شمارهٔ ۲۳
از لعل آبدار تو پاسخ همی رسد
وز زلف تابدار تو دل را دمی رسد
پرورده شد ز خون دلم سالها غمت
در انتظار آنکه مگر محرمی رسد
لیکن به دولت شه شادان شود به حکم
هر گه که بندگان را بر دل غمی رسد
بهرام شاه آنکه به اقبال و نصرتش
هر روز ذکر فتحی از عالمی رسد
سوریست مخلصان را از تیغ او کز آن
هر لحظه دشمنان را نو ماتمی رسد
سکر ز شاه گیتی نومیدی ز بخت؟
بگذار ای زمانه اگر همدمی رسد
تشریفهای بنده حسن برقرار خویش
تقریر کرد شاه ولیکن نمی رسد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از لعل آبدار تو پاسخ همی رسد
وز زلف تابدار تو دل را دمی رسد
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت لبهایت پیغامهایی میآید و با دیدن زلفهای تابدار تو، دلم به آرامش میرسد.
پرورده شد ز خون دلم سالها غمت
در انتظار آنکه مگر محرمی رسد
هوش مصنوعی: سالها در دل من غم نشو و نما کرده، در انتظار این هستم که شاید زمانی برسد که محرم دوباره بیاید.
لیکن به دولت شه شادان شود به حکم
هر گه که بندگان را بر دل غمی رسد
هوش مصنوعی: اما به لطف و ثروت پادشاه، بندگان در هر زمان که با غم و اندوهی مواجه شوند، خوشحال میشوند.
بهرام شاه آنکه به اقبال و نصرتش
هر روز ذکر فتحی از عالمی رسد
هوش مصنوعی: بهرام شاه، کسی است که هر روز با موفقیت و پیروزیهایش، خبر از فتوحات بزرگ به گوش مردم میرسد.
سوریست مخلصان را از تیغ او کز آن
هر لحظه دشمنان را نو ماتمی رسد
هوش مصنوعی: خونی که مخلصان به دست ستمگران میسپارند، باعث میشود که هر لحظه دشمنان را به عزا و سوگ وامیدارد.
سکر ز شاه گیتی نومیدی ز بخت؟
بگذار ای زمانه اگر همدمی رسد
هوش مصنوعی: آیا از خوشیهای زندگی ناامید شدهای؟ اگر کسی هم تو را در این مسیر همراهی کند، بگذار که باشد.
تشریفهای بنده حسن برقرار خویش
تقریر کرد شاه ولیکن نمی رسد
هوش مصنوعی: بنده حسن به زیبایی خود ادامه میدهد، اما شاه به او نمیتواند برسد.