گنجور

شمارهٔ ۱۷۱

چه دولتی است که دردت نصیب جان من است!
همای تیر تو را، طعمه استخوان من است
تو خود به پرسش من لعل جانفزا بگشا
که قفل خامشی عشق، بر زبان من است
چه شدکه دسترس سیرگلبشانم نیست؟
بهار در قدم چشم خونفشان من است
عنان گسسته تر از شوق لامکان سیرم
سپهر بی سر و پا، گرد کاروان من است
رواست لاله اگر کاسه داشت پیش کفم
گلیست داغ،که مخصوص گلستان من است
حزبن ، ز خانه به دوشان این گلستانم
همیشه مشت پر خویش آشیان من است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه دولتی است که دردت نصیب جان من است!
همای تیر تو را، طعمه استخوان من است
هوش مصنوعی: چه دولتی است که موجب درد و رنج من شده است! تیر خوشبختی تو، به معنای بی‌پناهی من است.
تو خود به پرسش من لعل جانفزا بگشا
که قفل خامشی عشق، بر زبان من است
هوش مصنوعی: به خودت دست بزن و به پرسشم پاسخ بده، زیرا که سخن عاشقانه‌ای که در دل دارم، به خاطر سکوت و خاموشی‌ام در گلو مانده است.
چه شدکه دسترس سیرگلبشانم نیست؟
بهار در قدم چشم خونفشان من است
هوش مصنوعی: چرا نمی‌توانم به گل‌های زیبا دست پیدا کنم؟ بهار در نزدیکی من و در حال جاری شدن است، اما من نمی‌توانم از زیبایی‌اش بهره‌مند شوم.
عنان گسسته تر از شوق لامکان سیرم
سپهر بی سر و پا، گرد کاروان من است
هوش مصنوعی: خود را از بند شوق رهایی یافته‌ام و به سفری بی‌حد و مرز رفته‌ام. آسمان بی‌نظم و آرام نیز دور و بر من می‌چرخد و همچون کاروانی همراه من است.
رواست لاله اگر کاسه داشت پیش کفم
گلیست داغ،که مخصوص گلستان من است
هوش مصنوعی: اگر لاله‌ای در کنارم باشد، زیبا و دلنشین است، مانند گلی داغ که فقط برای باغ و گلستان من است.
حزبن ، ز خانه به دوشان این گلستانم
همیشه مشت پر خویش آشیان من است
هوش مصنوعی: من همیشه در این باغ زیبا احساس تعلق و خانه دارم، زیرا دل و روح من به آن پیوسته است.