گنجور

شمارهٔ ۱

أین القدود الّتی کالبان فی رشق
أین الخدود التی کالنّور للمقل
من بعد بعدهم لم یحل فی نظری
الّا الدّموع و قرب الوعد بالاجل
تهفو نوازع قلبی کلما هتفت
حمائم الایک فی الاشراق و الطّفل
لیت الفریق الذی فارقتهم علموا
مُرّ الفراق و بعد الجیره الاُوَل
ما ضرّ ایّام نجد أن تُعید لنا
اعیاد شمل علی اللّذات مشتمل
عادت غمامهٔ اهدابی تفیض دماً
تسقی منازلهم من اطیب البلل
آهاً لضعفی و بعدی من مخیّمهم
لا أقدرن علی التّحویل و النّقل
یا حادی العیس، بشّرنی بموقفهم
و هذه مهجتی خذها بلا مطل
خلّ الصبابهٔ فی دارٍ رضعت بها
آنستُ فی الحیّ بالغزلان و الغزل
ورقٌ حدتنی بارنان مسجّعهٔ
برقٌ رمانی بنار الوجد من خزل
یصفو السماع حَمامٌ أسجَع الهزجا
یغوی الغرام بالحان من الرّمَل
إنّ الصّبابه مهما شئتُ اکتما
بدت بما شهدت عینای فی حذل
أمسیتُ عمراً لکتمِ الحبّ فی لهبٍ
أصبحتُ دهراً من الإعلان فی وجل
عقلی یُبشر أنَّ الحبَ یتلفنی
علام نفسی أراکِ الیومَ فی کسل
یا مُنیتی کیف لا أشکو الیکِ جویً
و ما دعوتک حتی قطعت حیلی
لاغرو لی غیر ان العشق ذی لهف
ان مُتُّ فیک غراماً وانقضیٰ أجَلی
لم یبق فی لوعتی شیی یقاومها
القلب فی لهبٍ والجفن کالجفل
و رب معتصم بالصبر ازعجه
بعد الفریق و هجر الصَّحب و النّزل
اسمع کلامی ودع لامیّه سلف
الشّمس طالعهٌ تغنیک عن زحل
عَزَّ الغریّ بآثارٍ مبارکه
یمحوبها ما جناه العبد من زلل
یا خیر من واراه مسکٌ کان تربته
فاحت بمنقطَعِ عنها و متّصَل
نفسی الفِداء لِقبرٍ أنت ساکنه
فیه الهدیٰ و الندیٰ کالعلم و العمل
اطلال ذاک الحمیٰ طورٌ یلازمهُ
انس الغریب و أمنَ الخائف الوجل
تهوی الیها قلوب العارفین کما
تهوی الی الخلد من حاف و منتعل
رواقه جبل الله المنیف سمت
فی العزّ قبَّته العلیا علی القلل
شمسٌ بدت فوق الممدّد فی العُلیٰ
من دونها زحلٌ کالعرض مِن زُحل
بحر یمدُّ علی العافی عوارفه
فی مدحه قلمی یرتاح بالثمل
ما بنکر الکوثر الفیّاض إن وکفت
کفّاه فی المحل مثل العارض الهطل
أفعاله سیرَُ فی المجد أیسرها
یحیی المحامد بینَ السهل و الجبل
کأنَّ صارمه أحیان صولته
نارٌ علی علمِ فی الجحفل الحفل
من سیفه حصحص الحقُ الّذی ستروا
غِلّا و غُلّتْ یدُ الاشرار بالشّلل
کم عاندتْه قریشٌ و هیَ عالمه
بأنّهُ مِن رسول الله کالرّسل
یا هادی الورک عج بالقرب من طلل
و اقرع سلامی سلیمی منتهیٰ أملی
الرسم و الرشم و الدّارات دارسهٌٔ
لم یبق فی الحیِّ من ظل و لا ظلل
أین الفریق الَّذی لافرق بینهم
أجسامهم خلقت روحاً بلاثقل
این الحبور الّتی آرائهم فتحت
أبواب دارِ الهدیٰ کالاعین النجل
أین البدور الّتی أنوارها لمعت
کالنّار من علمِ فی السّهل و الجبل
الأرض یبلغ مَن یمشی مناکبها
لیست موافقتاً کالماء للعسل
الام نفسی بضنک العیش صابره
لِلّه لاتصبری یا مهجتی ارتحل

اطلاعات

قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

أین القدود الّتی کالبان فی رشق
أین الخدود التی کالنّور للمقل
هوش مصنوعی: کجا هستند آن اندام‌های خوش‌قد و قامت که مانند تیر دراز و زیبا هستند؟ کجا هستند آن گونه‌هایی که همچون نور در چشم‌ها می‌درخشند؟
من بعد بعدهم لم یحل فی نظری
الّا الدّموع و قرب الوعد بالاجل
هوش مصنوعی: پس از آنکه دوری‌ها به پایان رسید، در نظرم جز اشک‌ها و نزدیک شدن موعد پایان عمر چیزی نمایان نشد.
