گنجور

شمارهٔ ۲۷۴

نسرین به چمن برندمد گر بدن این است
از غنچه صبا دم نزند گر دهن این است
یک دیده جلا یافته از نکهت یوسف
صد دیده کند روشن، اگر پیرهن این است
خال از خم آن زلف نمودی و نهفتی
بنما که جگر خون کن مشک ختن این است
گرد سر آن طره، چمن سیر تذروی
پر میزد و می گفت: غریبان، وطن این است
بی باده حزین از می گفتار تو مستیم
پیمانه بپیما که شراب کهن این است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نسرین به چمن برندمد گر بدن این است
از غنچه صبا دم نزند گر دهن این است
هوش مصنوعی: اگر نسرین را به باغ ببرند، آیا بدنت به زیبایی گلبرگ‌ها خواهد بود؟ و اگر چنین است، چرا نسیم صبح نمی‌وزد و باز نمی‌شود؟
یک دیده جلا یافته از نکهت یوسف
صد دیده کند روشن، اگر پیرهن این است
هوش مصنوعی: اگر یک دیده از زیبایی یوسف روشن شود، می‌تواند صد چشم را روشن کند، اگر این فقط پیراهن او باشد.
خال از خم آن زلف نمودی و نهفتی
بنما که جگر خون کن مشک ختن این است
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خال زیبای تو را از میان آن حلقه زلف پنهان کردی، حالا خواهش می‌کنم آن را نشان بده که این زیبایی، دلم را به شدت می‌سوزاند.
گرد سر آن طره، چمن سیر تذروی
پر میزد و می گفت: غریبان، وطن این است
هوش مصنوعی: به دور آن موهای زیبا، گل‌های چمن به پرواز درآمده و به تماشاچیان می‌گویند: ای بیگانه‌ها، اینجا وطن ماست.
بی باده حزین از می گفتار تو مستیم
پیمانه بپیما که شراب کهن این است
هوش مصنوعی: بی‌خیالی و اندوه از سخن تو ما را سرمست کرده است. ای پیمانه‌دار، بیا و پیمانه را پر کن که این شراب قدیمی همین است.