گنجور

شمارهٔ ۲۷۷

خورشید به حسن یار من نیست
مه را نمک نگار من نیست
محروم بود همیشه عاشق
این است که در کنار من نیست
نومیدی عاشقان قدیم است
مخصوص به روزگار من نیست
جز لخت دل به غم سرشته
در دیدهٔ اشکبار من نیست
خاصیت عشق خاکساریست
زان پیش تو اعتبار من نیست
هر چند ز عشق خاکسارم
کس نیست که خاکسار من نیست
زلف تو بود به سجدهٔ شکر
که آشفته چو روزگار من نیست
منعم چه کنی ز عشق ناصح؟
غم دارم و غمگسار من نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خورشید به حسن یار من نیست
مه را نمک نگار من نیست
هوش مصنوعی: خورشید زیبایی یار من را ندارد و ماه هم به اندازه نمک در چهره محبوب من زیبا نیست.
محروم بود همیشه عاشق
این است که در کنار من نیست
هوش مصنوعی: کسی که همیشه عاشق است و از من دور است، همیشه احساس کمبود می‌کند.
نومیدی عاشقان قدیم است
مخصوص به روزگار من نیست
هوش مصنوعی: ناامیدی از عشق، خاص زمانه من نیست و همیشه وجود داشته است.
جز لخت دل به غم سرشته
در دیدهٔ اشکبار من نیست
هوش مصنوعی: جز احساس درد و غم که در چشمان پر از اشک من وجود دارد، هیچ چیز دیگری نیست.
خاصیت عشق خاکساریست
زان پیش تو اعتبار من نیست
هوش مصنوعی: عشق باعث فروتنی و خضوع می‌شود، بنابراین در مقابل تو هیچ جایگاهی برای من وجود ندارد.
هر چند ز عشق خاکسارم
کس نیست که خاکسار من نیست
هوش مصنوعی: هرچند که من در عشق خود را خوار و کوچک می‌بینم، اما هیچ‌کس نیست که من را چنین خوار بشمارد.
زلف تو بود به سجدهٔ شکر
که آشفته چو روزگار من نیست
هوش مصنوعی: زلف تو باعث سجده شکر من است، چون مثل اوضاع آشفته و بی‌نظم من نیست.
منعم چه کنی ز عشق ناصح؟
غم دارم و غمگسار من نیست
هوش مصنوعی: ای کسی که نعمت می‌دهی، عشق ناصح چگونه کمکی به من می‌کند؟ من غم دارم و کسی نیست که غمم را کم کند.