تهفو نوازع قلبی کلما هتفت
حمائم الایک فی الاشراق و الطّفل
هوش مصنوعی: هر بار که مرغ‌های عشق در صبح زود صدا می‌زنند، دل من به شوق و هیجان می‌تپد.
لیت الفریق الذی فارقتهم علموا
مُرّ الفراق و بعد الجیره الاُوَل
هوش مصنوعی: ای کاش کسانی که با آن‌ها وداع کرده‌ام، می‌دانستند چقدر جدایی و دوری از یاران اول تلخ است.
ما ضرّ ایّام نجد أن تُعید لنا
اعیاد شمل علی اللّذات مشتمل
هوش مصنوعی: روزگار نجد، چه ضرری دارد اگر جشن‌های ما دوباره به ما بازگردند و زندگی بر سرمان پر از لذت شود؟
عادت غمامهٔ اهدابی تفیض دماً
تسقی منازلهم من اطیب البلل
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حال و هوای خاصی می‌پردازد که در آن باران گوارا و شاداب بر دیار کسانی می‌بارد که با غم و اندوه دست و پنجه نرم می‌کنند. این باران به نوعی آرامش و زندگی دوباره به آن مکان‌ها می‌بخشد و نشان‌دهنده‌ی زیبایی و لطافت طبیعت در عین حالتی غمناک است.
آهاً لضعفی و بعدی من مخیّمهم
لا أقدرن علی التّحویل و النّقل
هوش مصنوعی: آه از ناتوانی و دوری من از آنها، که نمی‌توانم تغییر دهم یا جابجا کنم.
یا حادی العیس، بشّرنی بموقفهم
و هذه مهجتی خذها بلا مطل
هوش مصنوعی: ای رهبر شتران، مرا از موضع آنان آگاه کن و این جانم را بدون تأخیر بگیر.
خلّ الصبابهٔ فی دارٍ رضعت بها
آنستُ فی الحیّ بالغزلان و الغزل
هوش مصنوعی: در خانه‌ای که در آن بزرگ شدم و شیر گرفتم، حسرت عشق و جوانی در من زنده است. در حالی که در کنار غزال‌ها و زیبایی‌ها زندگی می‌کنم، یاد و خاطرات آن روزها هنوز در ذهنم باقی مانده است.
ورقٌ حدتنی بارنان مسجّعهٔ
برقٌ رمانی بنار الوجد من خزل
هوش مصنوعی: برگه‌ای که به من خبر داد، عصری بارانی و پر از درخشش آسمانی را توصیف می‌کند که در آن، عشق من به شدت در حال شعله‌ور شدن است.
یصفو السماع حَمامٌ أسجَع الهزجا
یغوی الغرام بالحان من الرّمَل
هوش مصنوعی: صدای دل‌نواز و شیرین کبوترانی که به آوازهای عاشقانه می‌خوانند، دل را به وجد می‌آورد و عشق را با نوای خود پخش می‌کنند.
إنّ الصّبابه مهما شئتُ اکتما
بدت بما شهدت عینای فی حذل
هوش مصنوعی: چقدر هم که بخواهم احساساتم را پنهان کنم، چشمانم آنچه را که دیده‌ام نمایان می‌کنند.
أمسیتُ عمراً لکتمِ الحبّ فی لهبٍ
أصبحتُ دهراً من الإعلان فی وجل
هوش مصنوعی: دیروز در آتش عشق، عمرم را پنهان گذرانیدم، اما امروز در هراسی دائمی از بیان حقیقت آن زندگی می‌کنم.
