهٔ خاطرش غبار ندید
حزین ، به بلبل آواره زآشیان رحم است
که در خزان ز چمن رفت و نوبهار ندید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم که شاهد امّید، در کنار ندید
جبین صبح شب تار انتظار ندید
هوش مصنوعی: دل من مشغول امید است، اما در کنار آن، صبح را نمی‌بینم و تنها در این شب تار انتظار باقی مانده‌ام.
در آفتاب قیامت به سر چگونه برد
کسی که سایهٔ آن سرو پایدار ندید؟
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است کسی در روز قیامت در آفتاب سوزان آنجا تاب بیاورد، در حالی که هیچ‌گاه سایه‌ی یک سرو همیشه سبز و پایدار را نچشیده است؟
دلم که بوی گلش بر دماغ بود گران
چه فتنه ها که در آن زلف تابدار ندید
هوش مصنوعی: دل من که بوی گلش را حس می‌کند، چقدر فتنه و بازی‌های پنهانی در آن زلف‌های پیچ‌خورده‌اش وجود دارد که من ندیده‌ام.
شمرده زد نفس خو هرکه در عالم
چو صبح، آینهٔ خاطرش غبار ندید
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا مانند صبح، آرام و با دقت نفس بکشد، هیچ نشانه‌ای از غبار یا کدری در دل و خاطرش نخواهد دید.
حزین ، به بلبل آواره زآشیان رحم است
که در خزان ز چمن رفت و نوبهار ندید
هوش مصنوعی: حزین به بلبل بی‌خانمان مهربان است، زیرا او در فصل پاییز از باغ جدا شده و بهار را ندیده است.