گنجور

شمارهٔ ۶۴

دردا که دلم به وصل تو شاد نماند
وز خاک درت به دست جز باد نماند
جانی که ترا عزیز می داشت برفت
صبری که مرا غرور می داد نماند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دردا که دلم به وصل تو شاد نماند
وز خاک درت به دست جز باد نماند
هوش مصنوعی: ای کاش که دل من از وصال تو خوشحال می‌ماند، اما افسوس که جز بادی بر روی خاک درت چیزی در دستم نمانده است.
جانی که ترا عزیز می داشت برفت
صبری که مرا غرور می داد نماند
هوش مصنوعی: کسی که برایش ارزش قائل بودم از دست رفت و حالا دیگر صبر و تحملی که مرا به خود مطمئن می‌کرد، ندارم.