گنجور

شمارهٔ ۲۶۷

عشق اگر یار شود، سود و زیان این همه نیست
سر جانانه سلامت، غم جان اینهمه نیست
بی محبّت به جوی خرمن ما نستانند
حاصل علم و عمل در دو جهان این همه نیست
ای که مستغرق اندیشهٔ بحری و سراب
یکدم از خویش برآ، کون و مکان اینهمه نیست
چه شد از توبه اگر دامن خشکی دارم
پیش ابرکرم پیر مغان اینهمه نیست
منّت است این که شکسته ست کمر مردان را
ورنه برداشتن کوه گران اینهمه نیست
به یکی جرعهٔ می تاج و نگین می بخشم
پیش بی پا و سران نام و نشان اینهمه نیست
جلوهٔ کاغذ آتش زده دارد جگرم
داغ حسرت به دل لاله ستان این همه نیست
رشتهٔ الفت ما و تو بود زود گسل
فرصت صحبت مهتاب و کتان این همه نیست
حسرت از دیدهٔ حیرت زدهٔ خود دارم
چشم آیینه به رویت نگران اینهمه نیست
تا کی از اشک کنم گونهٔ کاهی گلرنگ
باده در ساغر خونین جگران این همه نیست
ساقیا پا به رکاب است چمن، باده بیار
تکیه بر عهد جهان گذران این همه نیست
آفرین بر قلم فیض رسان تو حزین
رگ ابری به چمن ژاله فشان اینهمه نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق اگر یار شود، سود و زیان این همه نیست
سر جانانه سلامت، غم جان اینهمه نیست
هوش مصنوعی: اگر عشق به محبوب تحقق یابد، دیگر به این همه سود و زیان اهمیت ندارد. تمام درد و غم های زندگی در برابر سلامتی و آرامش جانِ محبوب معنای زیادی ندارد.
بی محبّت به جوی خرمن ما نستانند
حاصل علم و عمل در دو جهان این همه نیست
هوش مصنوعی: اگر به محبت و عشق توجه نشود، هیچ کس نمی‌تواند از ثمره تلاش و علم ما بهره‌برداری کند. در حقیقت، دستاوردهای علمی و عملی در این دنیا و آن دنیا بدون محبت ارزشی نخواهند داشت.
ای که مستغرق اندیشهٔ بحری و سراب
یکدم از خویش برآ، کون و مکان اینهمه نیست
هوش مصنوعی: ای کسی که در فکر و خیال خود غرق شده‌ای، لحظه‌ای از خودت بیرون بیا و ببین که جهان و موجودات آن، همه به معنا و هستی واقعی یکسان نیستند.
چه شد از توبه اگر دامن خشکی دارم
پیش ابرکرم پیر مغان اینهمه نیست
هوش مصنوعی: اگرچه از توبه و پشیمانی حرفی زده‌ام، اما من هنوز کمال و رحمت را پیش کسی که سال‌هاست در این مسیر است، پیدا نکرده‌ام و همه‌ی این اصلاحات و کوشش‌هایم به چشم نمی‌آید.
منّت است این که شکسته ست کمر مردان را
ورنه برداشتن کوه گران اینهمه نیست
هوش مصنوعی: این یک لطف و نعمت است که کمر مردان را شکسته است، زیرا برداشتن کوه‌های سنگین به همین سادگی نیست.
به یکی جرعهٔ می تاج و نگین می بخشم
پیش بی پا و سران نام و نشان اینهمه نیست
هوش مصنوعی: من به یک جرعه شراب، تاج و جواهر بخشیدم، زیرا در برابر کسانی که بدون نام و نشانی هستند، این همه چیز اهمیت ندارد.
جلوهٔ کاغذ آتش زده دارد جگرم
داغ حسرت به دل لاله ستان این همه نیست
هوش مصنوعی: دل من مانند کاغذ سوخته است و حسرت به دل دارم، مانند لاله‌هایی که در فصل گل بودن، اما این همه ناراحتی که دارم، کافی نیست.
رشتهٔ الفت ما و تو بود زود گسل
فرصت صحبت مهتاب و کتان این همه نیست
هوش مصنوعی: بند محبت و دوستی ما زودتر از آنچه انتظار می‌رفت قطع شد. زمان صحبت در مورد زیبایی شب و دل‌انگیزی زندگی اینقدر کوتاه و محدود بود که نمی‌تواند همه‌ی احساسات ما را در بر بگیرد.
حسرت از دیدهٔ حیرت زدهٔ خود دارم
چشم آیینه به رویت نگران اینهمه نیست
هوش مصنوعی: من به خاطر حیرت و شگفتی که در چشمانم وجود دارد، حسرت می‌خورم؛ چرا که چشم آیینه‌ام به تو نگاه می‌کند و نگران این همه ماجراها نیست.
تا کی از اشک کنم گونهٔ کاهی گلرنگ
باده در ساغر خونین جگران این همه نیست
هوش مصنوعی: تا کی باید از غم و اندوه، چهره‌ام مثل گل زرد و پژمرده شود؟ در حالی که شراب خوشمزه‌ای در جام خونی وجود دارد، چرا باید این همه رنج را تحمل کنم؟
ساقیا پا به رکاب است چمن، باده بیار
تکیه بر عهد جهان گذران این همه نیست
هوش مصنوعی: ای ساقی، چمن آماده و سرسبز است، بیا شراب بیاور. به یاد داشته باش که این زندگی دنیوی و این همه زیبایی که می‌بینیم، همیشگی نیست.
آفرین بر قلم فیض رسان تو حزین
رگ ابری به چمن ژاله فشان اینهمه نیست
هوش مصنوعی: به تو که چشمانت مانند باران درختان را سیراب می‌کند، درود می‌فرستم. تو باعث پیوند زیبایی‌های زندگی و طراوت طبیعتی، که بدون تو این همه جاذبه و شور و شوق نداشت.