عقلی یُبشر أنَّ الحبَ یتلفنی
علام نفسی أراکِ الیومَ فی کسل
هوش مصنوعی: عقلم به من می‌گوید که عشق مرا از پای در می‌آورد، اما نمی‌دانم چرا امروز تو را در حال کسالت می‌بینم.
یا مُنیتی کیف لا أشکو الیکِ جویً
و ما دعوتک حتی قطعت حیلی
هوش مصنوعی: ای الهه من، چگونه می‌توانم از حال و روز خود شکایت کنم در حالی که هیچگاه به تو دعا نکردم و از محبت تو بهره‌مند نشدم؟
لاغرو لی غیر ان العشق ذی لهف
ان مُتُّ فیک غراماً وانقضیٰ أجَلی
هوش مصنوعی: اگرچه من لاغر و ضعیف هستم، اما عشق باعث شده که حسرت زیادی داشته باشم. اگر در عشق تو بمیرم، با این حال روزهای زندگی‌ام به پایان می‌رسد.
لم یبق فی لوعتی شیی یقاومها
القلب فی لهبٍ والجفن کالجفل
هوش مصنوعی: در دل آتش عشق، چیزی نمانده که بتواند با آن مقاومت کند و پلک‌ها همچون اسب وحشی به تپش درآمده‌اند.
و رب معتصم بالصبر ازعجه
بعد الفریق و هجر الصَّحب و النّزل
هوش مصنوعی: ربی به صبر چنگ زده و پس از جدایی از گروه و ترک یاران، به آرامش خود ادامه می‌دهد.
اسمع کلامی ودع لامیّه سلف
الشّمس طالعهٌ تغنیک عن زحل
هوش مصنوعی: به سخنان من گوش کن و از خیال لامیّه بگذر، چون خورشید به تازگی طلوع کرده است و این می‌تواند تو را از زحل بی‌نیاز کند.
عَزَّ الغریّ بآثارٍ مبارکه
یمحوبها ما جناه العبد من زلل
هوش مصنوعی: عزت و شرافت مقام امام غریب به خاطر آثار و نشانه‌های نیکویی است که در آن وجود دارد و هیچ خطایی که از بنده سر زده نمی‌تواند آن را تحت‌الشعاع قرار دهد.
یا خیر من واراه مسکٌ کان تربته
فاحت بمنقطَعِ عنها و متّصَل
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی در جایی زندگی می‌کند که به خاطر خاک و زمینش، بوی خوبی از آنجا به مشام می‌رسد. این بو هم از دور و هم از نزدیک قابل استشمام است. به نوعی، زیبایی و ارزش آن مکان از خاک آن ناشی می‌شود.
نفسی الفِداء لِقبرٍ أنت ساکنه
فیه الهدیٰ و الندیٰ کالعلم و العمل
هوش مصنوعی: جانم فدای قبری است که تو در آن ساکن هستی، همان‌طور که علم و عمل در هدایت و نیکویی قرار دارند.
اطلال ذاک الحمیٰ طورٌ یلازمهُ
انس الغریب و أمنَ الخائف الوجل
هوش مصنوعی: خرابه‌های آنجا، محل‌هایی هستند که به همراه خود، حس آشنایی و امنیت را برای غریبان و ترسانان به همراه دارند.
تهوی الیها قلوب العارفین کما
تهوی الی الخلد من حاف و منتعل
هوش مصنوعی: دل‌های عارفان به سوی او می‌تکد، مانند اینکه فردی به سوی بهشت و زیبا می‌رود.
رواقه جبل الله المنیف سمت
فی العزّ قبَّته العلیا علی القلل
هوش مصنوعی: در اینجا به وصف بلندای کوه‌هایی که به عرش می‌رسند و بلندای قله‌هایشان که نشانی از عزت و عظمت دارد، اشاره شده است. این کوه‌ها به عنوان نمادی از شکوه و قدرت در نظر گرفته می‌شوند و قله‌هایشان به آسمان نزدیک‌ترند.
شمسٌ بدت فوق الممدّد فی العُلیٰ
من دونها زحلٌ کالعرض مِن زُحل
هوش مصنوعی: شمس در بلندی‌ها از زحل بالاتر است، زحل مانند سطح زمین در برابر آن قرار دارد.
