گنجور

شمارهٔ ۱۴۱

تمنا چون نسوزد در ضمیر من؟ که می باشد
تف صحرای محشر، سینه های دل فگاران را
نیم کوته نظر کز نارساییهای خود سنجم
به آن زلف مسلسل، امتداد روزگاران را
تهی کف رفتن بی قسمتان از من بدان ماند
که باز آرند از میخانه خالی، هوشیاران را
گل خرم دلی بی نکهت او نشکفد جایی
بهار عهد جمشید است جام می گساران را
سراید یک نیستان ناله را هر استخوان من
در آن وادی که چون مورند شیران، نی سواران را
شکوهی عاشقان راعشق بخشیده ست کز وحشت
پلنگ آهو شود نخجیرگاه داغداران را
زمین سینه ام از آب پیکان تو گلشن شد
نخواهد خاک این آماجگه، جز تیر باران را
گریبان چاک باشد دلق ما تردامنان تا کی؟
به می آلوده گردان خرقهٔ پرهیزگاران را
حزین ، از خامه مشکین سوادم چون رقم ریزد
ورق ماند به دستم، عارض نوخط عذران را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تمنا چون نسوزد در ضمیر من؟ که می باشد
تف صحرای محشر، سینه های دل فگاران را
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان امیدی در دل من باقی بماند در حالی که آتش عشق، جان و دل عاشقان را به تپش درآورده است؟
نیم کوته نظر کز نارساییهای خود سنجم
به آن زلف مسلسل، امتداد روزگاران را
هوش مصنوعی: من به خاطر کوتاه‌نگری‌ام، خودم را با مشکلاتم مقایسه می‌کنم و این در حالی است که مشکلاتی که دارم را به زیبایی و پیچیدگی دنیای گذشتگان نمی‌توان سنجید.
تهی کف رفتن بی قسمتان از من بدان ماند
که باز آرند از میخانه خالی، هوشیاران را
هوش مصنوعی: رفتن آدمی بدون قسم و وعده‌ها از زندگی‌ام، مانند این است که از یک میخانه خالی دوباره افرادی هوشیار و آگاه را به آن برگردانند.
گل خرم دلی بی نکهت او نشکفد جایی
بهار عهد جمشید است جام می گساران را
هوش مصنوعی: گل زیبا و سرسبز بدون عطر و بوی دلپذیر او هرگز نمی‌تواند در جایی شکوفا شود. بهار به یاد جمشید است و متعلق به کسانی است که جام می‌نوشند.
سراید یک نیستان ناله را هر استخوان من
در آن وادی که چون مورند شیران، نی سواران را
هوش مصنوعی: در سرای نیستان، ناله‌های من به گوش می‌رسد و هر استخوان من در آن سرزمین، مانند شیرانی است که چون مورها به زندگی خود ادامه می‌دهند، نی سواران را به یاد می‌آورد.
شکوهی عاشقان راعشق بخشیده ست کز وحشت
پلنگ آهو شود نخجیرگاه داغداران را
هوش مصنوعی: عشق به عاشقان قدرتی بخشیده است که از ترس پلنگ، آهو به آرامش و سکوت باز می‌گردد. این عشق حتی می‌تواند درد و غم داغداران را تبدیل به جایی امن کند.
زمین سینه ام از آب پیکان تو گلشن شد
نخواهد خاک این آماجگه، جز تیر باران را
هوش مصنوعی: دل من به عشق تو مانند زمین پرگُل شده است و دیگر نمی‌خواهد که در این سرزمین، جز باران عشق و محبت تو ببارد.
گریبان چاک باشد دلق ما تردامنان تا کی؟
به می آلوده گردان خرقهٔ پرهیزگاران را
هوش مصنوعی: تا کی باید دلق و لباس ما، که نشانهٔ خود را دارد، پاره و رنگ و رو رفته باشد؟ بهتر است که جامهٔ پرهیزگاران را نیز به می و شور و حال آغشته کرد.
حزین ، از خامه مشکین سوادم چون رقم ریزد
ورق ماند به دستم، عارض نوخط عذران را
هوش مصنوعی: حزین، وقتی با قلم مشکی می‌نویسم، هنوز جوهرش روی کاغذ است و در دستانم مانده، شبیه به چهره‌ی جوان و زیبا که تازه نوشته شده است.