غزل شمارهٔ ۲۵
یک گریبان نیست کز بیداد آن مه پاره نیست
رحم گویا در دل بیرحم آن مه پاره نیست
کو دلی کز آن دل بیرحم سنگین نیست چاک
کو گریبانی کز آن چاک گریبان پاره نیست
ای دلت در سینه سنگ خاره با من جور بس
در تن من آخر این جان است سنگ خاره نیست
گاه گاهم بر رخ او رخصت نظاره هست
لیک این خون گشته دل را طاقت نظاره نیست
جان اگر خواهی مده تا میتوانی دل ز دست
دل چو رفت از دست غیر از جان سپردن چاره نیست
کامیاب از روی آن ماهند یاران در وطن
بینصیب از وصل او جز هاتف آواره نیست
غزل شمارهٔ ۲۴: چه گویمت که دلم از جدائیت چون استغزل شمارهٔ ۲۶: مطلب و مقصود ما از دو جهان، اوست اوست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یک گریبان نیست کز بیداد آن مه پاره نیست
رحم گویا در دل بیرحم آن مه پاره نیست
هوش مصنوعی: هیچ گریبانی نیست که از ظلم و ستم آن معشوق پاره نشده باشد، به نظر میرسد که در دل آن معشوق بیرحم، هیچ نشانی از رحم و محبت وجود ندارد.
کو دلی کز آن دل بیرحم سنگین نیست چاک
کو گریبانی کز آن چاک گریبان پاره نیست
هوش مصنوعی: کجاست دلی که از آن دل بیرحم سنگینی نکند؟ کجاست گریبانی که از آن چاک، پارهای وجود نداشته باشد؟
ای دلت در سینه سنگ خاره با من جور بس
در تن من آخر این جان است سنگ خاره نیست
هوش مصنوعی: دل تو همچون سنگ سختی است که با من سازگار نیست، اما در بدن من، این واقعا جان است و نه سنگ سخت.
گاه گاهم بر رخ او رخصت نظاره هست
لیک این خون گشته دل را طاقت نظاره نیست
هوش مصنوعی: گاهی اوقات فرصتی پیش میآید که به چهره او نگاه کنم، اما دل پر از درد و خونم نمیتواند این مشاهده را تحمل کند.
جان اگر خواهی مده تا میتوانی دل ز دست
دل چو رفت از دست غیر از جان سپردن چاره نیست
هوش مصنوعی: اگر میخواهی زنده بمانی، تا جایی که میتوانی خود را دلسرد نکن. وقتی دل را از دست دادی، دیگر چارهای جز جان سپردن نخواهی داشت.
کامیاب از روی آن ماهند یاران در وطن
بینصیب از وصل او جز هاتف آواره نیست
هوش مصنوعی: دوستان خوشبخت و موفق از زیبایی آن ماه، که نماد محبوبیت است، بهرهمندند. اما در وطن، جز یک صدا که از دور میخواند، کسی نیست که از وصل و نزدیکی او بهرهمند شود.