بحر یمدُّ علی العافی عوارفه
فی مدحه قلمی یرتاح بالثمل
هوش مصنوعی: دریا به‌سوی خوش‌حالی و شادابی خود می‌رود و در ستایش او، قلم من با خمیازه‌ای از سر مستی آرام می‌گیرد.
ما بنکر الکوثر الفیّاض إن وکفت
کفّاه فی المحل مثل العارض الهطل
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شکوه و عظمت یک چشمه یا منبع آب می‌پردازد که به قدری فراوان و سرازیر است که اگر دو دست به طور همزمان زیر آن قرار گیرد، مایه‌ی سیرابی و آبادانی خواهد شد. همچنین، این چشمه به گونه‌ای است که مانند بارانی ملایم و پیوسته بر زمین می‌ریزد و هدیه‌ای از زندگی و افزایش نعمت‌ها به شمار می‌آید.
أفعاله سیرَُ فی المجد أیسرها
یحیی المحامد بینَ السهل و الجبل
هوش مصنوعی: اعمال و کارهای او راهی آسان به سوی عظمت است و او در بین دشواری‌ها و آسانی‌ها، ستایش‌ها و نعمت‌ها را زنده می‌کند.
کأنَّ صارمه أحیان صولته
نارٌ علی علمِ فی الجحفل الحفل
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که نیروی او گاهی مانند آتش بر روی توده‌ای از سربازان در حال جنگ است.
من سیفه حصحص الحقُ الّذی ستروا
غِلّا و غُلّتْ یدُ الاشرار بالشّلل
هوش مصنوعی: من به حقیقتی روشن اشاره می‌کنم که آن را پنهان کردند و دست‌های بدکرداران به زنجیر و محدودیت کشیده شده است.
کم عاندتْه قریشٌ و هیَ عالمه
بأنّهُ مِن رسول الله کالرّسل
هوش مصنوعی: با وجود اینکه قریش می‌دانست که او پیامبر خداست، اما در برابر او مقاومت زیادی نکردند.
یا هادی الورک عج بالقرب من طلل
و اقرع سلامی سلیمی منتهیٰ أملی
هوش مصنوعی: ای کسی که مرا راهنمایی می‌کنی، نزدیک ویرانه‌ای بایست و سلامی به من برسان که دل پاک و آرزوی سلامت دارم.
الرسم و الرشم و الدّارات دارسهٌٔ
لم یبق فی الحیِّ من ظل و لا ظلل
هوش مصنوعی: طرح و نقش و دایره‌ها چیزی جز یادگاری نیست که در زندگی هیچ نشانه و سایه‌ای باقی نمانده است.
أین الفریق الَّذی لافرق بینهم
أجسامهم خلقت روحاً بلاثقل
هوش مصنوعی: کجا هستند جمعی که در میانشان فرقی نیست و فقط جسم‌هایشان متفاوت است، اما روح‌هایشان سبک و آزاد خلق شده‌اند؟
این الحبور الّتی آرائهم فتحت
أبواب دارِ الهدیٰ کالاعین النجل
هوش مصنوعی: این شادی و خوشحالی که نظراتشان به وجود آورده، مانند چشمه‌ای است که دروازه‌های خانهٔ هدایت را می‌گشاید.
أین البدور الّتی أنوارها لمعت
کالنّار من علمِ فی السّهل و الجبل
هوش مصنوعی: کجا هستند آن ماه‌هایی که نورشان همچون آتش می‌درخشد، از علم و دانشی که در دشت و کوه منتشر شده است؟
الأرض یبلغ مَن یمشی مناکبها
لیست موافقتاً کالماء للعسل
هوش مصنوعی: زمین برای کسانی که بر دوش‌های آن راه می‌روند، به مقصد می‌رسد، نه به آسانی و راحتی مانند آب به عسل.
الام نفسی بضنک العیش صابره
لِلّه لاتصبری یا مهجتی ارتحل
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از صبر و تحمل در شرایط سخت اشاره دارد. شاعر از نفس خود می‌گوید که با وجود زندگی دشوار، صبر و استقامت را به خاطر خدا انتخاب کرده است. همچنین، به سرزندگی و جان خود اشاره دارد که نباید بی‌جا خود را تحت فشار قرار دهد و باید به سمت آزادی و آسایش حرکت کند. در نهایت، اهمیت ادامه دادن به زندگی و تلاش برای بهبود وضعیت مطرح می‌شود.